جمعه، مهر ۰۸، ۱۳۹۰

تهران قدیم







Places
Darband, 1956.



Places
Tehran's Pahlavi (now Vali Asr) Avenue in 1955.



Press
Shahpour Gholamreza Pahlavi and his wife (?), Khandaniha (1326/1947)



Press
Shams Pahlavi, Khandaniha (1326/1947)


City
Tehran's Maydan Hassanabad. Circa 1900-1925.

City
Tehran's Darvazeh Ghazvin. Circa 1900-1925.


City
An unknown Tehran gate. Circa 1900-1925.



City
Tehran's Maydan Qazvin. Circa 1900-1925.




City
Tehran's Maydan Toopkhaneh / Maydan Sepah. Circa 1900-1925.


City
Tehran's Maydan Toopkhaneh / Maydan Sepah. Circa 1900-1925.



City
Tehran's Maydan Sepah. Circa 1900-1925.

City
Darazeh Shemiran, Tehran gate. Circa 1900-1925.



City
Tehran's Darvazeh Mashin-Doodi. Circa 1900-1925.


City
An unknown Tehran gate. Circa 1900-1925.


City
An unknown Tehran gate. Circa 1900-1925.



Iran
Sadi Street, Tehran (year?)



People
Tehran bazaar, circa 1974.



Places
Istanbul crossing, Tehran, 1965.



Places
Mokhberodoleh Square, Tehran, 1957.

Singers
Nasser Khosro Avenue, yehran 1946.


Places
Collge crossing, Tehran, 1957.



Places
Amjadiyeh (now Shahid Shrioudi) swimming pool in Tehran, 1958.




Places
Radio Tehran, 1951.



Places
Takhte Jamshid (now Taleghani) Avenue in Tehran, 1956.


Places
Toopkhaneh (now Imam Khomeini) Square in Tehran, 1954.



Places
Mirza Koochak Khan (Berlin?) Street, opposite Soviet Embassy, 1954.


Places
Eslambol Avenue, 1949.


Places
Ferdosi Square, Tehran, 1957.


Places
Lalehzar Avenue, Tehran, 1947.

Places
Majlis building, 1957.


Places
Mokhberodoleh Square, Tehran, 1953.



Places
Naderi Avenue, Tehran, 1953.


Places
Tajrish/Sarband, Tehran, 1961.




Places
Hassanabad Square, Tehran, 1947.


خداوند از دیدگاه ملاصدرای شیرازی

پنجشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۰

تاريخچه‌ی حق رای زنان در ايران


محمد مصدق، در قانون انتخاباتی همچنان زنان را از حق رأی محروم دانسته بود؛ وقتی مشاوران مصدق با این استدلال که در قانون اساسی همه شهروندان برابرند، اعطای حق رأی به زنان را پیشنهاد کردند، علما با حمایت طلاب و بزرگان اصناف اعتراض کردند که در شرع اسلام حق رأی فقط به مردان داده شده است. [۱]

کاشانی نیز تأکید کرد که دولت باید حتماً از دادن حق رأی به زنان جلوگیری کند، چرا که آنان باید در خانه بمانند و به وظیفه اصلی خودشان یعنی خانه‌داری و پرورش فرزند بپردازند [۲]

در دور دوم مجلس شورای ملی؛ ماده چهارم نظام‌نامه انتخابات به بحث و بررسی رسید. در این جلسه، محمدتقی وکیل‌الرعایا نماینده مردم همدان از حق رأی زنان پشتیبانی کرد و در مخالفت با نظام‌نامه انتخابات سخن گفت. سپس ذکاءالملک و حسن مدرس در مجلس سخن گفتند و حق رأی زنان را مورد نکوهش قرار دادند. حسن مدرس، استدلال کرد که قوانین موجود به خوبی حقوق زنان را حفظ می‌کند و هشدار داد که اعطاء حق رأی به زنان به بی‌ثباتی سیاسی، فساد مذهبی و هرج و مرج اجتماعی خواهد انجامید.[۳]

هنگامی که طلاب قم برای مخالفت و اعتراض با پیشنهاد اعطای حق رأی به زنان به خیابان‌ها ریختند، یک نفر کشته و دوازده تن مجروح شدند.


در سال ۱۹۶۲، لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در هیئت دولت شاهنشاهی ایران به تصویب رسید. بر اساس این لایحه، زنان برای نخستین بار اجازه شرکت در انتخابات و نامزد شدن برای انتخابات را پیدا می‌کردند.

 
آیت‌الله خمینی جلسه‌ای در قم تشکیل داد و سرانجام تصمیم به ارسال تلگراف به محمدرضا شاه پهلوی در جهت به مخالفت با سه بند لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی از جمله اعطای خق رای به زنان ایرانی گرفت که اصل مربوط به حق رأی زنان از مهمترین اعتراضات وی بود.[۴]

محمدرضاشاه، تصمیم‌گیری در این مورد را به دولت اسدالله علم واگذار کرد. اسدالله علم در یک سخنرانی حرکت‌های علیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را حرکات مرتجع و مخالف ترقی زنان دانست.

نود سال پیش متممی به قانون اساسی امریکا اضافه شد که بر مبنای آن در تمامی ایالات امریکا، هرگونه سلب حق رای از افراد بر مبنای جنسیتشان ممنوع گردید. بدین وسیله در ۱۸ آگوست سال ۱۹۲۰، زنان در امریکا حق رای دادن پیدا کردند و این موضوع سرآغازی برای برابری حقوق انسان ها فارغ از هر جنسیتی در آمریکا شد.


پانویس‌ها
۱ مذاکرات مجلس، مجلس هفدهم، ۱۶ بهمن ۱۳۳۱
۲ کاشانی، یک پیام، تهران مصور، ۱۵ فروردین ۱۳۳۲
۳ مذاکرات مجلس، مجلس هفدهم، ۱۴ دی ۱۳۳۱
۴ صحیفه نور، جلد اول صفحه

بیاموز




به چشمانت بیاموز كه هر كسی ارزش نگاه ندارد
به دستانت بیاموز كه هر گلی ارزش چیدن ندارد
به دلت بیاموز كه هر عشقی ارزش پرورش ندارد


چهارشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۹۰

بابا جان، سیگار برام خریدی؟


صدایی بود که این آخریها خیلی کمتر ازاو می شنیدم.به زحمت نوای خسته ای بود که ملکه ی ذهنم شده بود و اگرچه معلوم نبود که چه می گفت ولی من می فهمیدم.کنارش می نشستم.دستهای گرم و لاغرش را که بسیار چروکیده شده بود می گرفتم و لرزش انگشتانش را با تمام وجودم حس می کردم.نگاهش می کردم اگرچه او همچنان نگاهش به قالیچه ی زیر پایش بود و گویا مرا نمی دید.چه می جورید در آن قالیچه؟مدتها بود اینگونه شده بود.دستانم را بر روی موهای تنک و سپیدش می کشیدم می گفتم: پدر جان خریدم برات، خریدم! هیچ تغییری نمی کرد، نه خوشحال می شد و نه ناراحت و تنها رعشه ها بود که بر روی صورتش با من صحبت می کرد.صورتی که دیگر شادابی سابق را نداشت! با لب لرزان جواب می داد، بابا جان، سیگار برام خریدی؟

بغضم می گرفت و می خواستم زار بزنم.پاکت سیگار را بر روی دستانش می گذاشتم ولی نمی توانست آنرا نگه دارد.از زیر قاب عینک قدیمی اش اندکی به پاکت سیگار خیره می ماند و به ناگاه سر خود را می چرخاند و نگاه گذرایی به من می کرد.

سالیان درازی بود که اینگونه بود.حمامش می بردم و دریغ از یک نگاه! دلم برای صدایش تنگ شده بود.دستهایش را بر روی شانه هایم قرار می دادم و به زحمت از جایش بلند می کردم.کمرش خمیده شده بود.غذا که می خورد انگار دنیا را به من می دادند. لقمه های غذا را جلوی دهانش تشخیص نمی داد و باید متوجه می ساختی که غذاست و باید بخورد.چه دلنشین لقمه ها را می جوید.آرام و با شکیبایی بسیار.عصایش گوشه ی دیوار زمانهای زیادی بود که بلا استفاده مانده بود.همان عصای حکاکی شده از چوب قهوه ای رنگ که مدتها اسباب بازی من و دیگر بچه ها بود.تفنگ بازی، پیرمرد بازی.

حالا تنها دل خوشیش پاکت سیگارش است.پاکتی که تنها آنرا می طلبد، نه می کشد و نه به خاطر می آورد که پاکت سیگار برایش گرفته ام.

عاشق تخت خوابش است. آن پیژامه ی گشاد و سورمه ای رنگ به همراه زیر پوشی نیلی رنگ.احساس راحتی می کند در آن.کرواتش را هم دوست دارد.وقتی برایش می بندم و آن کت و شلوار قهوه ای رنگ و شیکش را بر تنش می کنم، می فهمد که خبری است و نیم نگاهی به من می اندازد.گویا با همان نیم نگاه سالها حرف را به یکباره به سویم سرازیر می کند.

حالا دل خوشیم آن پاکت سیگار هایی است که دست نخورده کنار تختش خودنمایی می کنند و آن عصا که دیگر بود و نبودش فرقی نمی کند.دیگر وقتی کنار تختش می نشینم کسی به قالیچه زل نمی زند.کسی با صدای لرزان نمی گوید: بابا جان، سیگار برام خریدی…


یکشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۰