پنجشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۰

ما چقدر سنگدلیم؛ نوشته‌ی احمد شاهرضایی از درون زندان


ما چقدر سنگدلیم؛ نوشته‌ی احمد شاهرضایی از درون زندان
احمد شاهرضائی، زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین

یادم هست که همیشه اینقدر سنگدل نبودیم. یادم هست روزگاری بود که به این راحتی فراموش نمی‌کردیم. آخر چه می‌شود که اینقدر سنگدل می‌شویم!؟ این چه قانون زشتی است که انسان به همه چیز عادت می‌کند؟ چرا دل سفیدمان تا این حد سیاه می‌شود که به نظاره کردن ظلم می‌نشینیم و دم نمی‌زنیم؟ مگر شیرینی لبخند «محمد حاج‌آقایی»، چه کم داشت که به این راحتی طعمش را فراموش کردیم و یادی از دل مهربانش نمی‌کنیم؟ چرا یادمان نیست که یکی از بهترین صبح‌بخیرهای عمرمان را از «جعفر کاظمی» می‌شنیدیم، با آن لحن کاملاً دوستانه‌اش! «دوستان صبح بخیر».

آیا فقط چند روز اشک ریختن و ناراحت بودن برای از دست دادن زیباترین موجودات ۳۵۰ کافی بود که به آن بسنده کرده و دم نزدیم؟

«
جبر زندان»، عجب عبارت تأسف برانگیزی. خودمان را فریب می‌دهیم و از کنار حوادث وحشتناکی که برایمان پیش می‌آوردند می‌گذریم. از اعدام بدتر هم هست؟

محبت دوستانمان به ما کم بود، یا مهر و محبت از دل ما بیرون رفته است که به این راحتی مرگ عزیزانمان را می‌بینیم و می‌گذریم و فراموش می‌کنیم؟! مگر زجر کشیدن «حسن ناهید» و «محسن دکمه‌چی» فراموش شدنی است؟ به خدا که نهایت ظلم همین است، دوستانمان در زندان بیمار می‌شوند، جلوی چشمانمان آنقدر درد می‌کشند که طاقت دیدنش را نیز نداریم، اما دریغ از کوچکترین رسیدگی پزشکی، تا جایی که کار از کار می‌گذرد و فقط می‌توان در انتظار مرگ نشست، به درستی که این خودِ جنایت است.

هنوز زمان زیادی نگذشته است، خدا کند یادمان باشد که در روزهای زمستان ۸۹ چه کسی به دلیل سرمای هوای بیرون، در راهروهای ۳۵۰ پیاده‌روی می‌کرد و از همین رو ما چندین بار با لبخندها و چهره مهربانش مواجه می‌شدیم. خدا کند حداقل سلام‌هایی که از وی شنیدیم را از یاد نبرده باشیم، کلاسهای درسش، توصیه‌های دوستانه‌اش، وجود فوق‌العاده مهربانش و حس در کنارش بودن را.
 
مدت زمان زیادی از قتل «هدی صابر» در زندان نگذشته است، اگر این را هم فراموش کرده باشیم که خجالت آور است. چرا دوستانمان را یکی پس از دیگری می‌کشند و ما به نبود آنها عادت می‌کنیم!

این روزها گروه گروه نام‌هایمان را می‌خوانند، می‌رویم به دادسرای اوین و در آنجا رو بروی یک کارمند دادسرا می‌نشینیم، آن وقت او از ما می‌خواهد که درخواست عفو و بخشودگی بنویسیم، خطاب به چه کسی و از که؟ همان کسانی که بهترین‌ها را از ما گرفتند، دوستانمان را ، دوستانی که شاید تا آخر عمرمان همانندشان را نداشته باشیم.

یادم هست که همیشه اینقدر سنگدل نبودیم!

زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین
انتشار: خانه حقوق بشر ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر