شنبه، دی ۱۶، ۱۳۹۱

پان گرگهای بی شرافت

درگزارش سالانه ی سازمان مدافع حقوق روزنامه‌نگاران که مقرش در نیویورک است، ترکيه با حبس ۴۹ روزنامه‌نگار، بزرگترين زندان روزنامه‌نگاران در سال ۲۰۱۲ شناخته شده است.ايران با داشتن ۴۵ روزنامه نگار زندانی در رده دوم جهانی قرار دارد و چين هم با ۳۲روزنامه نگار زندانی در رتبه سوم بدترين کشورهای جهان برای روزنامه نگاران معرفی شده است.

بوزقورد(گرگ خاکستری) یا به زبان ترکی‌ آناتولی بوزکورت تفکریست که نژاد ترک را برترین نژاد‌ها میداند.



به تصویر دردناک بالا که برگرفته از سایت روزنامه آلمانی اشپیگل است نگاه کنید .این تصویر پیکر بی جان و به خون غلتیده ی هرانت دینک ( Hrant Dink ) نویسنده ارمنی تبار اهل ترکیه است که ژانویه سال گذشته میلادی توسط جوان پان ترک متعصبی در خیابان به ضرب گلوله به قتل رسید .

گناه وی اما نوشتن درباره نسل کشی ارامنه به سال ۱۹۱۵ توسط دولت عثمانی بود .واقعه ای تاریخی که از سوی برخی از ترک های متعصب انکار میشود . آنچه که بر دردناکی داستان می افزاید اما کفش های هرانت دینک است .
  
بار دیگر به عکس نگاه کنید . گویا این سنتی جهانی است که نویسندگان و روشنفکران در مضیقه مالی باشند . کفش های دینک کهنه اند و پاره و مندرس،هر چند که او دیگر به کفش نیازی ندارد چرا که به جرم اندیشه ، اینک به زیر خروار ها خاک خفته است .


گفتنی است مطابق قانون جزایی کشور ترکیه ( ماده ۳۰۱ ) هر گونه اظهار نظری که حمل بر توهین یا ایراد اتهام بر موجودیت « ترک بودن » باشد جرم تلقی شده و مستوجب زندان و پی گیری قضایی است . این قانونی است که بسیاری از نویسندگان و روشنفکران ترکیه ای را راهی زندان کرده و یا با پیگرد قانونی مواجه ساخته است که از آن جمله میتوان به اورهان پاموک ( Orhan Pamuk ) ، رمان نویس مشهور ترک و برنده نوبل ادبیات و همچنین هرانت دینک مقتول اشاره داشت که این دومی مدت شش ماه را نیز به همین جرم در زندان گذرانید.

جمعه، دی ۱۵، ۱۳۹۱

تلاش آشکار ترکیه برای تجزیه ایران



چند روز پیش در تلویزیون دولتی ترکیه، آذربایجان ایران ،"آذربایجان ج ن و ب ی" نامیده شد وگفته شد که در ایران سی میلیون ترک تحت فشار نژادپرستی هستند ،این رفتار رژیم فاشیست ترکیه یعنی اعلان جنگ علیه تمامیت ارضی ایران.

در حالیکه سران حاکمیت ایران به جان هم افتاده اند و بی کفایتی در مدیریت کلان سیاسی و اقتصادی و خارجی ایران موج می زند،در گوشه کنار ایران به خصوص کردستان و آذربایجان،پان های بی شرافت دست به توطئه و وطن فروشی می زنند.

رئیس جمهوری ترکیه: نمی پذیریم کشور همسایه(ایران) سلاحی داشته باشد که ما نداریم




اصالت ذاتی بهتر و مهمتراست يا تربيت خانوادگی؟

در تاریخ آمده است،به رسم قدیم روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت عالم زمانه " شیخ بهائی" رسید،پس از سلام واحوالپرسی از شیخ پرسید:در برخورد با افراد اجتماع"اصالت ذاتی ِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی‌شان " ؟

شیخ گفت : به نظر من " اصالت " ارجح است.

و شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که "تربیت"مهم‌تر است!

هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.

فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید ،سفره‌ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ وبرقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود ،در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره‌ی او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند وآنجا را روشن کردند!

درهنگام ِ شام ، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم " تربیت " از " اصالت " مهمتر است ما این گربه‌های نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه‌ی اهميت " تربیت " است.

شیخ گفت حرف شما را می‌پذیرم اگر که فردا هم گربه‌ها مثل امروز چنین کنند!

شاه گفت:این چه حرفیست فردا مثل امروز وامروز هم مثل دیروز؟کار آنها اکتسابی است که با تربيت وممارست وتمرین زیاد انجام می‌شود.

!شاه عباس،شیخ بهایی و قاضی القضاتی
شیخ وقتی از کاخ برگشت بیدرنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش بخت برگشته در آن نهاد..

فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت ،همان تشریفات و سفره و گربه‌های بازیگر و ..

شیخ موشها را رها کرد ، درآن زمان هنگامه‌ای به پا شد یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال واین یکی جنوب.

واین بار شیخ گفت :شهریارا اصالت ِ گربه موش گرفتن است، گرچه" تربیت " هم بسیار مهم است، ولی" اصالت " مهم‌تر !

چهارشنبه، دی ۱۳، ۱۳۹۱

تفاوت نسل ها!



شادی


جان لنون می گوید وقتی به مدرسه می رفتم، با پرسش زیر مواجه شدم:

"بزرگ که شدی،می خواهی چه کاره شوی؟" 
می گوید:"من پاسخ دادم می خواهم خوشحال شوم."
آن ها به من گفتند که مفهوم پرسش را متوجه نشده ام.
من به آن ها گفتم:"این شما هستید که مفهوم زندگی را متوجه نشده اید."

قانون
در یک افسانه‌ی قدیمی «پِرو» [۱] یی از شهری حکایت می‌شود که همه در آن شاد بودند. ساکنا‏ن این شهر کارهای دلخواهشان را انجام می‌دادند و با هم خوب تا می‌کردند، به جز شهردار که غصه می‌خورد، چون هیچ حکمی نداشت که صادر کند. زندان خالی بود. از دادگاه هرگز استفاده نمی‌شد و دفتر اسناد رسمی هیچ سندی صادر نمی‌کرد، چون ارزش سخنان انسان بیشتر از کاغذی بود که روی آن نوشته شده باشد

‏روزی شهردار چند کارگر از جای دوری آورد تا وسط میدان اصلی دهکده دیوار بکشند. تا یک هفته صدای چکش و اره به گوش می‌رسید

در پایان هفته شهردار از همه‌ی ساکنان دعوت کرد تا در مراسم افتتاح شرکت کنند. حصارها را با تشریفات مفصل برداشتند و یک چوبه‌ی دار نمایان شد

‏مردم از هم می‌پرسیدند که این چوبه‌ی دار در آن‌جا چه می‌کند

‏از ترس‌شان از آن به بعد برای حل و فصل همه‌ی مواردی که قبلاً با قول و قرار متقابل انجام می‌شد، به دادگاه مراجعه می‌کردند و برای ثبت اسنادی که قبلاً صرفاً به زبان می‌آمد، به دفتر ثبت اسناد رسمی می‌رفتند. کم‌کم ‏توجه‌شان به آنچه که شهردار «ترس از قانون» می‌گفت، جلب شد

‏در افسانه آمده که هرگز از آن چوبه‌ی دار استفاده نشد، اما وجود آن همه چیز را عوض کرد.
————————————————–
۱- کشوری در آمریکای جنوبی.