شنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۱

میرحسین و سادگی

از خاطرات عطاالله مهاجرانی...
مرداد ماه سال ۱۳۶۸ بود. عمر دولت مهندس موسوی رو به پایان بود و آخرین جلسه معاونان نخست وزیر در دفتر معاونت حقوقی و امور مجلس، در طبقه نخست ساختمان نخست وزیری تشکیل شده بود. یکی از دوستان پیشنهاد کرد خوب است جمع ما به عنوان معاونان نخست وزیر برای ایشان یک هدیه یادبودی تهیه کنیم.

من گفتم : خوب است یک گلیم برای ایشان بگیریم! هم ساده است و هم هنری. از همان گلیم فروشی روبروی وزارت بازرگانی در ولی عصر!

آقای معیری که سکوت کرده بود و مثل همیشه با تانی و دقت حرف می زد. گفت: مهندس موسوی باید خانه اش را تغییر دهد. من با خبر شدم که وسایل ابتدایی زندگی را ندارند. مثل یخچال، اجاق گاز و… بهتر است همین وسایل را بخریم. همان شد و مهندس موسوی هم در فهرست دارایی هایش اشاره کرده که آن لوازم را معاونان به عنوان هدیه فراهم کرده اند.

پایان مسوولیت ایشان بود به عنوان نخست وزیر…با شبانه روزی به طور متوسط ۱۶ تا ۱۸ ساعت کار… بدون داشتن وسایل اولیه زندگی و سرشار از امید...

مردم قدرنشناس



مرحوم حبیب یغمایی تعریف می‌کرد :
در دورهٔ رضاشاه که عزاداری و سینه‌زنی و قمه‌زنی ممنوع شده بود،یک روز ملک الشعرای بهار به مرحوم شوکت الملک - امیر بیرجند و پدر اسدالله علم -گفته بود :

الحمدالله ولایت شما هم برق دارد،هم آب دارد،هم مدرسه دارد،هم سالن نمایش دارد.همه چیز هست؛اینکه بعضی‌ها هنوز شکایت میکنند دیگر چه می‌خواهند؟

مرحوم شوکت‌الملک گفته بود:آقا!
اینها برق نمی‌خواهند،اینها محرم میخواهن،اینها مدرسه نمی‌خواهند، روضه‌خوانی می‌خواهند .کربلا را به اینها بدهید همه چیز به آنها داده‌اید!

حبیب یغمایی متعلق به کوره دهی بود بنام " خور" که خیلی به آنجا عشق می‌ورزید.در آنجا درمانگاه و کتابخانه و مدرسه‌ای ساخت و برای آبادانی آن‌جا جلوی هر کس و ناکسی ریش به خاک مالید و زانو زد . مهمتر اینکه کتابخانه‌ای درست کرد و همه کتاب‌های خطی‌اش را که در تمام عمر آنها را با خونِ‌دل جمع کرده بود به آن‌جا منتقل ساخت و وصیت کرد بعد از مرگش او را در آنجا دفن کنند.
اما مردم قدرشناس همان سامان با جنازه‌اش چه کردند ؟
وقتی پیکر رنج کشیدهٔ او با کاروان استادان و شاگردانش (از جمله دکتر اسلامی ندوشن،دکتر باستانی‌پاریزی،دکتر زرینکوب ،سعیدی سیرجانی وبسیاری دیگر از چهره‌های نامدار وطنمان) به روستای خور برده شد،همان کودکانی که در مدرسهٔ یغمایی درس می‌خواندند و همان مردمی که در درمانگاهش دردهای خود را درمان کرده بودند،به فتوای آخوندک ابله همان روستا،دامن‌شان را پر از سنگهای درشت‌تر از فندق و کوچک‌تر از گردو کردند تا جنازهٔ این خدمتگزار به فرهنگ ایران را سنگباران کنند.ودردناك‌تر اینکه پس از دفن جنازهٔ حبیب یغمایی ،فرزندانش دو سه روزی در مقبره‌اش خوابیدند و کشیک دادند مبادا آن پیکر بیگناه را از زیر خاک در بیاورند و به لاشخورها بدهند !

متاسفانه تاریخ میهن ما از این ناسپاسی‌ها و قدر ناشناسی‌ها بسیار به خود دیده است.

کسانیکه نمی‌خوانند،تصور می‌کنند می‌دانند.

بدترین نوع بیسواد، بیسواد سیاسی است ؛ وی کور و کر است .

درک سیاسی ندارد و نمی‌داند که هزینه‌های زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.

او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو می‌اندازد و می‌گوید که:"از سیاست بیزار است" .

چنین آدم سبک ‌مغزی نمی‌فهمد که بی‌توجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی می‌سازد ، قتــل و غــارت را زیاد می‌کند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت می‌افزاید.

پنجشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۱

عصر بحران و بی هویتی!

عصر ما عصر بلا عصر لمس انتها
عصر فقدان حقیقت عصر انکار خدا
عصر تشویش و گله عصر پاپوش و تله
عصر افعی عصر گرگ معصیت های بزرگ
عصر خواری عصر ذلت دوره ی کوچ عصر هجرت
موسم بی اعتنائی عصر زندان نه رهائی

عصر دفن واژه ی عشق عصر تهمت عصر بحران
عصر کشتار خلایق عصر شک به عرف و ایمان

روی امتداد این عصر ما فراموش شدگانیم
نا بجا فرمان بریم و پند و اندرز نستانیم
بطن امتداد این عصر نا خلف از خود رهائیم
جانب ما را که دارد عنصر بی اعتباریم

عصر بی هویت من سر بلندی اراذل
جزوه های تکه پاره قوم رنجیده و غافل

عصر بغض و عصر کینه عصر قداره و سینه
قامت انسان به دار کل سهم ما همینه

شرافت و غیرت!

آهای مزدور !
چه چیزی را می خواهی بسنجی؟
غیرت مردان قبیله را؟
.میزانش دقیقا به اندازه شرف توست


قربانیان کهریزک



یکشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۱

برخی با کوته‌بینی تصور نکنند که می‌توانند جای مردم تصمیم بگیرند

برخی گفته‌اند که می‌خواهند انتخابات را مدیریت و مهندسی کنند. من با افتخار می‌گویم که ملت بزرگ ایران راه خود را به خوبی می‌شناسد و به افراد و به گروه‌های مدعی نیازی ندارد.برخی با کوته‌بینی تصور نکنند که می‌توانند جای مردم تصمیم بگیرند.

با طراحی اقتصادی روزانه از جیب ملت غارت می‌کنند و به جیب خود می‌ریزند و همچنین با تبلیغات و رسانه‌ها تفکر و تعقل مردم را در دست گرفته‌اند.انها با طراحی‌ فضا‌های رسانه‌ایی و به ظاهر فرهنگی اندیشه‌ها را نابود می‌کنند و شخصیت‌ها را در هم می‌شکنند.

بعد از گذشت ۳۴ سال از انقلاب ۵۷،هنوز هم مقایسه ی بین قبل و بعد انقلاب!
در ایران بر خلاف دنیا،چهار زمان داریم.گذشته،حال،آینده.... و زمان شاه!
محمود احمدی‌نژاد گفت: تولید کشاورزی تا قبل از انقلاب سالانه ۲۵ میلیون تن، اول دولت نهم ۸۷ میلیون و هم‌اکنون ۱۱۰ میلیون تن است.

حدود ۲۰ هزار روستا و بیش از ۹۰۰ شهر از گاز طبیعی استفاده می‌کنند. در این هفت - هشت سال اخیر میزان مدرسه‌ای که ساخته شده معادل نیمی از تمام مدارسی است که طی هشتاد سال در کشور ساخته شده است.

یک گرم از بعضی از این داروها ی نو ترکیب که ما تولید می کنیم یک میلیون دلار در بازارهای جهانی خرید و فروش می‌شود. قبل از انقلاب ما مطلق از این داروها نداشتیم. قبل از دولت نهم، چهار دارو و امروز ۲۹ داروی نوترکیب داریم.

در شرایطی که تولیدخودرو ۲ و نیم برابر گذشته است مصرف سوخت در کشور کاهش یافته است ما در سال ۸۵، ۷۵ میلیون لیتر مصرف سوخت داشته‌ایم و با اینکه تعداد خودرو و مسافرت‌ها ۲ و نیم برابر شد مصرف سوخت به کمتر از ۶۳ میلیون لیتر رسید این به معنای این است که ۱۷ میلیارد دلار در واردات صرفه جویی شد.

صادرات غیرنفتی ما در زمان پیش از انقلاب نیم میلیارد دلار بود و تا قبل از دولت نهم ۷ میلیارد دلار صادرات غیرنفتی داشتیم اما بعد از روی کارآمدن دولت نهم این میزان به ۵۷ میلیارد دلار رسید و اگر بداخلاقی‌ها نبود از مرز ۵۷ میلیارد دلار عبور می‌کرد .

در سال ۸۴ آمار تلفات جاده‌ای ما ۲۷ هزار کشته بود اما در این چند سال با اینکه تعداد خودرو‌ها ۲ و نیم برابر شده است و میزان مسافرت‌ها نیز ۲ ونیم برابر و جاده‌ها توسعه پیدا کرده است میزان تلفات جاده‌ای ما کمتر از ۱۹ هزار نفر است که البته کشته شدن یک نفر هم در جاده‌ها خسارت بزرگی است اما بالاخره با یک مدیریت خوب و هماهنگ آمار تلفات را کاهش دادیم و اگر‌‌ همان روند قبلی ادامه می‌یافت ما امروز ۶۰ هزار تلفات جاده‌ای داشتیم.

من خادم ملتم، دوستدار ملتم چون از خود ملت هستیم. ارباب‌زاده نیستم و از یک خانواده معمولی‌ام و رعیت‌زاده هستم.احمدی‌نژاد پایان سخنرانی خود را با تكرار شعار" زنده باد بهار" به پایان برد.
نماینده مردم قم در مجلس در حالی سخنرانی خود را شروع کرد که شعارهای "بصیرت بصیرت" و برخی شعارهای دیگر این سخنرانی را با اختلال مواجه کرده بود.

رئیس مجلس در ابتدای سخنان خود بدون توجه به شعارهای معترضان در مجلس به سخنرانی خود که از قبل آماده کرده و مکتوب بود ادامه داد. در حالی که رفته رفته بر صدای شعاردهندگان افزوده می‌شد، صدای لاریجانی به سختی از پشت تریبون شنیده شد.

 در این حین بخشی از جمعیت بر شدت شعارهای خود اضافه کردند و شعارهای "خواص بی بصیرت " سر دادند ،بعد از حدود دو الی سه دقیقه که سخنرانی لاریجانی همراه با هیاهوی این افراد ادامه داشت، به یک باره پرتاب مهرهای نماز حرم حضرت معصومه به سمت علی لاریجانی و بعد از آن پرتاب کفش و نعلین نیز شروع شد، که بازهم علی لاریجانی به سخنرانی خود ادامه داد و به همین دلیل برخی از مردم قم و روحانیون حوزه علمیه که حامی نماینده شهرشان بودند، در جلوی جایگاه سخنرانی قرار گرفته و دست های خود را روی هوا نگاه داشتند تا مهرهای نمازی که به سمت جایگاه پرتاب می‌شود، به لاریجانی برخورد نکند.

در این شرایط حلقه محافظان لاریجانی در جایگاه تنگ تر شد و آنها از رئیس مجلس خواستند تا سخنرانی خود را متوقف کند، اما لاریجانی برای ادامه صحبت هایش اصرار داشت.

در ادامه وقتی حاضرین و معترضین در شبستان به سمت محل جایگاه سخنرانی حرکت کردند محافظان لاریجانی وی را که دیگر نماینده مردم قم در مجلس و استاندار قم همراهی می‌کردند به سمت پشت جایگاه هدایت کردند.