جمعه، آبان ۲۷، ۱۳۹۰

شهید محمد بروجردی،مسیح کردستان

مادر شهید بروجردی: 
خبرگزاری فارس در روایتی از دیدار اعضای ستاد مرکزی راهیان نور با مادر سردار شهید «محمدبروجردی» فرمانده سپاه کردستان نوشت:

خادمین شهدا به بهانه راه‌اندازی اردوی راهیان نور شمالغرب به دیدار این مادر شجاع و سربلند رفتند اما حرف‌هایی شنیدند که شاید تصورش را هم نمی‌کردند؛ حرف‌هایی که از دل سوخته این مادر بزرگوار حکایت داشت…

در حاشیه اتوبان شهید محلاتی، خانه‌ای است که مادر پیر شهید «محمد بروجردی» فرمانده بلندآوازه سپاه کردستان در آن زندگی می‌کند. وارد خانه می‌شویم، مادر دیوارهای پکیده را نشان می‌دهد و می‌گوید «به آقایان بگو اگر خانه خودتان هم این طوری بود تحمل می‌کردید؟» بعد جمله‌ای دردناک‌تر می‌گوید «مثلاً خانواده شهیدیم! اما هیچ کس به ما سر نمی‌زند».


به او می‌گوییم «مادر داریم راهیان نور شمالغرب را راه می‌اندازیم تا مردم، محل شهادت آقا محمد شما را هم ببینند» دوباره بغضی می‌کند و می‌گوید «۶ سال است کسی مرا به آنجا نبرده» بعد متوجه می‌شویم کسی هم نیست که حتی پنج‌شنبه‌ها این مادر عزیز را به بهشت زهرا (س) ببرد.

او به قاب عکس گوشه اتاق که محمد از آن لبخند می‌زند، نگاهی می‌اندازد و ادامه می‌دهد «شب‌ها از تنهایی و هر سر و صدایی می‌ترسم». به او گفتیم «محمدتان که مواظبتان است، چرا می‌ترسید؟» پاسخ می‌دهد «اتفاقاً همسایه‌مان خواب دیده بود که محمد با اسلحه بالای پشت بام ایستاده و از من و خانه مراقبت می‌کند»….


امروز به نماز جمعه رفتم


امروز برای دیدن دوستی که از سال ۱۳۷۸ ندیده بودمش رفتم نماز پر شکوه جمعه!فکر می کردم خطیب،حاج کاظم صدیقی،عموی دکتر مهدی خزعلی باشه ولی محمد امامی کاشانی بود.کاشانی تنها خطیبی بود که در بحبوحه ی حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ در نماز جمعه اعتدال را رعایت می کرد و کمتر توهین و سم پاشی بر علیه جنبش سبز می کرد و همگان را توصیه به تقوی می کرد!

دو تا بحث را کرد که برایم جالب بود،یکی گفت در زمان حال که امام زمان غایب هست باید مطیع نایبش حضرت آیت ا... خامنه ای باشیم و خداوند (سوره انفال،آیه ۵۳)(حالا چطور قرآن را با آقای خامنه ای تطبیق داد بماند)خود تصریح کرده که: اگر اين نعمت را نگه نداريد و اين ولايت را حفظ نكنيد خداوند نعمت‌ها را از شما می گيرد و آن وقت است كه می گويد از ديگران نترسيد بلكه از من بترسيد يعنی به ما می گويد از آمريكا، اسراييل و اين و آن ‌كه می خواهند به نظام جمهوری اسلامی لطمه بزنند نترسيد بلكه از من كه خدا هستم بترسيد كه من اين نظام را از دست شما بگيرم..(آمین)

ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّه سَمِيعٌ عَلِيمٌ

یک جا هم گفت؛ قریب به ۹۸ درصد و خرده ای به جمهوری اسلامی رای دادند(۱۳۵۸) و این یعنی الان همه جمهوری اسلامی را با این شکلی که هست قبول دارند(۱۳۹۰)،چند روز قبل رهبر معظم انقلاب در سخنان خود در رابطه با تهديد آمريكا مطالب بسيار عالی و بلندی را فرمودند و تمام سایت ها و روزنامه ها و تحلیل گرهای سیاسی و ....(منابع استناد ایشان چی هست بماند) گفتند ما نمی توانیم بر علیه ایران اقدامی بکنیم به دو دلیل؛یکی نیروی نظامی ایران! و دیگری پشتیبانی مردم از حاکمیت!(تکبیر کوبنده ی حاضرین)

 آخرشم دوستمو ندیدم و دست از پا دراز تر برگشتم خونه.راستی این دوستمون یه جانباز نمی دونم چند درصد هست(دو پا یه چشم یه گوش نداره و اونایی هم که داره نصف و نیمه هست،حالا دیگه خودتون درصد جانبازیشو تخمین بزنید)سال ۱۳۷۶ که من در ستاد آقای خاتمی فعالیت می کردم رفته بودم خونه ی این دوستم ، الله کرم و دهنمکی و چند نفری دیگه از اراذل و اوباش عزیزحضور داشتند،به دوستم به شوخی گفتم حاجی دنیا و آخرت رو می خوای به خاتمی رای بده و یه دسته از بروشورهای تبلیغاتی آقای خاتمی رو هم دادم دستش،خندید و گفت دست رو دلم نذار که خونه،خاتمی رو مفسد می دانست و استخوان در گلوی آقا!،الله کرم و دیگران از کوره در رفتند و در برابر حرفام موضع گیری کردند که این عزیزان را دعوت به لالمونی کردم(مثل دعوت به تقوی آقای امامی کاشانی)

تا یادم نرفته چندی پیش به ملاقات  عباس پالیزدار رفتم، از آقای پالیزدار پرسیدم هنوزم مستندات خود بر علیه امامی کاشانی را متقن و صحیح می دانید که او تصریح کرد آنچه در آن جلسه ی به یاد ماندنی –دانشگاه بوعلی همدان-  گفته است عین حقیقت بوده و هست(بر طبق مستنداتی که سازمان بازرسی کشور در اختیار ایشان گذاشته بود)،"همه اش عین واقعیت بود جز مواردی که راجع به هاشمی رفسنجانی گفتم ،که شنیده هایم از تیم احمدی نژاد بود."

آیت ا... محمد امامی کاشانی صاحب چندین معدن سنگ(دهبید) و کارخانه و ... خدا قبول کنه.


افشاگری عباس پالیزدار راجع به آیت ا.. امامی کاشانی
خطیب نماز جمعه ی تهران و عضو خبرگان رهبری 
مجمع تشخیص مصلحت نظام و تولیت مسجد سپهسالار

پنجشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۰

روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان در بند را فراموش نکنیم

               احمد زیدآبادی


احمد زیدآبادی (زاده ۱۳۴۴ زیدآباد، سیرجان) روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی اصلاح‌طلب ایرانی است که در پی حوادث انتخابات ریاست جمهوری (۱۳۸۸) شش سال زندان، پنج سال تبعید به گناباد و محرومیت مادام‌العمر از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی، محکوم شده است و هم اکنون دوران زندان خود را به سر می برد. وی دبیرکل سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم) و عضو هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران نیز است.

زیدآبادی در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران تحصیل کرده و دکترای روابط بین‌الملل از دانشکده حقوق دانشگاه تهران دارد. تز دکترای او «دین و دولت در اسرائیل» نام داشت و کارشناس مسائل اسرائیل به شمار می‌آید.
فعالیت‌ها
از سال ۱۳۶۸ فعالیت روزنامه‌نگاری او در روزنامه اطلاعات آغاز شد. او از سال ۱۳۷۳ در روزنامه همشهری کار می‌کرد و پس از دوم خرداد با بیشتر روزنامه‌های اصلاح‌طلب همکاری داشت. همچنین او سردبیر روزنامه آزاد بود که در سال ۱۳۷۸ منتشر می‌شد. وی در سال‌های ۱۳۸۶-۱۳۸۷ با هفته نامه شهروند امروزهمکاری داشت. به او لقب «شرف اهل قلم» را داده اند.

او عضو هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران و عضو شورای سیاست‌گذاری سازمان ادوار تحکیم وحدت و دبیرکل این سازمان نیز هست.
سوابق زندان 
او در سال ۱۳۷۹ به جرم تبلیغ علیه نظام، تشویش اذهان عمومی و اقدام افسارگسیخته علیه نظام ۱۳ ماه در زندان به سر برد.

همچنین ۲۴ خردادماه در پی حوادث انتخابات ریاست جمهوری (۱۳۸۸) مجدد دستگیر و این بار دادگاه او را به شش سال زندان، پنج سال تبعید به گناباد و محرومیت مادام‌العمر از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی، محکوم کرد. که هم اکنون نیز در زندان به سر می برد. 
حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ 



او در این انتخابات حامی مهدی کروبی بود.بگفته همسرش، زیدآبادی ۱۷ روز در یک اطاق یک در یک و نیم متر، در یک سلول انفرادی در حال اعتصاب غذا بوده و ۱۸ روز دیگر هم بدون اعتصاب غذا در همان اتاق بدون هیچ تماس و ارتباطی نگه داشته شد.گفته می‌شد مهمترین اتهام او نگارش نامه سرگشاده‌ای خطاب به علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی بود که در آن از انتقادناپذیری وی انتقاد کرده‌بود. دادگاه نهایتا در آذر ماه وی را به ۶ سال زندان در تبعید در گناباد و محرومیت مادام‌العمر از فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی محکوم کرد. دادگاه تجدید نظر نیز در دی ماه ۱۳۸۸ محکومیت او را (شش سال زندان، پنج سال تبعید به گناباد و محرومیت مادام‌العمر از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی) تایید کرد. وی بعد از بیش دوسال زندان، با محرومیت از حق مرخصی با وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی به مرخصی ۴۸ ساعته رفت.



از او نقل شده که درباره زندان اینگونه اظهار نظر کرده است:

زندگی به اندازه ای زیباست که همه چیز را می توان قربانی آن کرد، مگر شرافت را، که عزیزتر و زیباتر از زندگی است و لایق آنکه زندگی را قربانی آن کرد.این اصل اساسی زندگی من است و هر کس لحظه ای در این باره تردید کند هرگز مرا نشناخته است.
این اشاره ای به شرط اجازه مرخصی از زندان به شرط عدم دیدار با مهدی کروبی، میر حسین موسوی و عبدالله نوری است، که وی از قبول آن سر باز زد.
وی در حالی که در زندان به سر می برد در سال ۱۳۹۰ برنده جایزه آزادی مطبوعات جهانی ۲۰۱۱ سازمان یونسکو موسوم به «گیلرموکانو» شد.

حسین رونقی ملکی فعال حقوق بشر، وبلاگ نویس و مسئول کمیته مبارزه با سانسور در ایران "ایران پروکسی" است و هم چنین دارای سابقه بازداشت و زندان می‌باشد.حسین رونقی با نام مستعار بابک خرمدین در ایران به وبلاگ نویسی می‌پرداخت، وی همچنین در زمینه برنامه‌نویسی و ساخت وبلاگ و عبور از فیلترینگ تخصص داشته و در زمینه مبارزه با سانسور در فضای سایبری ایران تلاش‌های گسترده‌ای انجام داده است. این فعال حقوق بشر آذری زبان، زاده شهر ملکان در آذربایجان شرقی و دانشجوی رشته نرم افزار کامپیوتر دانشگاه آزاد اراک است.

حسین رونقی ملکی درتاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ همراه برادرش حسن رونقی ملکی در منزل پدری‌اش در شهر ملکان در نزدیک شهر تبریز بازداشت شد. بازداشت برادر وی به خاطر اعمال فشار بر روی وی برای اخذ اعتراف و قبول اتهامات صورت گرفت. رونقی و برادرش در زندان شدیدا تحت فشارهای جسمی و روحی قرار گرفتند، تا جایی که بنا بر گفته‌ی خانواده‌اش حسن رونقی ملکی در اثر شکنجه‌ها از ناحیه مهره‌های پشت گردن آسیب دید.
 .

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" وبلاگ نویس زندانی که در شرایط حاد جسمی بسر می برد از ملاقات کابینی با خانواده اش محروم گردید.

وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) که از ناراحتی حاد جسمی مانند کلیه و بیماری گوارشی مدتی است که شدیدا در رنج می باشد و تا به حال چند بار دچار خونریزی معده شده است. دردهای شدید کلیه باعث فشارهای مضاعف بر وی می باشد. اما بازجویان وزارت اطلاعات از درمان وی خوداری می کنند و ناراحتی جسمی وی را به عنوان ابزاری برای فشار آوردن علیه این زندانی سیاسی بکار می برند
.
طبق خبرهای رسیده به کلمه، وضعیت جسمانی کیوان صمیمی در زندان رجایی شهر نامناسب است و طبق گفته پزشکان این زندان، غده ای در کبد این زندانی سیاسی دیده شده است که خطرناک است و این زندانی باید هر چه زودتر تحت مداوا در خارج از زندان قرار بگیرد. درمان هر چه سریع تر وی خارج از زندان توسط پزشکان زندان رجایی شهر نیز مورد تایید قرار گرفته است.

کیوان صمیمی، روزنامه نگار زندانی، هشتم آذر ماه سال ۸۹ از زندان اوین به زندان رجایی شهر منتقل شد. او تاکنون در طول مدت بازداشتش بارها دست به اعتصاب غذا زده است. او یک بار آن هم در بهار سال ۸۹ از مرخصی استفاده کرد، اما بعد از آن از هرگونه مرخصی محروم بوده است.
وی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیر عباسی به شش سال حبس تعزیزی محکوم شده است.

کیوان صمیمی، مدیرمسئول روزنامه توقیف شده ی نامه و عضو انجمن دفاع از آزادی مطبوعات است. او همچنین عضویت در کمیته پیگیری بازداشت های خودسرانه و دفاع از حق تحصیل را در پرونده کاری خود دارد . او از زندانیان سیاسی در دوران نظام شاهنشاهی بوده است.


کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر، وبلاگ نویس، روزنامه نگار و از دانشجویان دانشکده مهندسی هوافضا دانشگاه صنعتی شریف و دارای سابقه بازداشت و زندان می‌باشد. وی با فشار نیروهای امنیتی در آبان ۱۳۸۸ از از ادامه تحصیل در این دانشگاه منع شد.

دستگیری و شکنجه پس از انتخابات ریاست جمهوری 

وی از جمله افرادی بود که در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم و هنگامیکه برای شرکت در مراسم تشییع آیت‌الله منتظری عازم قم بود در ۲۹ آذر بازداشت شد و ماهها در زندان و تحت فشار قرار داشت.


۴ بهمن ماه وی با سر شکسته و پانسمان شده در زندان دیده شد اما از علت آسیب به وی اطلاعی منتشر نشد. او پس از مدتها از سلول انفرادی به سلول یکی از زندانیان القاعده منتقل گردید. مدتی نیز با جعفر پناهی کارگردان دستگیر شده، محمد نعیم پور، خواهرزاده مهندس بازرگان در یک سلول قرار داشت. مقامات اتهام محاربه را به وی تفهیم کردند که مجازات اعدام داشت.

اواخر اسفند ۱۳۸۸ بیش از دو هزار دانشجوی دانشگاه شریف در بیانیه‌ای خواستار آزادی وی و مهدی کلاری و تارا سپهری فر دیگر دانشجویان زندانی دانشگاه شریف شدند.او در نهایت به یکسال زندان محکوم شد و پس از پایان محکومیتش آزاد گردید.
اعتصاب غذا 
کوهیار گودرزی به گفته‌ مادرش، در اعتراض به اعدام پنج زندانی سیاسی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ اعتصاب غذا می‌کند. یکی از اعدام‌شدگان، فرهاد وکیلی هم‌بند کوهیار بوده است. در اثر این اعتصاب غذا، او بی‌هوش و به بیمارستان منتقل شد. در ۹ خرداد ۱۳۸۹ خبری منبی بر دستیابی گودرزی به چهار خواسته‌اش و شکستن اعتصاب غذای خشک، منتشر شد.

دستگیری و ناپدیدشدن در سال ۱۳۹۰ 
او در مرداد سال ۱۳۹۰ مجددا بازداشت شد و چند ساعت بعد از بازداشت او مادرش نیز بازداشت گردید. مادر او هم اکنون در زندان کرمان است ولی هیچ یک از دستگاه‌های امنیتی مسئولیت دستگیری کوهیار را نمی‌پذیرند و در نهایت به خانواده او گفته شده که در مورد او اعلام آدم‌ربایی کنید



محمد صدیق کبودوند فعال حقوق بشر و روزنامه‌نگار کرد ایرانی است که در محکومیت ۱۱ ساله زندان به سر می‌برد.سازمان دیده‌بان حقوق بشر جایزه هلمن/همت نویسندگان تحت آزار خود سال ۲۰۰۹ را به این نویسنده اهدا کرد.

کبودوند در مقاطع کارشناسی مدیریت بازرگانی و کارشناسی ارشد مالی تحصیل نموده و تحصیل وی در مقطع کارشناسی ارشد حقوق بین‌الملل ناتمام مانده‌است.

فعالیت‌های مدنی و اجتماعی 
محمدصدیق کبودوند در تابستان ۱۹۹۷ همراه با تعدادی از فعالان ایرانی سازمان «اتحاد برای دموکراسی در ایران» را تاسیس کرد. پس از آن کبودوند تلاش کرد تا مجوز و امکان انتشار نشریه‌ای را فراهم آورد که سرانجام پس از پنج سال در دسامبر ۲۰۰۳ موفق به انتشار هفته نامه پیام مردم شد که در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی اجازه انتشار یافته بود. گستره انتشار آن تهران و استان‌های کردنشین بود و به دو زبان فارسی و کردی انتشار می یافت. پیام مردم به جهت عدم پیروی از سانسورهای دستوری و دولتی و به دلیل صراحت لهجه در بیان مطالب، خیلی سریع در میان مردم محبوبیت پیدا کرد و به عنوان نشریه‌ای ایرانی که گروه حقوق بشری داشت بخش عمده‌ای از مطالب را به موضوعات حقوق بشری آموزش و آشنایی با این حقوق، دموکراسی، حقوق زنان، حقوق اقلیتها و مردم کرد و حقوق مدنی و شهروندی اختصاص می داد. سرانجام با فشار وزارت اطلاعات محمدصدیق کبودوند مدیرمسئول و سردبیر پیام مردم در ۲۵ ژوئن ۲۰۰۴ بازداشت و دادگستری کردستان دستور توقیف پیام مردم را صادر کرد.

وضعیت قضایی 
محمدصدیق کبودوند از دهم تیر ماه سال ۱۳۸۶ بازداشت و زندانی شده‌است. در دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل و اداره سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به ده سال حبس و از بابت تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی از طریق ارتباط و مراوده با سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر و ارتباط و مکاتبه با شخص کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل متحد و گفتگو با رسانه‌های عمومی به یکسال حبس و جمعاً به یازده سال حبس محکوم شده است که در شعبه ۵۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران ده سال حبس از بابت تاسیس سازمان، مورد تایید قرار گرفته و قطعی شده است.

پرونده مربوط به فعالیت روزنامه نگاری که به اتهام تشویش اذهان عمومی از طریق درج مطالب در هفته نامه پیام مردم توسط دادگاه عمومی و انقلاب سنندج به یکسال حبس تعزیری، ۵ سال محرومیت از روزنامه نگاری و مدیریت نشریه و ابطال پرونده انتشار پیام مردم محکوم شد که پس از تایید در دادگاه تجدید نظر استان تهران میزان محکومیت حبس در دیوان عالی کشور به ۶ ماه تقلیل یافته است.

پرونده‌ای نیز مربوط به انتشار کتابچه ای در مورد زنان و نقض حقوق آنان در ایران که در دادگاه انقلاب آذربایجان غربی مطرح و مفتوح گردیده که فعلاً در مرحله بازپرسی و پیش از دادگاهی است و بلاتکلیف است.

با توجه به مراتب فوق محمدصدیق کبودوند ده سال و نیم حبس قطعی شده و یک پرونده در جریان و بلاتکلیف دارد.
به گفته خانواده کبودوند وی که تا پیش از بازداشت هیچگونه سابقه بیماری نداشته، در جریان نگهداری ۷ ماهه وی در شرایط سخت سلول انفرادی، به بیماریهای ریوی، ‏کلیوی و پوستی دچار شده است و حتی سکته خفیف مغزی نیز داشته است.
و از یاد نبریم:
۱. نسرین ستوده۲ . عاطفه نبوی۳. عالیه اقدام‌دوست۴. شبنم مددزاده۵ .مهدیه گلرو ۶. مریم بهرمن و......

دوشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۰

سبک بالان خرامیدند و رفتند ...


سبک بالان خرامیدند و رفتند ... مرا بیچاره نامیدند و رفتند

سواران لحظه ای تمکین نکردند... ترحم بر من مسکین نکردند

سواران از سر نعشم گذشتند ...فغان ها کردم، اما برنگشتند

اسیر و زخمی و بی دست و پا من ...رفیقان، این چه سودا بود با من؟

رفیقان، رسم هم دردی کجا رفت؟ ...جوانمردان، جوانمردی کجا رفت؟
مرا این پشت، مگذارید بی تاب ...گناهم چیست، پایم بود در خاک

اگر دیر آمدم مجروح بودم ...اسیر قبض و بسط روح بودم

در باغ شهادت را نبندید ...به ما بیچارگان زانسو نخندید

رفیقانم دعا کردند و رفتند... مرا زخمی رها کردند و رفتند

رها کردند در زندان بمانم...دعا کردند سرگردان بمانم



شهادت نردبان آسمان بود ... شهادت آسمان را نردبان بود

چرا برداشتند این نردبان را؟... چرا بستند راه آسمان را؟

مرا پایی به دست نردبان بود... مرا دستی به بام آسمان بود

شهید، تو بالا رفته ای من در زمینم ...برادر، روسیاهم، شرمگینم



مرا اسب سپیدی بود روزی... شهادت را امیدی بود روزی

در این اطراف، دوش ای دل تو بودی! ... نگهبان دیشب، ای غافل تو بودی!

بگو اسب سپیدم را که دزدید ... امیدم را، امیدم راکه دزدید

مرا اسب چموشی بود روزی...شهادت می فروشی بود روزی

شبی چون باد بر یالش خزیدم ... به سوی خانه ی ساقی دویدم

چهل شب راه را بی وقفه راندم .... چهل تسبیح ساقی نامه خواندم

ببین ای دل، چقدر این قصر زیباست ...گمانم خانه ی ساقی همین جاست

دلم تا دست بر دامان در زد... دو دستی سنگ شیون را به سر زد

امیدم مشت نومیدی به در کوفت ...نگاهم قفل در، میخ قدر کوفت

چه درد است این که در فصل اقاقی ... به روی عاشقان در بسته ساقی

بر این در،‌ وای من قفلی لجوج است ... بجوش ای اشک هنگام خروج است

در میخانه را گیرم که بستند ...کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!

دعا کردند در زندان بمانم ...دعا کردند سرگردان بمانم
من آخر طاقت ماندن ندارم ... خدایا تاب جان کندن ندارم

دلم تا چند یا رب خسته باشد؟ ... در لطف تو تا کی بسته باشد؟

بیا باز امشب ای دل در بکوبیم ... بیا این بار محکم تر بکوبیم

مکوب ای دل به تلخی دست بر دست ...در این قصر بلور آخر کسی هست

بکوب ای دل که این جا قصر نور است ...بکوب ای دل مرا شرم حضور است

بکوب ای دل که غفار است یارم ... من از کوبیدن در شرم دارم



بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست ...مرا هر چند روی در زدن نیست

کریمان گر چه ستار العیوب اند ...گدایانی که محبوب اند خوب اند

بکوب ای دل،‌ مشو نومید از این در ...بکوب ای دل هزاران بار دیگر

دلا! پیش آی تا داغت بگویم ... به گوشت، قصه ای شیرین بگویم

برون آیی اگر از حفره ی ناز ...به رویت می گشایم سفره ی راز

نمی دانم بگویم یا نگویم ...دلا! بگذار، تا حالا نگویم

ببخش ای خوب امشب، ناتوانم ...خطا در رفته از دست زبانم

لطیفا رحمت آور، من ضعیفم ...قوی تر ازمن است، امشب حریفم

شبی ترک محبت گفته بودم ...میان دره ی شب خفته بودم

نی ام از ناله ی شیرین تهی بود ...سرم بر خاک طاقت سر نمی سود

زبانم حرف با حرفی نمی زد ...سکوتم ظرف بر ظرفی نمی زد

نگاهم خال، در جایی نمی کوفت ...به چشمم اشک غم، تایی نمی کوفت
دلم در سینه قفلی بود، محکم ... کلیدش بود، دریاچه ی غم

امیدم، گرد امیدی نمی گشت ....شبم دنبال خورشیدی نمی گشت

حبیبم قاصدی از پی فرستاد ... پیامی بابلوری می فرستاد

که می دانم تو را شرم حضور است ...مشو نومید، این جا قصر نور است

الا! ای عاشق اندوه گینم ...نمی خواهم تو را غمگین ببینم

اگر آه تو از جنس نیاز است ...در باغ شهادت باز، باز است



نمی دانم که در سر، این چه سودا است! ...همین اندازه می دانم که زیبا است

خداوندا چه درد است این چه درد است ...که فولاد دلم را آب کرده است

مرا ای دوست، شرم بندگی کشت ...چه لطف است این، مرا شرمندگی کشت