|
شناسنامه
|
نام کامل
|
ژوزف ویسارینویچ جوگاشویلی
|
معروف به
|
مرد پولادین
|
زادروز
|
|
زادگاه
|
|
|
۵ مارس ۱۹۵۳
|
محل مرگ
|
|
همسرها
|
اکاترینا سوانیدزه ۱۹۰۷-۱۹۰۶نادژدا آلیلویوا ۱۹۳۲-۱۹۱۹
|
فرزندان
|
یاکوف جوگاشویلی واسیلی استولانا
|
دین
|
|
اطلاعات سیاسی
|
تاریخ ریاست
|
۳ آوریل ۱۹۲۲–۵ مارس ۱۹۵۳
|
ترتیب
|
یکمین رهبر حزب کمونیست شوروی
|
پیش از
|
|
جناح سیاسی
|
|
یوسیف ویسارینویچ جوگاشویلی مشهور به ژوزف استالین زاده ۱۸ دسامبر ۱۸۷۸-درگذشته ۵ مارس ۱۹۵۳) رهبر و سیاستمدار کمونیست شوروی بود که از اواسط دهه ۲۰ تا مرگش رهبر عملی حزب کمونیست اتحاد شوروی و در نتیجه رهبر دو فاکتوی (غیر رسمی) کل این کشور بود.
حکومت استالین آثار ماندگار بسیاری داشت که تا پایان دولت شوروی در آن باقیماندند گرچه مائوئیستها، خوجه ئیستها، آنتی رویزیونیستها و بسیاری دیگر او را آخرین رهبر سوسیالیست واقعی در تاریخ اتحاد شوروی میدانند و عروج خروشچف و استالین زدایی پس از استالین را «رویزیونیسم» میخوانند. استالین مدعی بود که سیاستهایش بر مارکسیسم-لنینیسم بنا شدهاند اما اکنون نظام اقتصادی و سیاسی او را بیشتر استالینیسم میخوانند. (گرچه بعضی از طرفداران استالین با این عنوان مخالفند).
استالین در ۱۹۲۸ سیاست نپ (NEP) (سیاست جدید اقتصادی) که در دهه ۲۰ جریان داشت را با «برنامههای پنج ساله» و «کشاورزی کلکتیو» تعویض کرد. با این سیاستها و تحت رهبری استالین، اتحاد شوروی تا پایان دهه ۳۰ از کشوری با جمعیت غالب دهقانی به یکی از قدرتهای صنعتی جهان بدل شد.
مصادره گندم و غذاهای دیگر توسط مقامات شوروی به دستور استالین از عوامل قحطی بین سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۴ بود (بخصوص دراکراین، قزاقستان و قفقاز شمالی). بسیاری از دهقانانی که با مصادره و کلکتیویزاسیون مخالفت میکردند با برچسب «کولاک» سرکوب و دستگیر میشدند. .قحطی مصنوعی در اوکراین که توسط استالین ایجاد شد و به هولودومور مشهور است، باعث مرگ تا 10 میلیون اوکراینی شد.استالین رهبر اتحاد شوروی در زمان جنگ جهانی دوم بود و تحت رهبری او این کشور نقشی حیاتی در شکست آلمان نازی در آن جنگ داشت (این جنگ در شوروی با نام جنگ کبیر میهنی شناخته میشود). پس از جنگ، استالین اتحاد شوروی را به عنوان یکی از دو ابر قدرت جهانی مطرح کرد و تقریباً چهار دهه پس از مرگ او در ۱۹۵۳ این موقعیت همچنان برجا بود.
حکومت استالین را بسیاری به «کیش شخصیت پرستی» و شیوههای مخفی حذف مخالفین محکوم میکنند. نیکیتا خروشچف، جانشین استالین، حکومت و کیش شخصیت استالین را در کنگره معروف حزب کمونیست شوروی در ۱۹۵۶ محکوم کرد و پروسه استالین زدایی را آغاز کرد که بعدها به جدایی چین و شوروی انجامید. بسیاری استالین را مسئول مرگ مخالفان حکومت او میدانند و قتل لئون تروتسکی دوست انقلابی لنین و از رهبران انقلاب روسیه و جنبش ضد استالینی نیز توسط یکی از عاملان حکومت او انجام شد.
او با نام ژوزف ویسارینویچ جوگاشویلی در گوری، گرجستان، امپراتوری روسیه به دنیا آمد. پدر و مادرش به ترتیب ویساریون جوگاشویلی و اکاترینا گلادزه نام داشتند. مادر او هنگام تولد، یک سرف (روستایی ناآزاد در نظام فئودالیته) بود. در کودکی او را «سوسو» میخواندند که نام مستعاری گرجی برای «جوزف» است. در ۱۹۱۳ او نام «استالین» (در روسی: مرد پولادین) را برگزید. سه خواهر و برادر استالین در سنین پایین از دنیا رفتند و جوزف عملاً تک فرزند بود. پدرش، ویساریون، خیاط بود و مغازه خود را باز کرد که با ورشکستگی سریع آن مجبور شد به کار کردن در یک کارخانهکفاشی در تفلیس روی آورد. منابع قابل اعتماد راجع به جوانی و کودکی استالین زیاد نیستند. بعضیها نوشتههای دختر استالین، اسوتلانا آلیلویوا را معتبرترین منابع میدانند.
پدر استالین کمتر به خانواده توجه داشت، مدام مست میکرد و همسرش و پسر کوچکش را کتک میزد. یکی از دوستان کودکی استالین مینویسد: «آن کتک زدنهای بیهوده و ترسناک پسر را به سختی و بی قلبی پدر ساختند.» همین دوست مینویسد که هرگز گریه استالین را ندیدهاست.
اکاترینا، مادر استالین، در خانه مردم کار میکرد و لباس میشست و یکی از مشتریانش یکی از یهودیان گوری به نام دیوید پاپسیمدوف بود. پاپسیمدوف به جوزف (که به همراه مادرش به کمک میرفت) پول و کتاب میداد و مشوق او بود. (دههها بعد پاپسیمدوف به کرملین رفت تا ببیند «سوسو»ی کوچولو به کجا رسیدهاست. استالین نه تنها به گرمی از او استقبال کرد که با لبخند در اماکن عمومی به گفتگو با او میپرداخت.)
عکس استالین جوان و انقلابی که تمام پلیس امپراتوری در تعقیب او هستند در پرونده پلیسی او در۱۹۰۸ (میلادی)
در ۱۸۸۸ پدر استالین به تفلیس مهاجرت کرد و خانواده را بدون حمایت رها کرد . شایعاتی هست که میگویند او در دعوایی بین مستها کشته شدهاست و بعضیها میگویند تا ۱۹۳۱ هنوز در گرجستان دیده شدهاست.
جوزف در هشت سالگی و در مدرسه کلیسای گوری تحصیلاتش را آغاز کرد. مثل بقیه کودکان گرجی که مجبور بودند در امپراتوری روسیه آن زمان به مدرسه روسی بروند، او نیز به خاطر لهجه گرجی و ملیتش مورد تمسخر قرار میگرفت. می گویند استالین در این دوره جذب مبارزان کوهستانی گرجستانی که برای استقلال گرجستان میجنگیدند بودهاست. یکی از قهرمانان محبوب او کوهنوردی افسانهای به نام کوبا بود و همین اولین نام انقلابی شد که جوزف بر خود نهاد.
جوزف در کلاس خود، شاگرد اول شد و در ۱۴ سالگی بورسیهٔ مدرسه علوم دینی تفلیس را دریافت کرد و از ۱۸۹۴ مشغول تحصیل در آن جا شد. (یکی از همکلاسیهایش در این دوره، کریکور بدروس آغاجاریان بود). گرچه مادرش همیشه (حتی پس از رسیدن او به رهبری شوروی) میخواست که او کشیش شود ولی علت رفتن او به مدرسه دینی تنها نبود دانشگاه مناسب بود. استالین در این دوره هم کمک تحصیلی دریافت میکرد و همبابت خواندن در گروه کر، مزد میگرفت.
استالین در همین سالها و در همان مدرسه علوم دینی فعالیتهای چپ خود را آغاز کرد . او به یکی از سازمانهای سوسیال دموکرات گرجستان پیوست و به تبلیغ مارکسیسم پرداخت . نتیجتاً در ۱۸۹۹ از مدرسه دینی اخراج شد. او سپس یک دهه با سازمانهای زیرزمینی سیاسی در قفقاز کار میکرد و از ۱۹۰۲ تا انقلاب روسیه (۱۹۱۷) بارها دستگیر و تبعید (به سیبری) شد.
استالین در دعواهای حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه طرفدار بحثهای لنین بود و در کنگره پنجم این حزب در ۱۹۰۷ در لندن شرکت کرد.
در دوره پس از انقلاب ۱۹۰۵ استالین سردسته گروههایی بود که برای تامین مالی حزب بلشویک، بانکها را سرقت میکردند. همین کارهای عملی بود که او را در حزب مطرح کرد و در ژانویه ۱۹۱۲ به کمیته مرکزی انتخاب شد.
تنها اثر تئوریک قابل ذکر او در این دوره مطلب بسیار مهمی بود که در زمان تبعیدش در وین نوشت . این مطلب «مارکسیسم و مسئله ملی» نام دارد و تا امروز به عنوان اثر مهمی در مورد مساله ملی و برخورد مارکسیسم به آن مطرح است و موافقها و مخالفان زیادی دارد . این جزوه احتمالاً از دلایلی بود که پس از انقلاب او را به عنوان کمیسر خلق برای امور ملیتها گماشتند.
استالین در این دوره شعر هم میگفت (غالباً به زبان گرجی). بعضی اشعار او در موزه استالین در گوری موجود است.
همسر اول استالین، اکاترینا سوانیدزه، در ۱۹۰۷ تنها چهار سال پس از ازدواج درگذشت. معروف است که استالین در تشیع جنازه او گفته که با مرگ او دیگر هیچ احساسات گرمی برای مردم نخواهد داشت زیرا تنها او میتوانسته «قلب سنگی» استالین را آب کند. میگویند استالین اکاترینا را بسیار دوست داشت و در زندگی تنها مایه خشنودی اش بود. آنها با هم فرزندی به نام یاکوف جوگاشویلی به دنیا آوردند که بعدها رابطه خوبی با استالین پیدا نکرد.
میگویند سختیهای استالین نسبت به فرزندش تا حدی بود که او به خودکشی روی آورد و به خودش شلیک کرد اما جان سالم به در برد. استالین در مورد این واقعه گفت:«حتی نمیتواند مستقیم شلیک کند.» یاکوف بعدها در ارتش سرخ خدمت کرد و به دست آلمانها افتاد. آلمانها پیشنهاد دادند که او را با یک ژنرال آلمانی مبادله کنند اما استالین این پیشنهاد را رد کرد. بعضی میگویند او در جواب به این پیشنهاد گفتهاست: «یک ستوان به اندازه یک ژنرال نمیارزد» و بعضی میگویند گفته «من پسر ندارم.» به هرحال یاکوف در اردوی آلمانها کشته شد. میگویند در حال تلاش برای فرار در سیمهای برقی گیر کرد و مرد. با این حال این بر طبق «گزارش رسمی» است و مرگ یاکوف هنوز در هالهای از ابهام است. بعضیها میگویند او دوباره خودکشی کردهاست.
زن دوم او، نادژدا آلیلویوا بود که در ۱۹۳۲ درگذشت. طبق گزارشهای رسمی او بر اثر مریضی درگذشت اما بعضی میگویند پس از دعوایی با استالین، خودکشی کردهاست و یادداشتی خودکشی به جا گذاشته که به روایت دخترشان «نیمی شخصی، نیمی سیاسی» بودهاست. او از استالین دو فرزند داشت. پسری به نام واسیلی و دختری به نام سوتلانا. سوتلانا در سن ۴۱ سالگی در سال ۱۹۶۷ و اوج جنگ سرد به سفارت آمریکا در دهلی پناهنده شد.
هیچ چیز در دنیا برای استالین به اندازه دخترش استولانا عزیز نبود.
واسیلی تا مقامات بالای نیروی هوایی شوروی ترقی کرد و در جنگ جهانی دوم از نیروهای زبده هوایی بود. طبق گزارش رسمی در ۱۹۶۲ بر اثر الکلیسم مرد اما این هم مورد سوال و تردید قرار گرفتهاست. سوتلانا در ۱۹۶۷ به ایالات متحده مهاجرت کرد.
استوارت کاهان، ژورنالیست آمریکایی، در کتاب خود ، «گرگ کرملین»، مدعی شدهاست که استالین مخفیانه زن سومی به نام روسا کاگنویچ هم داشتهاست. روزا خواهر لازار کاگنوویچ، سیاست مدار شوروی بود . با این حال این ادعا ثابت نشده و بسیاری آن را تکذیب کردهاند . خانواده کاگنوویچ حتی هرگونه ملاقات استالین و رزا را تکذیب کردهاند.
مادر استالین در ۱۹۳۷ درگذشت. استالین حتی در تشیع جنازه شرکت نکرد و به فرستادن گلی بسنده کرد.
در مارس ۲۰۰۱، یکی از شبکههای تلویزیونی روسیه از کشف یکی از نوههای ناشناخته استالین خبر داد که در نووکوزنتسک زندگی میکرد. او یوری دایدوف نام داشت و مدعی شد که پدرش به او در مورد پدربزرگ واقعی اش خبر داده اما به علت کمپین علیه کیش شخصیت استالین، ماجرا مسکوت ماندهاست. الکساندر سولژنیتسن قبلاً مدعی شده بود که استالین با زنی به نام لیدا بودهاست و در ۱۹۱۸ در تبعید در شمال سیبری با او صاحب پسری شدهاست.
در ۱۹۱۲ استالین در کنفرانس حزبی پراگ شرکت داشت و به کمیته مرکزی بلشویکها انتخاب شد. در ۱۹۱۷ در حالی که لنین و اکثریت رهبری بلشویکها در تبعید بودند، او سردبیر پراودا، روزنامه رسمی حزب، بود.
پس از انقلاب فوریه، استالین و هیئت تحریریه به دفاع از دولت موقت کرنسکی برخواستند و میگویند این تا جایی بودهاست که استالین گاه به گاه حاضر به چاپ مقالات لنین در طرفداری از سرنگونی دولت موقت نبودهاست.
در آوریل ۱۹۱۷ استالین سومین رای بالا را داشت و به کمیته مرکزی انتخاب شد و بعدها در مه ۱۹۱۷ به دفتر سیاسی کمیته مرکزی هم انتخاب شد. این عناوین تا آخر عمر برای او باقیماندند.
بنا به گزارشهای بسیاری نقش استالین در روز انقلاب اکتبر، بسیار محدود بود. بعضی نویسندگان دیگر (همچون آدام اولام) ادعا میکنند که هر عضو کمیته مرکزی وظایف مشخصی در آن روز به عهده داشتهاست.
استالین در ۶ نوامبر ۱۹۱۸، سالگرد یک سالگی انقلاب، در پروادا در مورد انقلاب و نقش تروتسکی نوشت: «تمام کار عملی در ارتباط با سازمان دهی قیام زیر فرماندهی مستقیم رفیق تروتسکی، رئیس شورای پتروگراد انجام شد. میتوان با قاطعیت گفت که حزب اساساً و اصولاً برای کشاندن وسیع سربازان به سمت شوروی و شیوه کارآی سازماندهی کمیته انقلابی نظامی، به رفیق تروتسکی مدیون است.» (این قطعه در کتاب «انقلاب اکتبر» از استالین در ۱۹۳۴ منتشر شد اما در مجموعه آثار استالین در ۱۹۴۹ حذف شده بود).
بعدها در ۱۹۲۴، استالین مدعی شد که در روز انقلاب، «مرکز حزب» بوده که تمام کار عملی شورش را «فرماندهی» میکردهاست و این مرکز متشکل از خود او، اسوردلوف، دژیرنسکی، اوریتسکی و بابنوف بودهاست. با این حال هیچ مدرکی برای وجود چنین «مرکز»ی ارائه نشدهاست و اگر هم چنین چیزی بوده قاعدتاً باید تحت فرمان شورای انقلابی نظامی، به فرماندهی تروتسکی، میبودهاست.
استالین در جنگ داخلی روسیه و جنگ شوروی و لهستان به عنوان کمیسر سیاسی در جبهههای مختلف ارتش سرخ حضور داشت. اولین پست دولتی استالین «کمیسر خلق برای مسائل ملل» بود که از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۳ در اختیار داشت.
او در ضمن از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۲ کمسیر خلق برای بازرسی کارگران و دهقانان، از ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۳ عضوی از شورای نظامی انقلابی، و از ۱۹۱۷ به بعد عضو کمیته اجرایی مرکزی کنگره شوراها بود.
کمپین علیه اپوزیسیون راست و چپ
در ۳ آوریل ۱۹۲۲ استالین به دبیر کلی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (بلشویکها) رسید، پستی که بعدها به بالاترین پست کشور بدل شد. بعضی میگویند که او ابتدا از قبول این سمت سرباز زده و تحت اصرار آن را قبول کردهاست. در آن زمان دبیر کلی سمت مهمی تلقی نمیشد اما پتانسیل خوبی برای استالین فراهم کرد تا حزب را پر از طرفداران خود کند.
محبوبیت استالین در حزب بلشویک به کسب قدرت سیاسی بسیاری توسط او انجامید. این باعث تعجب لنین در حال احتضار شد که در آخرین نوشتههایش خواهان برکناری استالین «بی نزاکت» شد. اعتبار این سند در کنگره حزب به رای گذشته شد و کنگره به اتفاق آرا به عدم اعتبار آن رای داد. پس از مرگ لنین در ژانویه ۱۹۲۴ استالین به همراه کامنف و زینوویف به رهبری عملی حزب پرداختند. آنها از نظر ایدئولوژیکی بین تروتسکی در چپ و بوخارین در راست بودند. در این دوره استالین تاکید سنتی بلشویکها بر انقلاب جهانی را کنار گذاشت و به جای آن به سیاست «سوسیالیسم در یک کشور» روی آورد که در تضاد با تئوری انقلاب مداوم تروتسکی بود.
در نبرد برای رهبری، یک لازمه از پیش مشخص بود. وفاداری به لنین. استالین تشیع جنازه لنین را سازمان داد و در سخنرانی خود تقریباً با عناوین مذهبی از لنین ستایش کرد و وفاداری نامیرایش را به او ابراز کرد. تروتسکی در آن زمان مریض بود و میگویند استالین در مورد تاریخ تشیع جنازه به او دروغ گفته تا او نتواند حاضر باشد. نهایتاً با این که تروتسکی در روزهای اول رژیم شوروی، نزدیکترین فرد به لنین بود، مبارزه را به استالین باخت. استالین از این واقعیت که تروتسکی درست قبل از انقلاب به بلشویکها پیوسته بود به نحو احسن استفاده کرد و توجه عموم را به اختلافات پیش از انقلاب بین تروتسکی و لنین جلب کرد. یکی از سایر دلایل قدرت گیری استالین این واقعیت بود که تروتسکی با انتشار وصیت نامه لنین مخالفت کرد. در این وصیت نامه لنین به ضعفها و قدرتهای استالین و تروتسکی و سایرین پرداخته بود و پیشنهاد کرده بود که پس از او، گروهی کوچک به رهبری حزب گماشته شوند.
یکی از جنبههای مهم قدرت گیری استالین شیوهای بود که او بین رقبایش اختلاف ایجاد میکرد. او ابتدا با زیوونیف و کامنف «ترویکاًیی علیه تروتسکی تشکیل داد. وقتی تروتسکی کنار زده شد، استالین با بوخارین و رایکوف علیه زیوونیف و کامنف متحد شد (در این جا او بر رای آنها علیه قیام در ۱۹۱۷ تاکید کرد). زیوونیف و کامنف سپس به بیوه لنین، کروپسکایا، روی آوردند و در ژولای ۱۹۲۶»اپوزیسیون متحد را تشکیل دادند.
در ۱۹۲۷، در پانزدهمین کنگره حزب، تروتسکی و زیوونیف از حزب اخراج شدند و کامنف کرسیاش در کمیته مرکزی را از دست داد. استالین سپس به حساب «اپوزیسیون راست» و متحدان سابقش، بوخارین و رایکوف رسید.
استالین محبوبیت خود را مدیون معرفی خودش به عنوان «مرد خلق» از طبقات فقیر بود. مردم روسیه از جنگ جهانی و جنگ داخلی خسته بودند و سیاست استالین در تمرکز بر ساختمان «سوسیالیسم در یک کشور» پیغام ضدجنگی مثبتی در خود داشت.
استالین بعدها با ممنوع کردن ایجاد فراکسیون، نفع بسیاری برد زیرا عملاً دیگر کسی نمیتوانست با سیاستهای رهبر حزب مخالفت کند. تا سال ۱۹۲۸ (سال اول از برنامههای پنج ساله) استالین بین رهبری، از همه بالاتر بود و سال بعد تروتسکی به جرم مخالفت، تبعید شد. استالین سپس از شر اپوزیسیون راست بوخارین هم خلاص شد و با دفاع از کلکتیوازیسیون و صنعتی سازی، کنترل خود بر حزب و کشور را کامل کرد.
با این حال محبوبیت سایر سران شوروی همچون سرگئی کیروف و ماجرای ریوتین ثابت کرد که استالین هنوز قدرت کامل را به دست نیاوردهاست و این تا تصفیه کبیر در سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ طول کشید.
فعالیتهای جاسوسی و پلیس مخفی استالین
قدرت نیروهای پلیس مخفی شوروی در زمان استالین به اوج خود رسید. گرچه پلیس مخفی شوروی، چکا (بعدها گپو و اوگپو) در زمان لنین هم از قدرت برخوردارد بود اما در زمان استالین به اوج خود رسید.
استالین در ضمن فعالیتهای بینالمللی پلیس مخفی و اطلاعات خارجی را افزایش داد. تحت رهبری او بود که شبکههای اطلاعات در اکثر کشورهای مهم دنیا تأسیس شدند: آلمان (حلقه جاسوسی معروف روته کاپله)، بریتانیای کبیر، فرانسه، ژاپن و آمریکا. استالین فرقی بین جاسوسی، پروپاگاندای سیاسی کمونیستی، و خشونت دولتی نمیدید و تمام اینها را به ان.ک.و.د (کمیساریای خلق برای مسائل داخلی) سپرد. استالین در ضمن از جنبش بینالملل سوم هم برای این اهداف استفاده میکرد و همیشه اطمینان کسب میکرد که احزاب کمونیست خارجی پروشوروی و پرواستالین باقی بمانند.
یکی از اولین نمونههای کار پلیس مخفی استالین در خارج از کشور در ۱۹۴۰ اتفاق افتاد. پلیس مخفی به دستور او در این سال لئون تروتسکی را در مکزیک به قتل رساند.
استالین و تغییرات جامعه شوروی
صنعتی سازی
پوستری درباره صنعتی سازی در اتحاد جماهیر شوروی: "دود دودکشها نفس روسیه شوروی است"
جنگ داخلی روسیه و «کمونیسم جنگی» تأثیر مخربی بر اقتصاد کشور داشت. بازده صنعتی در ۱۹۲۲ سیزده درصد ۱۹۱۴ بود. طرح نپ (سیاست نوین اقتصادی) وضع را بهتر کرد.
تحت رهبری استالین این طرح در اواخر دهه ۲۰ با نظامی از «برنامههای پنج ساله» تعویض شد. این برنامه ها، برنامههایی بسیار جاه طلبانه برای صنعتی سازی دولتی و اشتراکی سازی کشاورزی بودند.
با تجارت بینالمللی محدود و عدم وجود هرگونه بنیاد مدرن، دولت استالین هزینه صنعتی سازی را با اعمال محدودیت بر شهروندان شوروی و با گرفتن ثروت کولاکها تامین میکرد.
در ۱۹۳۳ درآمد واقعی کارگران به یک دهم سال ۱۹۲۶ رسید. در ضمن کار بدون مزد در اردوگاههای کار اجباری و کمپینهای «بسیج» کار کمونیستها و اعضای کومسومول برای پروزههای مختلف ساختمانی برپا بود. اتحاد شوروی در ضمن از متخصصان خارجی هم استفاده میکرد برای مثال مهندس بریتانیایی، استفن آدامز، که در توصیه به کارگران و پیشرفت روند ساخت کمک میکرد.
با وجود شکستهای اولیه دو برنامه پنج سالهٔ اول از پایه بسیار پایین اقتصادی به صنعتی سازی بسیار سریعی رسیدند. گرچه تمام تاریخ دانان موافقند که اتحاد شوروی در زمان استالین به رشد خیره کننده اقتصادی رسیده است، نرخ دقیق این رشد مورد اختلاف است.
تخمینهای رسمی شوروی حدود ۱۳٫۹ درصد است، تخمینهای روسی و غربی حدود ۵٫۸ درصد و حتی ۲٫۹ درصد. حتی یکی از تخمینها میگوید که رشد شوروی پس از مرگ استالین بیشتر بودهاست.
اشتراکی سازی (کلکتیویزاسیون)
رژیم استالین به اشتراکی سازی اجباری در کشاورزی پرداخت. هدف این امر افزایش بازده کشاورزی از مزارع بزرگ و مکانیزه بود. و در ضمن اعمال کنترل سیاسی بیشتر روی دهقانان و کارآ ساختن روند جمع آوری مالیات. اشتراکی سازی به معنای تغییرات عظیم اجتماعی بود که از لغو نظام سرفی در ۱۸۶۱ به اینطرف دیده نشده بود. اشتراکی سازی در ضمن به معنای سقوط سطح زندگی بسیاری از دهقانان بود و باعث واکنش خشونت آمیز بعضی از آنها شد.
در سالهای اول کشاورزی تخمین زده شده بود که تولید صنعتی و کشاورزی به ترتیب ۲۰۰ درصد و ۵۰ درصد رشد میکند اما تولید کشاورزی در حقیقت سقوط کرد. استالین تقصیر این سقوط را به گردن کولاکها (دهقانان ثروتمند) انداخت که با اشتراکی سازی مخالفت میکردند. (کولاکها تنها ۴ درصد جمعیت دهقانان را تشکیل میدادند.) از همین رو هر کسی که با برچسب «کولاک»، «حامی کولاک» و یا «کولاک سابق» دستگیر میشد یا به قتل میرسید یا به اردوگاههای کار اجباری گولاگ میرفت و یا به مناطق دور کشور تبعید میشد.
بعضی از تاریخ دانان معتقدند اشتراکی سازی از دلایل اصلی قحطیهای بزرگ پس از آن بودهاست. (مائو زدونگ در چین هم با سیاست گام بزرگ به جلو باعث به وجود آوردن قحطی مشابهی از ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ شد).
در سالهای قحطی ۱۹۲۲ و ۱۹۲۳ در اکراین و منطقه کوبان، این تنها «کولاک»ها نبودند که به قتل میرسیدند و زندانی میشدند. کتابهای مختلف و از جمله کتاب جنجالی «کتاب سیاه کمونیسم» بر نقش مقامات شوروی در گسترش قحطی و مرگ و میر مردم در این منطقه تاکید داشتهاند.
با این حال قحطی بر بخشهای دیگر هم اثر داشت و بعضی منابع تلفات آن را بین پنج تا ده میلیون بیان میکنند.
مقامات شوروی و بعضی تاریخ نویسان مدعی هستند که اقدامات خشن و اشتراکی سازی سریع کشاورزی برای صنعتی سازی سریع شوروی و نهایتاً پیروزی در جنگ جهانی دوم، ضروری بود. تاریخ نویسان دیگری همچون آلک نووه، مدعی هستند که کشاوری کلکتیو بیشتر به ضرر صنعتی شده شوروی بوده تا به نفع آن.
علوم
علوم در اتحاد شوروی همچون هنر و ادبیات تحت کنترل شدید بود. در علوم «امن از نظر ایدئولوژیک» با توجه به تحصیلات رایگان و تحقیقات دولتی، پیشرفت بسیاری دیده میشد اما فشار ایدئولوژیک پیامدهای متاسف کنندهای هم داشت. مثلاً ژنتیک و سایبرنتیک به عنوان «شبه علم بورژوایی» محکوم میشدند.
در اواخر دهه ۱۹۴۰ تلاشهایی برای سرکوب نسبیت خاص و نسبیت عام و مکانیک کوانتوم به جرم «ایدهآلیسم» بود. اما دانشمندان شوروی اعلام کردند که بدون استفاده از این تئوریها قادر به ساختن بمب اتم نخواهند بود.
تنها بخش علمی که استالین شخصاً در آن فعالیت داشت، زبانشناسی بود. در ابتدای حکومت استالین، چهره اصلی زبانشناسی در شوروی، نیکولای یاکوولویچ مار بود که مدعی بود زبان ساختاری طبقاتی دارد و ساختار زبان توسط ساختار اقتصادی جامعه تعیین میشود. استالین که قبلاً به عنوان کمیسر خلق برای امور ملل در مورد سیاست زبان نوشته بود، با این فورمالیسم ساده مارکسیستی مخالفت کرد و این پایانی بر نفوذ ایدئولوژیک مار بر زبانشناسی در شوروی بود. اثر اصلی استالین در مورد زبانشناسی مقاله کوتاهی با عنوان «مارکسیسم و مسائل زبان شناسی» است.
گرچه استالین درافزوده یا درخشش خاصی در زبانشناسی نشان نداد اما ایراد مشخصی هم در فهم مسائل زبانشناسی نداشت. حتی میتوان گفت که نفوذ او عملاً زبانشناسی شوروی را از دست ایدئولوژی بازی نجات داد.
تحقیقات علمی با وجود حضور عملی بسیاری از دانشمندان در اردوگاههای کار اجباری، کند شده بود. (برای مثال لو لاندائو که در سالهای ۳۸ و ۳۹ در زندان بود و بعدها برنده جایزه نوبلشد). بعضی از دانشمندان هم اعدام میشدند (مانند لو شوبنیکوف در ۱۹۳۷). با این حال علوم و تکنولوژی در زمان استالین در بعضی زمینهها رشد بسیاری داشتند. این پایهای برای دستاوردهای معروف علمی شوروی در دهه ۵۰ بود. مثلاً ساخت کامپیوترهای بزرگ ب اٍ اس ام ۱ (БЭСМ) در ۱۹۵۳ یا برپایی اسپوتنیک ۱ در ۱۹۵۷.
در واقع بسیاری از سیاستمداران در ایالات متحده پس از «بحران اسپوتنیک» نگران بودند که در علم و تحصیلات عمومی از شوروی عقب مانده باشند.