شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۰
جمعه، مهر ۲۲، ۱۳۹۰
یک عاشقانهی آرام
اگر پرنده را در قفس بیندازی مثل این است كه پرنده را قاب گرفته
باشی و پرنده ای كه قاب گرفته ای فقط تصور باطلی از پرنده است. عشق در قاب یادها
پرنده ای است در قفس، منت آب و دانه را بر او مگذار و امنیت و رفاه را به رخ او
نكش كه عشق طالب حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب.
من دختران و پسران زیادی را می شناسم كه تمام هدفشان از طرح
مسئله ی عشق رسیدن است. عجب جنجالی به پا می كنند؛ اعتصاب غذا؛ تهدید به خودكشی؛
گریه؛ سكوت؛ فریاد و سرانجام رسیدن. مشكل اما از همین لحظه آغاز می شود. وقتی هدف
این قدر نزدیك باشد گرچه كمی هم دور به نظر می رسد بعد از زمانی كه برق آسا می
گذرد؛ دیگر نمی دانند چه باید بكنند. با اولین شست و شوی پرده ها؛ لب پر شدن
بشقابها؛ بوی كهنگی گرفتن جهیز می مانند معطل.بی حرمتی فرزند كهنگی است. فرزند
تكرار. این را باید می دانستند كه رسیدن پله ی اول مناره ای است كه بر اوج آن اذان
عاشقانه می گویند. برنامه ای برای بعد از وصل؛ برای تداوم بخشیدن به وصل و از وصل
ممكن و آسان تن به وصل دشوار و خطیر روح رسیدن.برای بی زمانی عشق.
عظمت و افتخار در استمرار است و دوام، عاشق شدن مسئله ای
نیست، عاشق ماندن مسئله ی ماست. بقای عشق؛ نه بروز عشق. هر نوجوانی هم گرفتار
هیجانات عاشقانه می شود اما آیا عاشق هم می ماند؟ عشق به اعتبار دوامش عشق است نه
شدت ظهورش...
هیچ چیز همچون صدایی كه به خانه ی همسایه می رود همسایه را از
سستی بنای خانه ی ما و از واماندگی طاقت سوز ما آگاه نمی كند. فریاد مثل گرد زغال
روی اشیا خانه می نشیند و زندگی را كدر و بد رنگ می كند.
عاشق زمزمه می كند؛ فریاد نمی كشد.در گوشم زمزمه كن تا عطوفت
صدایت را حس كنم؛ فریاد نكش تا خشونتش را...
یك بار ، یك بار ، و فقط یك بار می
توان عاشق شد . عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق اندیشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق
عشق .... یك بار ،فقط یك بار . بار دوم دیگر خبری از جنس اصل نیست .
نگذاریم كه عشق در حد خاطره حقیر و
مصرفی شود .
مگذار كه عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود .
بعضی ها را دیده ام كه از وقت كم شكایت می
كنند، آنها می گویند : حیف كه نمی رسیم ،گرفتاریم ،وقت نداریم ، عقبیم .... .
اینها واقعا بیمار خیالبافی های كاهلانه خود هستند . وقت علی الاصول بسیار بیش از
نیاز انسان است، ما وقت بی مصرف مانده و بوی نا گرفته بسیاری در كیسه هایمان داریم
، وقتی كه فنا می كنیم ، می سوزانیم ، به بطالت می گذرانیم .
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار
برای همیشه .جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند . میتوان شکسته اش را ، تکه هایش را
، نگه داشت ، اما شکسته های جام ،آن تکه های تیزِ برَنده ، دیگر جام نیست .
زندگی را با چیزهای بسیار ساده، پُر باید
کرد،سادهها، سطحی نیستند، خرید چند سیب ترش میتواند به عمقِ فلسفهی ملاصدرا
باشد، مشکل ما این نیست که برای شیرین کردنِ زندگی، معجزه نمیکنیم، مشکل ما این
است که همان قدر که ویران میکنیم، نمیسازیم، همانقدر که کهنه میکنیم، تازگی
نمیبخشیم، همانقدر که دور میشویم، بازنمیگردیم، همانقدر که آلوده میکنیم،
پاک نمیکنیم. همانقدر که تعهدات و پیمانهای نخستین خود را فراموش میکنیم، آنها
را به یاد نمیآوریم، همانقدر که از رونق میاندازیم، رونق نمیبخشیم. مشکل این
است که از همه رویاهای خوشِ آغاز دور میشویم و این دور شدن به معنای قبولِ سُلطه
بیرحمانهی زمانه است. بر سر قول و قرارهای نخستین نماندن، باورِ پیرشدگی روح است
و خواجهگی عاطفه.
نگفتن همان دروغ گفتن است – قدری كثیف تر
می توان به سادگی عاشق شد اما عشق ساده نیست
عشق به اعتبار مقدار دوام عشق است نه شدت ظهورش
به یادم هست که روزی مصرانه به تو می گفتم
ما هرگز خسته نخواهیم شد... هرگز...اما مدتی است پی فرصتی می گردم شیرین تا به تو
بگویم ما نیز خسته می شویم و خسته شدن حق ماست این که خسته می شویم و از نفس می
افتیم و در زانوهایمان دردی را حس می کنیم مساله یی نیست. مساله این است که
بتوانیم زیر درختی کنار جوی آبی روی تخته سنگی در کنار هم بنشینیم و خستگی از تن و
روح بتکانیم خسته نشدن خلاف طبیعت است همچنان که خسته ماندن...دیگر نمی گویم که ما
تا زندهایم خسته نخواهیم شد بله می گویم ما هرگزخسته نخوایم ماند.انسان در این راه
دراز با این کوله بار سنگین حق است که گهگاه در اعصاب و عضلات خود احساس کوفتگی
کند عیبی نیست مهم این است که بتواند جایی برای نشستن سفره گستردن سر بربالش محبت
نهادن به تحلیل درد و خستگی پرذاختن انتخاب کند و بعدزنده تر از پیش تازه نفس و
سرشار حرکت کند.
-عیب ندارد ، حوصله داشته
باش،قیمت عشق همیشه بیش از تحمل آدمیزاد بوده است.باید، اما سخت است که زندگی را
به یک عاشقانه ی آرام تبدیل کنی.باید ، اما سخت است.
- بی زمانی فقط به عشق تعلق دارد ،
و تمام زندگی عشق نیست.( نان برای صبح)
-احتیاط باید کرد،همه چیز کهنه
میشود ، و اگر کمی کوتاهی کنیم،عشق نیز.
بهانه ها جای حس عاشقانه را خوب می گیرند.
عشق یك معجزه یك كرامت یك اقدام ساحرانه نیست،نفس
عینی،عاطفی،حسی اندیشمندانه ی زندگی ست. عشق بدون اراده به اقدام ، قدم از قدم بر
نمی دارد،عشق پاسداری و نگهبانی دائمی می خواهد،عشق بدون نیروی بر پا دارنده ی عشق در جا می پوسد.حركت در بی زمانی ،نه حركت با زمان و به تبعیت از زمان و
پیش آمدها.
عاشق یاغی ست،اما یاغیان بزرگ اصولی دارند
زیبایی یاغیگری فقط در حفظ همان اصول است
عاشق جدی ست اما عبوس نیست
صورت آرامت مثل خط نستعلیق و بیتی از حافظ زیباست.
چهارشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۰
پاسخ روشنگرانهی عبدالعلی بازرگان به یک شیطنت عامیانه
عبدالعلی بازرگان(زادهٔ ۱۳۲۲
در تهران) روزنامهنگار،نویسنده آثار سیاسی و مذهبی،عضو نهضت آزادی و از منتقدان حکومت پهلوی
و جمهوری اسلامی ایران است.
عبدالعلی دومین فرزند (از پنج فرزند(مهدی بازرگان و دارای همسر و سه فرزند است. او فوق لیسانس معماری از دانشگاه شهید بهشتی تهران دارد.عبدالعلی بازرگان در سال ۱۳۵۲ به همراه میرحسین موسوی به علت فعالیت های سیاسی در دانشگاه ملی، توسط ماموران ساواک دستگیر و زندانی شد.
بازرگان در طرح و نظارت و اجرای پروژههای ساختمانی متعددی همکاری داشتهاست. از جمله با بنیاد صنعتی ایران و نیز شرکتهای مهندسین مشاور؛ برمک، رضی، یاد، طرح و کاوش (در بخشهای خصوصی و دولتی(.
●صاحب امتیاز و مدیر مسؤل فصلنامه فرا راه در ۱۳۸۰
●عضو هیئت مدیره بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان از ۱۳۷۵ به بعد.
●۲ سال محکومیت به زندان در دادگاه انقلاب در سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۰
●عضو هیئت مؤسس انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی کنونی) از ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸
●عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی مهندسین از ۱۳۴۸ تاکنون
●تالیف ۱۹ جلد کتاب و مقالات تحقیقی متعدد دربارهٔ قرآن و اسلام از ۱۳۵۶ تاکنون
●شرکت در سمینارها و کنفرانسهای بینالمللی در قبرس، آلمان، فرانسه، هلند، اتریش و آمریکا.
نامه سرگشاده به حجت الاسلام خامنهای
در نامهای به حجت الاسلام خامنهای در ارتباط با پیامدهای اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸)، عبدالعلی بازرگان مینویسد:«جناب آقای خامنهای اینک متاسفانه میان شما و بخش عظیمی از ملت فاصلهای عمیق افتاده که در صورت لجاجت و بی اعتنایی به حقوق مردم، میرود خدای ناکرده به جنگی داخلی و برادر کشی بدل شود. آثار چنین فتنهای که تا ابد برپیشانی عاملان آن باقی میماند نام نیکویی از شما باقی نمیگذارد.»
۱.شرحی بر دعای کمیل ۱۳۸۵
۲.خلاق اسلامی در روابط سیاسی ۱۳۵۹
۳.شورا و بیعت (حاکمیت خدا در حکومت مردم) ۱۳۵۹
۴.اختلاف در امت واحد ۱۳۶۰
۵.بعثت در اجتماع ۱۳۶۰
۶.اسماءالحسنی ۱۳۶۰
۷.آزادی در قرآن ۱۳۶۱
۸.انسان کامل ۱۳۶۵
۱۰.نظم قرآن (۴جلد) ۱۳۷۱
۱۱.متدولوژی تدبر در قرآن ۱۳۷۳
۱۲.حروف مقطعه در قرآن ۱۳۷۵
۱۳.دستی از دور بر آتش مطبوعات ۱۳۸۲
۱۴.خاطراتی از پیشگامان ۱۳۸۲
۱۵.در بستر اصلاحات و نوگرایی دینی ۱۳۸۲کتابها (چاپ شده در ایران)
کلماتی از قرآن (۱۳۵۸)۸۲
وضعیت فعلی
بازرگان در حال حاضر در اورنج کانتی، کالیفرنیا اقامت و اشتغال به کار ساختمانی دارد و به تدریس در بنیاد «ایمان«(در لس آنجلس)، «ابن سینا» (در اورنج کانتی)، «توحید» (در سن خوزه)و چند مرکز اسلامی دیگر در اوکلند میپردازد.
آیا اجداد ما، اینقدر زبون و بی شخصیت بودند که دین و آیین خود را به خاطر یک مشت عرب رها کردند؟ آیا مردم به این راحتی دست از اعتقادات و افکارشان می کشند؟ آیا اندیشه انسان در طول تاریخ با زور شمشیر عوض شده؟ تمام تلاش ها تا زمانی که ملت نخواهند نتیجه نمی دهد . اگر یک ملتی تحت تاثیر واقعیاتی اندیشه اش را تغییر بدهد نشاندهنده اینست که این ملت نمیخواهد تابع سنت های آباد و اجدادی اش باشد و این افتخار ما ایرانیان است.آیا مردم (منظور ایرانیان آن زمان ) به این سادگی دست از اعتقاد خود می کشند ؟ مگر می شود مردم را به زور شمشیر مجبور کرد که از ته دل آیینی را قبول کنند؟!آیا می شود ملتی آنقدر زبون باشد که از همه چیز خود دست بکشد؟...
سهشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۰
یکشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۰
قرآن نمیگوید که باید مرتد را به قتل رساند
در برنامه این هفته دیدگاهها (رادیو فردا) سه میهمان برنامه به بررسی
ابعاد مختلف حقوقی، فقهی و حقوق بشری پرونده کشیش یوسف ندرخانی و صدور حکم اعدام برای
ارتداد نشستهاند:
محمدعلی دادخواه، وکیل یوسف ندرخانی
در تهران، حجتالاسلام احمد منتظری، فرزند مرجع تقلید فقید شیعیان آیتالله حسینعلی
منتظری در قم و عبدالکریم لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون جامعههای جهانی دفاع از حقوق
بشر در پاریس.
شما گفتید
که به حکم فقها استناد کردید. کدام یک از فقها؟
ما به
۵ نفر فقیه استناد کردیم که صراحتا مورد را مشمول قتل و کشتن او نمیدانستند.
حضرت آیتالله منتظری، آیتالله اردبیلی، آیتالله صانعی، آیتالله کرامی و آیت الله
مظاهری. در میان فقهای معاصر ما یک فقیه شرفاندیش وجود دارد که با دقت و ریزبینی مجزا
مسئله ارتداد را بررسی کردهاند و در این خصوص کتابی به نام فقه استدلالی نوشتهاند.
این فقیه
بزرگوار حضرت آیتالله سید محمد جواد غروی است که در کتاب خودش صراحتا میگوید هیچگاه
در زمان پیامبر هیچکس را به علت ارتداد به قتل نرساندند. حتی در زمان پیامبر کسانی
پیدا شدند و آمدند گفتتند «تو پیامبر نیستی». پیامبر گفت فقط خدا شاهد است که من پیامبرم.
در زمان پیامبر یک نفر ادعای پیامبری کرد و یک زن دیگری ادعای پیامبری کرد و این دو
با هم ازدواج کردند و پیامبر آنها را به قتل نرساند.
هیچیک
از آیات قرآن حکایت از این نمیکند که مرتد را باید به قتل رساند. این تحقیقات خوشبختانه
هست. ما هم به دادگاه ارایه دادیم و امیدوارم دادگاه بدون هیچ نظری بیطرفانه اینها
را بررسی کند و به نتیجه علمی برسد چون یک رسیدگی عادلانه و منصفانه ایجاب میکند که
به این واقعیتهای غیرقابل انکار توجه کنند. از یاد نبریم که اجتهاد در مقابل نفس در
فقه شیعه و مبانی اصول استنباط باطل است.
آقای
احمد منتظری، میشود مسایل را یک مقدار باز کنید. ارتداد ملی یا ارتداد اساسا چیست؟
احکام مراجع و علمایی که آقای دادخواه به آن اشاره کردند در این باره چه بوده؟ حکم
خود آیتالله منتظری را هم تشریح کنید.
احمد
منتظری: نظر آقای دادخواه کاملا درست است. این آقایان، این پنج فقیه، اجازه نمیدهند
مرتد چه ملی و چه فقهی اعدام شود. اگر از روی تحقیق باشد. یعنی کسی تحقیق کرده و حالا
درست یا نادرست تشخیص داده که از دین اسلام باید برود و دین دیگری انتخاب کند چنین
کسی را نمیشود اعدام کرد. چون ما تابع قرآنیم و قرآن صریحا میگوید که اگر کسی از
دین خارج شود اعمال او تباه است و جزای او جهنم است. این که باید او را کشت هیچ اشارهای
ندارد و بنابراین نمیشود روایتی بیاید بر ضد قرآن حکم کند و روایت صریح داریم که هر
روایتی برضد قرآن بود آن را کنار بگذارید و دور بیاندازید.
خدا به
پیغمبر میفرماید که در مورد مسلمین... این طور نیست که بر آنها سیطره داشته باشی و
آنها را مجبور کنی و فقط میتوانی آنها را بشارت بدهی و باز بگذاری. یعنی ابلاغ کنی
و این که آنها بپذیرند یا نه، دیگر با تو نیست. یعنی صریحا گفته میشود «لا اکراه فی
الدین». در دین اکراه و اجبار نیست. اگر در اصل پذیرش دین اکراه نیست چطور در ادامهاش
میشود اکراه باشد. یک چیز کاملا مشخص است و من فکر میکنم فتوایی بوده برای زمانی
خاص در صدر اسلام که بعضی برای مسخره کردن میآمدند یک شب ایمان میآوردند و بعد میگفتند
ما تحقیق کردیم و بر میگشتند. این صریحا گفته شده که در یک روز چند بار ایمان میآوردند
و کافر میشدند. برای این که جلوی این کار گرفته شود این حکم داده شده ولی هیچ عمل
نشده. یعنی هیچکس در آن زمان هم به جرم ارتداد اعدام نشده که الان بخواهد این اعدام
سابقه تاریخی داشته باشد.
اشتراک در:
پستها (Atom)