شنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۰

Anything that can go wrong will go wrong

ادوارد مورفی مهندس هوافضا ی آمریکایی بود(11ژانویه ی 1918-17 جولای 1990)

قانون مورفی :(گاهی استنباط فیناگل یا قانون سُد در فرهنگ غرب اشتباه می‌شود.) یک مثل معروف در فرهنگ غرب است که در زمان آزمایش واگن موشکی در اواخر دههٔ ۴۰ به وجود آمد. اصلی‌ترین پیامی که این قانون بیان می‌کند این است که در هر حالتی که احتمال خراب شدن یا خطا رفتن باشد بی‌شک این اتفاق می‌افتد. «اگر راه‌های متفاوتی برای انجام کاری باشد که یکی از آنها به خرابی یا فاجعه بیانجامد، حتماً یک نفر کار را به همان صورت انجام خواهد داد.» که معمولاً به این صورت بیان می‌شود: «هر چیز که می‌تواند خطا برود، خطا می‌رود.» از نیکلاس اسپارک محقق و نویسندهٔ کتاب «تاریخی از قانون مرفی». 

این نامگذاری طعنه‌آمیز در پی سرگرد ادوارد مورفی است که در مرکز نیروی هوایی ادوارد همراه گروه استَپ روی پروژهٔ MX۹۸۱ کار می‌کرد. او مدت کوتاهی به عنوان مهندس توسعه در فنون اندازه‌گیری با دکتر و سرهنگ جان پاول استَپ دوست و همسایهٔ سابقش روی پروژه واگن موشکی (rocket sled) مشارکت می‌کرد.

نیک اسپارک در پایان کتاب «تاریخی از قانون مرفی» بیان می‌کند که تفاوت خاطرات بعد از گذشت سالها، اجازه مشخص کردن دقیق شخصی که در طول چندین ماه آزمایش دستگاه جدید اندازه‌گیری، این عبارت را به شکل مصطلح امروزی آن ابداع کرده نمی‌دهد، ولی این عبارت در انعکاس جمله‌ای که مرفی پس از شکست دستگاه اندازه‌ گیریش گفته ابداع شده و به تدریج از حالت اولیه آن که در اولین کنفرانس سرهنگ استپ-سریع‌ترین مرد روی زمین-به کار رفت به حالت امروزی در آمده.
نوشتار قانون 

دیدگاه‌های مختلفی دربارهٔ منشا دقیق قانون مرفی و جزئیات تشکیل اولیه آن وجود دارد که باعث نزاع‌های طولانی نیز شد. این تضادها در تحقیق اسپارک روی موضوع برجسته شد. کامل‌ترین بحثی که تمام نظرات را مورد بررسی قرار داد، کتاب «تاریخی از قانون مورفی» از اسپارک است که مقالهٔ چهار قسمتی‌اش را در مورد «تاریخچه تحقیق بدون احتمال» ((Annals of Improbable Research(AIR) مستند و کامل می‌کند. از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ پروژه‌ای به نام MX۹۸۱ در منطقهٔ مورک (که بعداً به پایگاه نیروی هوایی ادوارد نامگذاری شد.) برای آزمایش تحمل نیروی گرانش انسان هنگام کاهش سریع سرعت انجام شد. این آزمایش روی یک واگن که موشکی برای سرعت گرفتن و چندین ترمز هیدرولیک برای ایستادن روی آن سوار شده بود انجام می‌شد.

در ابتدا برای انجام آزمایش آدمک‌های را که در بررسی تصادفات استفاده می‌شوند به صندلی واگن می‌بستند، اما در آزمایش‌های بعدی توسط دکتر جان پاول استپ که در آن زمان سروان نیروی هوایی بود انجام شد. در حین این آزمایش‌ها در مورد میزان دقت ابزار استفاده شده برای اندازه‌گیری نیروی وارد شده به سروان استپ، سئوالاتی مطرح شد. در این زمان مرفی استفاده از کشش‌سنج الکترونیکی را که به جایگاه سروان استپ بسته می‌شد، پیشنهاد کرد. مرفی به این نوع تحقیق علاقه‌مند بود و قبلاً تحقیق مشابهی برای اندازه‌گیری نیروهای دستگاه‌های سانتریفوژ پرسرعت انجام داده بود. دستیار مرفی اتصالات جایگاه را متصل کرد و آزمایش با یک شمپانزه انجام شد. اما حسگرهای بسته شده همه صفر را نشان می‌دادند و معلوم شد که دستیار مرفی، حسگرها را اشتباه وصل کرده بوده. در این زمان بود که مرفی این جمله را استفاده کرد و با اینکه پیشنهاد شد که آزمایش دوباره با اتصالات صحیح انجام شود، از گروه خارج شد. در مصاحبهٔ نیک اسپارک با جرج نیکُلس، مهندس دیگری که در آن گروه حضور داشت، نیکلس توضیح داد که مرفی دستیارش را مقصر این شکست شناخته و گقته‌است:

«این مرد راهی برای اشتباه کردن داشته باشد، بی‌شک اشتباه می‌کند.».

نظر نیکلس این است که این قانون در محاوره‌های افراد گروه به این صورت خلاصه شد که: «اگر بتواند بشود، می‌شود.» و برای تمسخر مرفی که از نظر نیکلس با خودخواهی گروه را ترک کرد، اینگونه نامگذاری شد. دیدگاه دیگری این قانون را به دکتر استپ نسبت می‌دهند. وی این قانون را در یک گفتگوی مطبوعاتی کمی پس از شکست آزمایش استفاده کرده‌است. دیگران، از جمله تنها فرزند بازماندهٔ مرفی، رابرت مرفی دیدگاه نیکلس را رد می‌کنند و ادعا دارند که استفادهٔ این عبارت از ادوارد مرفی آغاز شده‌است.

قوانین اولیه
هیچ چیزی به آن آسانی که به نظر می‌رسد نیست هر چیزی بیش از آن حدی که تصور می‌شود طول خواهد کشید چیزی که ممکن است خراب شود، خراب می‌شود اگر احتمال خراب شدن چندین چیز وجود داشته باشد،‌ آن یک خراب می‌شود که بیش‌ترین خسارت را بزند نتیجه: اگر بدترین زمان خراب شدن‌ برای چیزی وجود داشته باشد، همان زمان است که خراب می‌شود اگر چیزی قابل خراب شدن نباشد، پس حتما می‌شود اگر پیش‌بینی می‌کنید که چهار احتمال برای خراب شدن چیزی وجود دارد و از قبل تمهیدی برای آن‌ها اندیشیده‌اید،‌ پس حتما راه پنجمی به طور غیرمنتظره به وقوع می‌پیوندد وقایع خودبه‌خود تمایل به بدترشدن دارند اگر به نظر می‌آید که همه چیز به خوبی پیش می‌رود،‌ پس حتما از چیزی صرف‌نظر کرده‌اید ،طبیعت همیشه طرف‌دار خرابی‌های پنهان است، طبیعت یک حرام‌زاده است .

غیرممکن است که چیزی را بی‌خدشه ساخت چون احمق‌ها نابغه‌اند هرگاه برنامه‌ریزی بکنی که چیزی را انجام دهی،‌ حتما چیز دیگری به وجود می‌آید که باید قبل‌اش انجام دهی هر راه‌حلی مسایل جدیدی را به وجود می‌آورد .

احتمال آنكه یك شیء آسیب ببیند نسبت مستقیم دارد با ارزش آن هرگاه جسم بـا ارزشی از دست شما به زمین می افتد به غیر قابل دسترس ترین مكان میرود (حلقه برلیان یا داخل سطل زباله می افتد و یا در چاه فاضلاب) شما هر موقع دنبال چیزی می گردید هـمیشه در آخـرین مـكانی كه آن را جستجو میكنید می یابیدش هیچ اهمیتـی ندارد كه شما به چه اندازه دنبال جنسی بگردید به محض آنكه آن را خریدید آن را در مغازه ای دیگر ارزانتر خواهید یافت زمانی كه دستگاه معیوب خود را نزد تعمیركار می برید كاملا بی عیب و درست كار خواهد كرد هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است ویا غیر اخلاقی و یا چاق كننده - اگر در توده یا کپه ای به دنبال چیزی بگردی، چیز مورد نظر حتما در ته قرار دارد .

وسائل نقلیه مثل اتوبوس و هواپیما و قطار دیرتر از موعد حرکت می کنن مگر آن که شما دیر برسی اون موقعه حتما سر وقت رفته هشتاد درصد امتحانات پایان ترم براساس کلاسی است که در آن غایب بوده ای در صورتی که شانس انجام درست یک کار پنجاه پنجاه باشد احتمال غلط انجام دادن آن نود درصد است. هر کسی میتواند مدرك دانشگاهی بگیرد اما صاحب عقل نخواهد شد زباله از خلاء بیزار است آنقدر انباشته میگردد تا فضای موجود را پر کند. هرگاه کفش نو را برای اولین بار به پا کنید همه پایشان را روی آن خواهد گذاشت زمانی که می خواهید لكه روی شیشه پنجره را پاك کنید همیشه لكه سمت دیگر شیشه میباشد. قانون بقاء کثیفی: برای تمیز کردن هر چیزی چیز دیگری باید کثیف گردد.

اگر امری احتمال دارد اتفاق بیافتد و خیلی هم خوشایند باشد، هرگز اتفاق نخواهد افتاد اگر حق با شما باشد هیچكس حرف شما را باور نخواهد کرد .قوانین مانند تار عنكبوت می باشند تنها افراد ضعیف و فقرا به دام آن میافتند در صورتی که ثروتمندان و صاحبان قدرت آن را پاره کرده و میگریزند. دو عنصر در طبیعت فراوان می باشند: یكی هیدروژن و دیگری حماقت. جاده رسیدن به موفقیت همواره در دست ساخت است .هرگاه چیزی را دور بیاندازید به محض آنكه دیگر به آن دسترسی نداشته باشید به آن نیاز پیدا خواهید کرد .کار تیمی همواره ضروری می باشد چون به شما اجازه می دهد تا در صورت بروز مشكل فرد دیگری را نكوهش کنید. احتمال آنكه طرف نانی که به آن کره مالیده شده است بروی فرش بیافتد نسبت مستقیم دارد به قیمت فرش شما!

هیچگاه نمی توانید با نگاه کردن به خطوط راه آهن، بگویید که قطار از کدام سمت خواهد آمد. ماشینی که روبروی شما در حرکت است همیشه سرعتش از شما کمتر است. هر چه عقیده ای مسخره تر باشد احتمال موفقیت آن بیشتر می باشد. افرادی که می توانند بهترین نصیحت ها را بكنند، نصیحت نمی کنند. دود سیگار همواره به سمت افراد غیر سیگاری حرکت خواهد کرد، بدون توجه به سمت وزش باد جای پارك مناسب ماشین همیشه سمت دیگر خیابان می باشد. برای هر عملی یك انتقاد برابر و مخالف آن وجود دارد. دوستان می آیند و می روند اما دشمنان انباشته می گردند. هرگاه به دروغ به رئیس خود بگویید که علت تاخیر شما پنچر شدن چرخ ماشینتان بوده روز بعد چرخ ماشین شما پنچر خواهد شد. تقریبا داخل شدن به کاری از خارج شدن از آن آسانتر است هیچ چیز هیچگاه بهتر نشده و نخواهد شد.

قوانین اتوبوسی مورفی
اگر تو دیرت شده اتوبوس هم دیر می آید اگر زود برسی اتوبوس دیر می آید اگر دیر برسی اتوبوس زود رسیده است اگر بلیت نداشته باشی پول خرد هم نداری وقتی پول خرد داری که بلیت هم داری هر چه بیشتر از راننده بپرسی که کدام ایستگاه باید پیاده شوی احتمال این که درست راهنمایی ات کند کمتر خواهد شد مدت زیادی منتظر اتوبوس می مانی و خبری نیست پس سیگاری روشن می کنی به محض روشن شدن سیگار، اتوبوس می رسد (به عبارت ساده اگر سیگار را روشن کنی اتوبوس می رسد) اگر برای زودتر رسیدن اتوبوس سیگار را روشن کنی اتوبوس دیرتر می آید اگر هوا سرد یا بارانی است یا هر دو٬ اتوبوس دیر خواهد آمد اگر فکر می کنید که زمان کافی برای رسیدن به اتوبوس دارید حتماً جدول زمانی اتوبوس را اشتباه خوانده اید اگر شما پول خرد ندارید٬ راننده هم همینطور اتوبوسی که شما برنامه ریزی کرده اید تا سوارش شوید معمولاً پنج دقیقه زود می آید و شما به آن نمی رسید اتوبوسی که به آن می رسید معمولاً ۱۵ دقیقه دیر می آید.

 قوانین عشق
همه خوب‌ها تصاحب شده‌اند اگر اشخاص تصاحب نشده باشند، مطمئنا دلیلی دارد! هر چه شخص مذکور بهتر و مناسب‌تر باشد، فاصله‌اش از تو بیشتر خواهد بود میزان عشق دیگران نسبت به تو نسبت عکس دارد با میزان علاقه تو به آنه ذهن x زیبایی x در دسترس بودن = عدد ثابت این عدد ثابت همیشه صفر است وقتی همسر یک مرد با اون به تفاهم میرسه که از گوش کردن به اون دست بر داره چیزهایی که یک زن را بیش از هر چیز به مردی جذب می کند همانهایی اند که چند سال بعد بیشترین تنفر را از آنها خواهد داشت .

قوانین مادرانه
مادرها در دو موقیت شما را نصیحت می کنند وقتی که به آن نیاز دارید و وقتی که نیاز ندارید انجام دادن هر کاری از طرف شما با انتقاد مادرتان مواجه می شود حتی انجام ندادن هیچ کاری هم هرچی بزرگتر بشی واسه مامان بچه تری مادرها همیشه می توانند یک راه بهتر برای انجام کارها نشان دهند:منتها بعد از آکه آن کار را انجام دادید هر گاه فکر کردید رازی دارید که مادرون نمیدونه به یاد بیاورید که اون پوشک شما رو عوض میکرده.

 قوانین نظامی
هرگز یک سنگر را با کسی که از تو قوی تر است تقسیم نکن اگر افسر مافوق تورا می بینید، پس دشمن هم تو را می بیند اگر در جبهه داری خوب پیشرفت می کنی، حتما" به سمت دام دشمن می روی اگر نیاز داری که همین الآن با افسر مافوق خود صحبت کنی، یک چرت بزن .

قوانین جاذبه مورفی
شی در حال سقوط همیشه جائی فرود میاد که بشترین ضربه رو بزنه قطره ی رنگ همیشه سوراخی در روزنامه پیدا می کنه تا رو فرش بچکه (تا زمانی هم که خشک نشده دیده نیمیشه )

قوانین مورفی در خیاطی
وقتی که شش دکمه احتیاج دارید٬ حداکثر پنج دکمه در قوطی دکمه ها پیدا خواهید کرد وقتی عجله دارید٬ سوراخ سوزن بیش از اندازه کوچک است معمولاً پارچه ای را که فراموش می کنید قبل از دوختن بشویید تا آب برود٬ همانی است که خیلی آب می رود سوزن گم شده همیشه توسط همسر یا فرزندتان وقتی که با پای برهنه در حال راه رفتن در اتاق هستند پیدا می شود اتو لباس را نمی سوزاند مگر در آخرین پرس اتوی بخار شما بخار همراه با زنگ آهن را فقط روی لباسهای ابریشمی سبک تخلیه می کند.

فلسفه مورفی: " لبخند بزن فردا روز بدتریه "


معادل‌های قانون مورفی 
قانون تله (فیناگل): اگر بدترین زمان خراب شدن برای چیزی وجود داشته باشد، همان زمان است که خراب می‌شود.

قانون ساد: قانون دیگری هم وجود دارد موسوم به قانون ساد که معمولاً مترادف قانون مورفی تلقی می‌شود .قوانین مورفی را آمریکایی‌ها به کار می‌برند در حالی که ساد بین انگلیسی‌ها محبوب تر است. البته در بحث‌های تخصصی بسیاری اصول ساد را وسیع تر از مورفی می‌دانند و معتقدند قوانین ساد بیشتر بر مسئلهٔ بخت و اقبال تاکید دارد . 

قوانین ساد می‌گویند بخت خوب یا بد برقامت شخص دوخته شده :
§        وقتی چیز بلا استفاده ای را دور میریزی بعد از مدت کوتاهی به آن شی نیاز پیدا میکنی.

§        از دست دادن شنوایی برای همه نا گوار است اما این اتفاق دقیقا برای آهنگساز مشهوری چون بتهوون رخ می‌دهد .

§        به شهری دیگر مهاجرت می‌کنی انگار فقط به این دلیل که آنجا با یک همشهری آشنا شوی و با او ازدواج کنی .

با این حال، خود کلمه (ساد) با توجه به معانی غیر اخلاقی که داشت منفور بود و مردم مورفی را جای آن به کار بردند.




جمعه، مهر ۲۹، ۱۳۹۰

آمارهای تکان‌دهنده مسجد جامعی از وضعیت کودکان کار در تهران





احمد مسجد جامعی گفت: «صورت مسئله در معضلاتی مانند آسیب‌های اجتماعی به این دلیل روشن نیست که دستگاه‌های مسئول، آمار واقعی را ارائه نمی‌کنند و همیشه در فضایی مبهم درباره این مسائل گفت‌وگو می‌شود.»

این عضو کمسیون فرهنگی شورای شهر تهران در گفت‌وگو با ایلنا، با بیان اینکه در شهرداری، بیشتر به مسائل سخت افزاری پرداخته می‌شود، افزود: «در سند مدیریت محله‌ای هم، نگاه سخت افزاری غلبه دارد.»

او با بیان این که مسائل مربوط به کودکان سابقه‌های مختلف دارد، افزود: «هم‌اکنون با معضل کودکان کار و حتی کودکان بی‌هویت مواجهیم، کودکانی که حتی شناسنامه ندارند.»

مسجد جامعی با بیان اینکه تعداد کودکان بی‌هویت در شهر تهران بسیار زیاد است افزود: «آمار کودکان کار نیز، آمار بالایی است. این کودکان از حقوقی کم برخوردارند و به دلیل ناتوانی در دفاع از حق و حقوق خود در برابر کارفرما، مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند.»

او ادامه داد: «متاسفانه غیر قانونی بودن کار کردن کودکان باعث می‌شود این کودکان در کارگاه‌های مخفی به کار گرفته شوند، جایی که عوارض و زیان‌هایش هم بیشتر است.»

این عضو شورای اسلامی شهر تهران تصریح کرد: «بین آمار دانش آموزانی که در سن تحصیل هستند یعنی ۶ تا ۱۸ سال و کودکان و نوجوانانی که در این سن هستند اختلاف وجود دارد و این اختلاف، ناشی از همین تعداد بالای کودکان کار است.»

او اظهار داشت: «آمار بالای کودکان کار نیز به خوبی در نقاط مختلف شهر قابل مشاهده است، مکان‌هایی چون ایستگاه‌های اتوبوس، پل‌های هوایی و چهارراه‌ها که از نظر محل اشتغال هم مکان‌هایی بسیار خطرساز است.»

آمار ۶۵ درصدی کودکان دچار فقر غذایی در یک منطقه از تهران

عضو کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر تهران ادامه داد: «براساس گزارش پژوهشی که به تازگی منتشر شده است در برخی مناطق جنوبی تهران کودکان ما دچار فقر شدید غذایی هستند.»

او ادامه داد: «رکورد دار این فقر غذایی منطقه ۱۹ است که آمار ۶۵ درصدی کودکان دچار فقر غذایی را به خود اختصاص داده است

مسجد جامعی با بیان اینکه این فقر غذایی حتی در بهترین مناطق تهران نیز وجود دارد، تاکید کرد: «بهترین راهکار رفع معضلات این است اطلاعات مربوط به حوزه آسیب‌های اجتماعی دراختیار عموم قرار گیرد.»

وی افزود: «برای مثال نمی‌دانیم هنگام دستگیری باندهای مختلف بزه‌کار، چند درصد افراد حاضر در باند، کودکان هستند؛ معمولا متولیان چون فکر می‌کنند این آمار‌ها نشان دهنده وضعی نامطلوبست، آن را اعلام نمی‌کنند.»

مسجد جامعی با بیان اینکه روشن نبودن آمار، زمینه را برای دستیابی به سند پایه را مشکل می‌کند، تصریح کرد: «هم اکنون سند پایه‌ای نداریم چون آمار پایه‌مان مغشوش و متفاوت است.»

وی ادامه داد: «برای نمونه، به تازگی محققی آماری را در مورد ارتباط دختر و پسر‌ها داده بود که توسط مسئولان انتظامی تکذیب شد و گفتند این آمار غلط است و اوضاع بسیار هم خوب است.»

این عضو شورای اسلامی شهر تهران افزود: «اینجور که نمی‌شود، خوب خودتان اعلام کنید که آمار درست کدام است، من فکر می‌کنم یکی از مشکلات ما این است که صورت مسائلمان مشخص نیست.»

به گفته وی صورت مسئله در معضلاتی مانند آسیب‌های اجتماعی به این دلیل روشن نیست که دستگاه‌های مسئول، آمار واقعی را ارائه نمی‌کنند و همیشه در فضایی مبهم درباره این مسائل گفت‌و‌گو می‌شود.

مسجد جامعی توصیه کرد: «پنهان کردن آمار و اطلاعات مشکلی را رفع نمی‌کند بلکه آن را پنهان می‌کند، بگذارید آمار جدید ارائه و برای آن راه حلی اندیشیده شود.»

مرگ به من شبیخون نمی زند


مرگ؟

چه حرف ها می زنی!

ما از دوستان بسیار قدیمی یکدیگریم:

همسفر، همراه، هماهنگ، هم آواز، هم راز

...
مرگ به من شبیخون نمی زند

پاورچین پاورچین می آید تا صدای پایش آزارم ندهد.

آهسته و مهربان سرش را روی بالشم می گذارد و می گوید: دیگر بخواب! وقت خفتن است، زمان خواب دیدن است، خواب های خوش

...
من پیشانی اش را می بوسم

و می گویم: برای خفتن، آسوده و بی دغدغه خفتن آماده ام

...

از مرگ بپرس

چرا پشت در ایستاده است؟

با آن رفاقت طولانی

که من با او دارم

و همیشه داشته ام

و جای سرش، هنوز، روی بالش من، گود افتاده است؟

از مرگ، چیزی بپرس.

.
.
.
.
.      
با جهان، شادمانه وداع می کنم، بامن عزادارانه وداع مکن!

یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست- یک روز عاقبت.

نه با سفری یک روزه

نه با سفری بلند

بل با آخرین سفر...

یک روزعاقبت قلبت را خواهم شکست- یک روزعاقبت.

نه با کلامی کم توشه از مهربانی

نه با سخنی سخت توبیخ کننده

بل با آخرین کلام...
.
.
.
.
.
.

من هرگز نخواستم که از عشق، افسانه یی بیافرینم;

باور کن!

من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم- کودکانه و ساده.

من از دوست داشتن، فقط لحظه ها را می خواستم.

آن لحظه یی که تو را به نام می نامیدم.

...

من برای گریستن نبود که خواندم.

من آواز را برای پر کردن لحظه های سکوت می خواستم.

من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم، مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک.

دوست داشتن را چون ساده ترین جامه ی کامل عید کودکان می شناختم.

...

تو زیستن در لحظه ها را بیاموز!
.
.
.
.
.
.
.
عزیز من!

به شکوه آنچه بازیچه نیست بیندیش.

من خوب آگاهم که زندگی، یکسر، صحنه ی بازی ست;

من خوب می دانم.

اما بدان که همه کس برای بازی های حقیر آفریده نشده است.

مرا به بازی کوچک شکست خوردگی مکشان!

به همه سوی خود بنگر و باز می گویم که مگذار زمان، پشیمانی بیافریند.

به زندگی بیندیش با میدانگاهی پهناور و نامحدود.

به زندگی بیندیش که می خواهد باز بازیگرانش را با دست خویش انتخاب کند.

به روزهای اندوه باری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد.

و به روزهایی که هزار نفرین، حتی لحظه یی را باز نمی گرداند.


تو امروز بر فرازی ایستاده یی که هزار راه را می توانی دید; و دیدگان تو به تو امان می دهند که راه ها را تا اعماقشان بپایی.


در آن لحظه یی که تو یک آری را با تمام زندگی تعویض می کنی،

در آن لحظه های خطیر که سپر می افکنی و می گذاری دیگران به جای تو بیندیشند،

در آن لحظه هایی که تو ناتوانی خویش را در برابر فریادهای دیگران احساس می کنی،


در آن لحظه یی که تو از فراز، پا در راهی می گذاری که آن سوی آن، اختتام تمام اندیشه ها و رویاهاست،

در تمام لحظه هایی که تو می دانی، می شناسی و خواهی شناخت،

به یاد داشته باش که روزها و لحظه ها هیچگاه باز نمی گردند.

به زمان بیندیش و شبیخون ظالمانه ی زمان.

بیدار شو!

بیدار شو و سلام ساده ی مرا بی جواب مگذار!

من لبریز از گفتنم نه نوشتن.

باید که اینجا روبروی من بنشینی و گوش کنی.

دیگر تکرار نخواهد شد...

چهارشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۹۰

ناگفته‌های میرحسین از جنگ!

میرحسین موسوی، در مردادماه سال ۸۹ در یک سخنرانی ضمن بیان ناگفته هایی از هشت سال دفاع مقدس وعده داد در صورتی که لازم شود و برای دفاع از رزمندگان سلحشور و مدیران برجسته‌ای که در این میان سهم عمده داشتند در آینده نیز این مسائل را با بسط و شرح بیشتری خطاب به مردم ایران بیان کند.

وی حتی اعلام کرد که اگر ناچار شود، دلایل استعفای سال ۶۷ خود را نیز برای روشن شدن مسائل با مردم در میان می گذارد. 

درباره جنگ هنوز لب به سخن نگشوده ام ولی ظاهرا گریزی نیست…
موسوی گفت :” این روزها هم به بهانه سالروز صدور قطعنامه ۵۹۸ که هیچ سالی از آن یاد نمی شد تحریف‌های آشکار و برنامه ریزی شده ای درباره تاریخ دفاع مقدس و نقش دولت در آن صورت گرفته است .این روزها عده ای مدعی شده اند که می خواستند بغداد را فتح کنند و دولت آن زمان مانع آن شده بود. بنده هنوز لب به سخن درباره دهه اول انقلاب باز نکرده‌ام و هیچ گاه هم میل نداشته ام در این باره صحبت کنم ولی ظاهرا مجبورم در صورت ادامه این تحریف ها برای دفاع از رزمندگان سلحشور و مدیران برجسته ای که در این میان سهم عمده داشتند ناگفته های خود را بگویم و نیز بگویم که استعفای سال ۶۷ بر سر چه بود .”

اگر زمان جنگ دولت را در اختیار می گرفتید بر سر کشور همان می آوردید که بر سر اموال مستضعفان و یتیمان در بنیاد مستضعفان آوردید!
موسوی گفت :”آن وزیر سابقی که خود می داند چگونه به اینجانب تحمیل شد در عین آنکه بیش از همه در جریان سر ریزشدن همه جانبه امکانات دولت به جبهه ها بود حالا می گوید که اگر امکانات دولت در اختیار جبهه ها قرار می گرفت ما بغداد را فتح می کردیم .شما باید جمله ایشان را این گونه معنی کنید که اگر دولت در اختیار بنده و دوستان مان قرار می گرفت ما چه فتوحاتی داشتیم. بنده می گویم شما که نمی دانم به تحریک چه کسانی در عرض یک هفته چندین مصاحبه علیه دولتی که در آن کار می کردید انجام دادید اگر دولت را در اختیار می گرفتید بر سر کشور همان می آوردید که در طول مدیریت خود بر سر بیت المال و اموال مستضعفان و یتیمان در بنیاد مستضعفان آوردید.”

فراموش کرده اید که چهار میلیارد از شش میلیارد دلار هزینه جنگ می شد؟
میر حسین موسوی در پاسخ به تحریف هایی که در هفته های اخیر در باره دفاع مقدس انجام شده ،گفت : “من باور نمی کنم که شما فراموش کرده باشید که چهار میلیارد دلار از شش میلیارد دلار در آمد نفتی کشور هزینه جبهه ها و جنگ می شد و آن دو میلیارد مابقی نیز در حقیقت برا ی حفظ کیان کشور بود که آن هم می تواند در خدمت دفاع مقدس تعبیر شود .شما مرا مجبور می کنید بگویم علیرغم نتیجه درخشان دفاع مقدس که به بهای نثار خون های بسیار و جانفشانی رزمندگان جان برکف یک سانتیمتر از خاک کشور تقدیم دشمن نشد و این دومین مورد در طول جنگ های کشورمان از زمان فتحعلی شاه تا انقلاب اسلامی بود ، اگر پیوندی قوی تر بین جبهه ها و دولت وجود داشت و دولت را به بهانه درز خبرها از ماجرای طرح های جنگی و دفاعی کنار نمی گذاشتند نتیجه های بهتری از عملیات گرفته می شد. فتح بغداد با تحویل دولت به چند فرمانده نظامی امکان پذیر نبود. بلکه برای شکست قطعی دشمن لازم بود از همان اول رابطه دولت با اداره عملی جنگ و طراحی های نظامی قطع نشود که چگونگی قطع این ارتباط داستان دیگری دارد که شاید در فرصتی دیگر به آن بپردازم.”

نخست وزیر امام در دوران دفاع مقدس تاکید کرد:”بعد از آنکه به تعبیر این وزیر سابق توپ در میدان دولت انداخته شد و اداره ستاد فرماندهی قوا به دولت سپرده شد تحولات اساسی در همان مدت کم در جبهه ها ایجاد شد .بنده به دلایل گوناگونی فعلا فقط به اشاره می گویم که این توپ موقعی به زمین دولت پرتاب شد که به قول مرحوم ظهیر نژاد در کمیته پشتیبانی جنگ “زیپ مرزها در حال باز شدن” بود و فاو و جزایر موجود در هور از دست رفته بودند و ما در موقعیتی قرار داشتیم که در نخستین جلسه ستاد فرماندهی کل قوا که به ریاست اینجانب تشکیل شد هم جناب رحیم صفوی جانشین فرمانده سپاه وهم جناب حسنی سعدی فرمانده نیروی زمینی در گزارشهای خود به اعضای جلسه گفتند که شما خوزستان را از دست رفته فرض کنید و تلخ آنکه این اتفاق در حالی رخ می داد که در آن شرایط نیروهای اصلی رزمنده ما در یک نقطه بی اهمیت کردستان در پی گرفتن یک ارتفاع کم اهمیت به نام “شاخ شمران “بودند و فاجعه وقتی بهتر معلوم می شود که حداقل تعدادی از فرماندهان اطلاع داشتند که همین نیروها به دلیل خشک کردن سد “دربندی خان “در معرض دور خوردن از سوی دشمن قرار گرفته بودند .

تن به خواسته های تحریف گران تاریخ و سیاست بازهای تاریخ ندهید اگر به خون شهدا و تلاش همه در این جنگ احترام می گذارید…
موسوی در ادامه صحبتهایش به نقش مدیران برحسته در دفاع مقدس اشاره کرد :”بنده در آن زمان به این شرط مسوولیت ریاست ستاد فرماندهی کل قوا را قبول کردم که با خود تعدادی از مدیران برجسته و مدیران همکار را در ستاد شرکت بدهم. .

یکی از برجسته ترین و تاثیر گذار ترین آنها آقای بهزاد نبوی بود که می دانیم این روزها چه گرفتاری هایی دارد. تصمیمی که ستاد آن روزها در کنار فرماندهان نظامی و این مدیران برجسته گرفت تغییر اساسی در آرایش جبهه ها بود و قرار شد که در کمترین زمان ممکن به کمک همه امکانات کشور، نیروهای موجود در کردستان به خوزستان منتقل شوند و با فعالیت استاندار استان خوزستان که همین برادر عزیز و مبارزمان محسن میردامادی بود و سایر مدیران استانی اقداماتی برای مقابله با تهاجم حتمی دشمن صورت گیرد. پیش بینی ستاد درست بود ودر فاصله بسیار کمی یکی از شدیدترین حملات از سوی صدام انجام شد و یکی از حماسی ترین نبردهای تاریخ دفاع مقدس که با شهادت بسیاری از فرزندان کشورمان قرین بود ،اتفاق افتاد و دشمن آن چنان تو دهنی خورد که بعد از آن دیگر نتوانست حمله ای را سامان دهد و حداکثر از منافقین حمایت کرد که آن خیانت بزرگ با پشتیبانی نیروهای صدام علیه کشور انجام شد و مردم با مقاومت خود آنها را خرد کردند .”
موسوی با اشاره به آنکه قصدش از تعریف این خاطره صرفا دفاع از مظلومیت رزمندگان بی نام و نشان ، مدیران و جهادگران شجاع و ایثار گر است ادامه داد : “این گفته ها برای آن است که بگویم اگر شما واقعا به خون شهدا و تلاش جهاد گران و مقاومت همه جانبه همه ملت و دولت در این جنگ سر نوشت ساز احترام می گذارید و نمی خواهید از حماسه دفاع مقدس برای خود قبایی بدوزید تن به خواسته های تحریف گران تاریخ و سیاست بازهای تاریخ ندهید .”

میر حسین موسوی یا د آور شد : “بنده در دو دهه گذشته به معلومات مستقیم خود از جنگ بسنده نکرده ام و تلاش کردم به اسناد و مدارک و تحلیل های چاپ شده در این باره نیز رجوع کنم . من همواره محتاط بوده ام که فقط به متون رسمی که با نظارت فرماندهان تهیه شده است بسنده نکنم و در کنار این کتاب ها از نوشته ها و تحلیل های همه صاحب نظران ازجمله ارتش نیز بهره ببرم .که یکی از بهترین تحلیل ها نوشته های افسر دانشمند و میهن دوست سرهنگ معینی وزیری است که بسیار از آن استفاده کرده ام.

اگر ناچار شوم ناگفته های جنگ را خواهم گفت
وی گفت : “این جنگ ناگفته های فراوان دارد و من ندیده ام که آقای هاشمی به عنوان فرمانده جانشین کل قوا از مشکلاتی که در مورد هماهنگ کردن ارتش و سپاه داشت سخنی گفته باشد . مشکلاتی که به اعتقاد من ربطی به بدنه سپاه و ارتش نداشت و من شاهد بودم که این مشکلات تا چه حد فرساینده بوده است. بعد از سه سال از شروع جنگ به اعتقاد من اشتباهات اساسی در تعیین استراتژی های جنگی پیش آمد که اعزام نیرو به کردستان یکی اش بود و از آن مهم تر دل بستن به عملیات های بزرگ کلاسیک شبیه عملیات های دشمن بود که مزایای نسبی ما را در کنار امکانات کشور به شدت تقلیل داد و حدود پنج سال همه امکانات کشور حتی تا حد جمع آوری برف روب ها از جاده ها و کامیون های دولتی و حتی مصادره کامیون های بخش خصوصی و همه ظرفیت های مالی – صنعتی کشور به کار گرفته می شد اما نتیجه آن شد که همه شاهد بودیم .”
موسوی در پایان سخنان خود گفت :”ایده ای که این وزیر سابق درباره فتح بغداد مطرح کرد باقیمانده همان دل بستن ها به طرح های کلاسیک جنگی و نتیجه بخش بودن عملیات های بزرگ برای شکست دشمنی بود که ماهانه فقط دو میلیارد دلار از همسایه های عرب خود برای جنگیدن با ما باج می گرفت و هنگام ختم جنگ بیش از پنجاه لشگر داشت .این نگاه به جنگ از همان بدو طرح خود در میان رزمندگان مخالفانی داشت و تا جایی که بنده در جریان بودم و در تماسهایی که فرماندهان معترضی چون شهید حاج داوود کریمی با بنده داشتند آنها عملیاتی از جنس نقشه های دوران نخست دفاع مقدس را ترجیح می دادند .و این طرح ها با توانایی های اقتصادی و اجتماعی کشور سازگاری بیشتری داشت و در آینده اگر لازم بشود و به اجبار به این بحث ها کشانده شوم موضوع را با بسط بیشتری طرح خواهم کرد.