این بخش از جهان، به شاش شیطان آغشته شده است. این زمینِ انبیای عبرانی را نمیتوان
شستوشو داد.
جنگ داخلی در عراق دوباره آغاز شده است. سوریه بماند! اردوغان به کردها گفته است که قانون اساسی تغییر نمیکند و حتی پس از خروج گریلاها، آنان هم چنان باید در صبحگاهِ مدارس و شامگاه ارتش، بخوانند:
«خدایا
تو را سپاس که ما را از تخم و ترکهی عثمانی- سلجوقی آفریدی»!
ایران خودمان که مرز پر گهر است!
بدین مناسبت خودمان را با معانی «خرخر» خوش میداریم.
خرخر (اسم+ بن مضارع خریدن. خریدارِ خر. مانند مال خر و شرخر...)
خرخر (فعل امر برای خریدن خر. یعنی، خر بخر. جایی که وزن ضرورت یابد، از این سیاق استفاده میشود. تکیه بر هجای دوم است).
خرخر (گاهی فعل امر در زبان فارسی
در آغاز جمله میآید. حضرت مولانا میفرمایند: رو سر بنه به بالین تنها مرا رها
کن. این خرخر یعنی بخر خر. یا بخر خر را. در این جمله، تکیه بر هجای آغازین است)
خرخر (جایی که هیچ ربطی به خر(درازگوش) ندارد و هر دو امر به خریدن است. مولانا علیه الرحمه میفرماید: رو رو از این دست نئی و .... خرخر جایی به کار میرود که جنسی ارزان قیمت به بازار آمده و امر به خریدن میکنید. بخر بخر)
خرخر (هشدار. مثلا جایی آتش میگیرد و بیننده فریا میزند: آتش آتش. اگر کسی خری را در موقعیتی نابیوسیده ببیند، میگوید:خرخر)
خرخر (ترکیب اضافی. مضاف+ مضاف الیه. خری که خر یک خر دیگر است. مانند: ماشین غضنفر)
خرخر (برای تاکید. جایی که گوینده، برای فهم بیشتر مخاطب، بر خر بودن حیوان مد نظرش تاکید میکند. در این مواقع، در زبان فارسی ایران، یک «بابا» هم به خرِ نخست افزوده میشود: خر بابا! خر. یعنی اسب و شتر و... مد نظر من نیست و در بارهی خر سخن میگویم)
خرخر (نوعی دیگری از تاکید برای اثبات نادانی فرد مورد نظر. فلانی، خرخر است! مانند: خوبِ خوب. اصلِ اصل.
مثلا چیزی میخرید و میپرسید اصل
است؟ فروشنده میگوید: اصلِ اصل است)
بماند جاهایی که این کلمه جناس تام
میشود. مثلا به بچه میگویید: سر و صدا نکن. خِرخرِ نکن و ...)