سه‌شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۰

مهندس بازرگان ،پیر منزه

آنهایی كه دیروز به مهندس بازرگان سیلی می زدند، امروز برایش سینه می زنند!


تاریخ سلسله رخدادهایی است که اتفاق افتاده و سانسور شدنی هم نیست،ممکن است تاریخ نگار ها به میل خود آن را ثبت کنند و یا بخشی از آن را حذف کنند اما این باعث نمی شود که تاریخ تغییر کند.تاریخ به میل و رغبت ما هم بستگی ندارد چه خوشمان بیاید و چه نیاید وقایعی رخ داده اند.

متاسفانه درباره روایت تاریخ انقلاب و مبارزات مردم ایران علیه سطلنت و حكومت پهلوی چنین مساله‌ای تا حدودی اتفاق افتاد. در پیروزی انقلاب۵۷ گروه ها و تشکل های زیادی مشارکت داشتند و دخیل بودند،از چریک های خلق تا کمونیست ها،مجاهدین،فداییان،توده ای ها و گروه های اسلامی.این ها همه حول محوریت آقای خمینی به پیروزی رسیدند ولی دسته ای از آخوندهای فرصت طلب(به زودی مقاله ای راجع به اشخاصی نظیر رفسنجانی و موئتلفه خواهم نوشت و نقش آن ها را تبیین خواهم نمود) با رندی آن ها را پس زدند و عنان قدرت را در اختیار گرفتند.

سالهاست كه بر اثر تندروی‌ها و تنگ‌نظری‌های عده‌ای، شاهد حذف و سانسور و كنار گذاشتن برخی چهره‌ها و آدمهای انقلابی هستیم. البته قبول دارم كه برخی از آن آدمها بعد از پیروزی انقلاب راهشان را از توده مردم كج كردند و دیگر انقلابی نماندند، اما این دلیل نمی‌شود كه رفتار و گفتار و چهره و حتی "بودنآنها را هم در آن برهه از زمان سانسور كنیم. گویی هیچگاه آدمهایی از جنس شریعتی و بازرگان و … در انقلاب حضور نداشتند

محسن رضایی معتقد است که:
 اگر امام (ره) در اوایل انقلاب بازرگان را بر سر کار نمی‌گذاشت شاید انقلاب به ثمر نمی‌رسید، بازرگان بزرگترین کلاهی بود که امام بر سر آمریکا گذاشت، ایشان نیرویی را بکار گرفت که امریکا احساس خطر نکند. سیاست امام (ره) در جنگ نیز این بود که تا قبل از سقوط صدام مسائلی را مطرح نکند که علیه ایران از آن استفاده شود و البته شاید بهتر باشد بگوییم بازرگان بزرگترین کلاهی بود که بر سر آمریکا رفت.


ما چه بخواهیم و چه نه مرحوم مهندس بازرگان در حوادث دوران انقلاب حضور داشت. چه دوست داشته باشیم و چه نه، بازرگان پیش از انقلاب به جرم مبارزه و مخالفت با شاه به زندان افتاد و چندین سال را هم در زندان به سر برد. حتی اگر منتقد و مخالف اندیشه‌های بعد از انقلاب بازرگان باشیم، نمی توانیم منكر فعالیتهای فرهنگی آن مرحوم باشیم كه عامل موثری در گرایش بخش عمده‌ای از جوانان و دانشجویان به اندیشه اسلامی در سالهای پیش از انقلاب بود. چه بخواهیم و چه نه، او معتقد به مبارزه با شاه و سلطنت پهلوی بود. هرچند بازرگان ابتدا طرفدار مبارزه گام به گام و سیاسی با رژیم پهلوی بود اما بعد از رفتن به پاریس و دیدار با آقای خمینی و شنیدن موضع قاطع وی، نظر ایشان را پذیرفت و دولت موقت را هم بر خلاف نظر آقای طالقانی پذیرفتند.

مهندس بازرگان هنگام انقلاب ۵۷ قریب به هفتاد سال سن داشتند با توشه ای از تجربیات و سوابق درخشان علمی و فرهنگی،ایشان در سوابق خود ریاست دانشکده ی فنی دانشگاه تهران و ریاست شرکت نفت در زمان خلع ید از طرف مرحوم مصدق را بر عهده داشتند.ریاست شرکت آب و فاضلاب تهران را پس از کودتا ۲۸ مرداد بر عهده گرفت و و موفق شد اولین شبکه لوله‌کشی آب را در تهران احداث کند .

کوهی از مبارزات و دانش و سوابق انقلابی و مبارزاتی که با عده ای جوان بی تجربه و خام و تندرو که عمدتا روحانی بودند مواجه شد او افق تاریک رفتارهای مستبدانه ی آن روز را می دید و همگان را از تندروی بر حذر می داشت.

به هر حال همه این ماجراها جزئی از تاریخ پر فراز و نشیب مبارزات ملت ایران هست. همه اینها روزی و روزگاری در این سرزمین اتفاق افتاده و فراموش شدنی و انكار شدنی هم نیست. البته ممكن است كه ما با اندیشه‌های سیاسی و ایدوئولوژیكی دیگران و از جمله مرحوم بازرگان اختلاف نظر داشته باشیم اما این دلیل نمی‌شود كه واقعیات را نبینیم و نگوئیم. این دلیل نمی‌شود كه در همه این سالها كه از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد در برنامه‌هایی كه به این مناسبت از صدا و سیما پخش می‌شود یادی از آدمهای بزرگ انقلاب نكنیم و یا بدتر از آن، آنها را سانسور كنیم! پخش این تصاویر و این فیلمها، تنها ادای دینی است به مجاهدت و مبارزات ملت آزاده ایران و همه بزرگان و روشنفكران و روحانیان و دانشجویان ایرانی.

البته پخش این فیلم‌ها یك حسن دیگر هم دارد آنهم اینكه ما را با گفته‌ها و مواضع پیشین انقلابیونی آشنا می‌كند كه امروز دیگر انقلابی نیستند. یك فایده پخش این فیلمها اینست كه این فرصت را به ما می‌دهد تا مواضع امروز بعضی از آدمها را با دیروزشان مقایسه كنیم. به عنوان مثال چند روز پیش تلویزیون فیلمی را نشان می‌داد كه دانشجوی جوانی در حال اعلام مواضع دانشجویان پیرو خط امام بود. این جوان انقلابی كسی نبود جز محسن میردامادی از دانشجویان پیرو خط امام سابق و عضو جبهه مشاركت فعلی! (دکتر ابراهیم یزدی هنوز هم معتقد است که میردامادی آدم مشکوکی است و در صداقت او تردید دارد)در فیلم مورد نظر میردامادی جوان به عنوان سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام، با دفاع از تسخیر لانه جاسوسی، علیه نهضت آزادی و دولت موقت و مرحوم بازرگان صحبت می‌كرد!(سعید حجاریان،ابراهیم اصغر زاده،معصومه ابتکار،عباس عبدی همگی از چهره های اصلاح طلب هستند که در تسخیر سفارت آمریکا دخالت مستقیم داشتند)
حبیب ا... بیطرف و معصومه ابتکار


حبیب الله بیطرف(وزیر نیرو در دو دولت خاتمی) ومعصومه ابتکار ملقب به خواهر مری(آبان ۵۸سفارت آمریکا) سالها پس از تسخیر سفارت آمریکا در دولت اصلاح طلب محمد خاتمی به درجه های عالی مدیریتی منصوب شد. مترجم سابق دانشجویان پیرو خط امام هم اینک عضو شورای اسلامی شهر تهران است.

حتما خبر دارید كه بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریكا بود كه دولت موقت مجبور به استعفا شد. پیامد آن هشت سال جنگ،۳۰۰هزار کشته،یک میلیون نفر مجروح و هزار میلیارد دلار خسارت و ده ها سال عقب گرد فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی بود.
تاریخ را نمی‌شود سانسور كرد. معلم تاریخ راه برای فرار كسی باقی نگذاشته. این گفته تكراری هم نمی‌تواند تغییر رفتار آدمها را توجیه كند كه "همه آدمها به مرور زمان عوض می‌شوند!"

درست است که آدمها تغییر می کنند ولی بحث بر سر عوض شدن یك فرد عادی نیست. بحث بر سر این است كه بعضی‌ها فقط خودشان نیستند. فكر و رای و حرف و تصمیمشان مختص به خودشان نیست، بعضی‌ افراد و بعضی كارها بر روی تصمیم یك ملت تاثیر می‌گذارند. روزی عده‌ای سفارت آمریكا را تسخیر كردند و مردم هم كارشان را پذیرفتند، تنها به این خاطر كه اسمشان دانشجویان پیرو خط امام بود!


دادگاه محسن میردامادی ، دبیرکل حزب مشارکت
محسن میردامادی و دوستانش، مخالفان خود و مخالفان تخسیر لانه جاسوسی را به خیانت و همدستی با آمریكا متهم می‌كردند و مردم هم حرفشان را باور ‌كردند چون آنها خودشان را خط امام می‌نامیدند. پس این آدمها امروز نمی‌توانند ادعا كنند كه ما عوض شده‌ایم و هیچ كاری هم به گذشته خودمان نداریم. پس تاثیری كه بر فكر و خیال مردم گذاشتند چه می‌شود؟ (البته بعضی‌ها جرات همین اعتراف را هم ندارند و خودشان را مادرزاد اصلاح‌طلب می‌دانند. انگار نه انگار كه روزی تندرو ترین افراد این مملكت بوده‌اند.)
اقامه نماز در راهپیمایی روز تاسوعا(آذر۵۷) به دعوت و امامت سید محمود طالقانی در میدان آزادی تهران - مهدی بازرگان و میرزا خلیل کمره‌ای سمت راست، صدر بلاغی سمت چپ و یدالله سحابی ردیف دوم)

این آدمها چهره‌های ناشناسی نبوده و نیستند. این روزها ژست روشنفكری و اصلاح‌طلبی‌شان گوش فلك را كر كرده. همانهایی كه تا دیروز مخالفان خود را با انواع و اقسام انگ و برچسب سیاسی از میدان بدر می‌كردند اما امروز به دیگران می‌گویند انحصارطلب! آدم‌هایی كه آن روزها حتی سخنرانی افرادی چون بازرگان را هم در مجلس تحمل نمی‌كردند، اما امروز برای برگزاری مجلس یادبودش بر سر و سینه می‌زنند. همانهایی كه در مجلس شورای اسلامی و درست در لحظه نطق مرحوم بازرگان و در مقابل دیدگانش فریاد مرگ بر بازرگان سر دادند و به او حمله كردند و از پشت تریبون كنارش زدند! تاریخ چه خوب نام آنها را بخاطر  دارد :حجازی، خلخالی، صانعی(کسی که تخلف از فرمان خامنه ای را معصیتی بزرگ می دانست)، هادی غفاری(کسی که به گفته ی ابراهیم یزدی از پشت به سر هویدا شلیک کرد)، اسدی‌نیا، سید هادی خامنه‌ای، سید محمد خاتمی و كروبی و

  
قدرت و نفوذی كه این چهره‌های تندرو در سالهای اول انقلاب داشتند هرگز با قدرت دیگران قابل قیاس نبود! البته حق داشتند چون در آن زمان بیش از اندازه انقلابی بودند و هنوز تا رنگ عوض كردنشان سالهای زیادی فرصت بود!


آن روزها هنوز تا دوم خرداد سال ۷۶فاصله زیادی بود و خاتمی این فرصت را داشت كه در كیهان سرمقاله بنویسد و درست یا غلط به بازرگان حمله كند و به او انگ آمریكایی بزند! تا انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم و دهم نیز سالهای زیادی مانده بود و آقای كروبی هم می‌توانست راحت ادعا كند كه بازرگان اصلا مبارزه نكرده و اگر هم مبارزه‌ای كرده‌ فقط با دولت‌ها بوده نه با شاه. حتما تا انتخابات سال ۸۸ هم همه یادشان می‌رود كه كروبی خواستار دستگیری بازرگان و محاكمه نهضت آزادی شده بود!

قصد من در اینجا زیر سوال بردن تصمیمات انقلابی سالهای اول انقلاب نبودقصد جانبداری از نهضت آزادی را هم نداشتم. من هم انتقادات زیادی به مرحوم بازرگان و نهضت آزادی و بخصوص مواضع سالهای اخیر آنها دارم. اما حرفم تنها این است كه "تاریخ را باید همانگونه كه بود بازگو كنیم، نه كمتر و نه بیشتر؛ مطمئن باشیم كه مردم خودشان می‌فهمند و می‌توانند رفتارهای دیروز و امروز آدمها را با هم مقایسه كنند!"

اما الان تندرو های دیروز سعی در جبران مافات دارند و از گذشته ی خود و نادانی هایی که کردند نادم هستند و بابت آن هزینه های زیادیمی پردازند،زندان،محاکمه،طردو منفک شدن از اجتماع،انفصال از خدمت و مجازات های سنگین را بابت مقاومتشان تحمل می کنند.البته حساب مهندس میر حسین موسوی به واسطه ی دور بودن از مرکز قدرت برای بیست سال او را متفاوت از دیگران می کند ضمن اینکه وی در آن زمان هم معتدل و میانه رو بوده است و حتی نامه ای گلایه آمیز در تاریخ ۱۴ شهریور ۱۳۶۷خطاب به رییس جمهور وقت نوشت.

جناب خاتمی تبدیل به چهره ای متفکر و صاحب شان در میان مردم و حتی دنیا گشته و روند امروزش متفاوت از گذشته می باشد.امید که حول محور این عزیزان به نتیجه ی مطلوب برسیم.همانطور که جناب موسوی فرمودند آقایان همگی همراه این نهضت هستند و رییس و مرئوس معنی ندارد.


پيش بينی مهدی بازرگان از آينده جمهوری اسلامی
مهدي بازرگان 
رادیو فردا : پانزدهم مهر ماه مصادف است با نطق نیمه تمام و جنجالی مهدی بازرگان دبیر كل نهضت آزادی ایران در ۱۵ مهر ۱۳۶۰ در مجلس شورای اسلامی.

در ۱۵ مهر ۱۳۶۰ مهدی بازرگان به عنوان اولین ناطق پیش از دستور در مجلس طی نطقی خواهان خویشتنداری حكومت و سازمان مجاهدین خلق در درگیری های دو طرفه آنها شد.
نطق بازرگان در اوج درگیری های خیابانی مجادهین خلق و حكومت
نطق مهدی بازرگان در اوج درگیری های مسلحانه نیروهای سازمان مجاهدین خلق و نیروهای حكومتی در خیابان های تهران انجام شد . دامنه این درگیری ها كه از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ شروع شده بود در ماه های بعد افزایش یافت و جمهوری اسلامی سازمان مجاهدین خلق را به عنوان مسوول ترور شماری از مقامات و مسولین ارشد خود نظیر آِیت الله بهشتی ، محمد علی رجایی ، محمد جواد باهنر می دانست.

در پی شعله ور شدن مجدد این درگیری ها در روز ۵ مهر(۱) و درگیری های خیابانی این روز ، حكومت برخوردهای تند تر و اعدام تعداد بیشتری از نیروهای مجاهدین خلق را در دستور كار خود قرار داد.

دعوت بازرگان از حكومت برای خویشتنداری و ملاطفت در برابر بازداشت شدگان
در چنین فضایی مهدی بازرگان تلاش كرد در نطق خود حكومت را به نرمش و خویشتنداری و ملاطفت دعوت كند . اما در حالی كه طرفداران حكومت پس از استعفای مهدی بازرگان از نخست وزیری دولت موقت در آبان ۱۳۵۸ نسبت به وی و سایر اعضای نهضت آزادی موضع منفی و انتقادی پیدا كرده بودند ، نطق وی با اعتراض وشعار مرگ بر بازرگان برخی از نمایندگان طرفدار حكومت روبرو شد.
حمله به بازرگان به روایت هاشمی رفسنجانی
اكبرهاشمی رفسنجانی كه در آن روز رییس مجلس و مدیر جلسه بوده این واقعه را چنین تعریف كرده است :«جلسه علنی داشتیم، مهندس مهدی بازرگان اولین سخنران قبل از دستور بود. در قسمتی از اظهاراتش ضمن اظهار تأسف از شهید شدن پاسداران و شخصیت ها به دست تروریست ها، از اعدام ها و سخت گیری های دادگاه های انقلاب هم انتقاد داشت و آمریكایی بودن تروریست ها را مردود دانست. اظهارات ایشان مورد اعتراض شدید جمعی از نمایندگان قرار گرفت، مجلس را متشنج و ترك كردند و به ایشان اعتراض نمودند...كسی از ایشان دفاع نكرد، دوستانش هم وحشت كرده بودند، مجلس را به عنوان تنفس تعطیل كردم. جمعیتی از مردم و بازاریان كه جریان مجلس را از رادیو شنیده بودند به عنوان اعتراض به اظهارات آقای بازرگان، مقابل مجلس آمدند و شعارهای تندی علیه ایشان، لیبرال ها، بنی صدر، آمریكا و منافقان می دادند.(۲)


روایت علی اكبر معین فر از فشارها بر بازرگان




گهی زین به پشت و گهی پشت به زین، و اما تطبیق تاریخی!

خنده های پیروزمندانه آقای هاشمی رفسنجانی هنگام حمله به مهندس علی اکبر معین فر (نخستین وزیر نفت دولت مهندس مهدی بازرگان) وهاشم صباغیان (معاون نخست وزیر و وزیر کشور دولت بازرگان) در مجلس ... آیا هاشمی رفسنجانی می توانست باور کند که روزی همین بلا (بخوانید خدعه و لابی گری) سر وی و خانواده اش می آید و امت حزب الله در خیابان به دخترش فحش های ناموسی خواهند داد؟

پس از این جلسه فشار در درون مجلس بر مهدی بازرگان و همفكرانش تشدید شد . علی اكبر معین فر از اعضای نهضت آزادی در مجلس اول ، فضای اعمال فشار بر اعضای نهضت آزادی و همفكران مهدی بازرگان در آن روزها را چنین شرح می دهد: «در میان فحش پاسدارها و محافظین وارد مجلس می شدیم . من و مهندس هاشم صباغیان كه با هم می رفتیم . كار تا كتك زدن پشت تربیون پیش رفت ولی مهندس بازرگان با آن روحیه خاص و تواضع كه داشت شرایط سخت تری بود.»(۳)

یادداشت های محمد خاتمی علیه بازرگان
از سوی دیگر سید محمد خاتمی، از نمایندگان دوره اول مجلس شورای اسلامی و نماینده آِیت الله خمینی و سرپرست روزنامه كیهان نیزدر واكنش به نطق مهدی بازرگان، طی سه سرمقاله در این روزنامه در ۱۶، ۱۸ و ۱۹ مهرماه همان سال بشدت به انتقاد از نطق و مواضع مهدی بازرگان پرداخت .(۴)

هشدار بازرگان نسبت به خطر بازگشت دیكتاتوری و استبداد
با این وجود مهدی بازرگان علیرغم فشارهای موجود به مشی انتقادی خود ادامه داد . در ۲۰ مرداد ۱۳۶۲ و در آستانه برگزاری انتخابات مجلس دوم ، وی بار دیگر طی نطقی بر انتقادات خود از رفتارهای حاكمیت پای فشرد و نسبت به خطر ظهور استبداد در كشور از طریق برگزاری انتخابات غیر آزاد هشدار داد و گفت : «اگر ما مجلس آزاد مستقلی نداشته باشیم دیر یا زود جمهوری اسلامی مانند سلف خود مشروطیت سلطنتی با حفظ صورت و عنوان، تبدیل به نوعی استبداد و نظام طاغوتی متكی به استیلای خارجی خواهد شد . همیشه و در همه جای دنیا ، استبداد از روزی شروع شده كه یك شاه ، یك خاندان ، یك طبقه و حتی یك مكتب خواسته است ولو باحسن نیت و به قصد خدمت خود را یگانه مالك ، یگانه مسوول و یگانه مامور بر دیگران تلقی نموده و وقعی به رای مردم ننهد.» (۵)
پایان مجلس اول و رد صلاحیت نامزدهای نهضت آزادی
این نطق كه پیش از انتخابات مجلس دوم و رد صلاحیت های گسترده منتقدان حكومت انجام شد با حمله فیزیكی نمایندگان طرفدار دولت به مهدی بازرگان نیمه تمام ماند و مدتی بعد با پایان یافتن دوره اول مجلس ، تمامی نامزدهای وابسته به نهضت آزادی رد صلاحیت شده و حكومت مانع شركت آنها در انتخابات بعدی شد.

بازرگان نیز تا پایان عمر خود در تمام دوره‌های انتخابات ریاست جمهوری و مجلس ثبت نام كرد اما پس از دوره اول مجلس همواره از سوی حاكمیت رد صلاحیت می‌شد.

رد صلاحیت او در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۶۴ برای رقابت با حجت الاسلام خامنه‌ای منجر به آن شد كه برخی مراجع از جمله سید محمدكاظم شریعتمداری، سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی و محمدصادق روحانی انتخابات را تحریم كنند . همچنین در نتیجه فشارهای مختلف و بازداشت مكرر اعضای نهضت آزادی ایران، فعالیت‌های نهضت آزادی كه وی یكی از موسسان آن بود نیز تا حدود زیادی محدود گردید. نهضت آزادی در دوران جنگ ایران و عراق، مخالفت خود را با ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر اعلام كرد كه این امر بر فشارها افزود.
درگذشت مهندس مهدی بازرگان در دی ماه ۱۳۷۳
سرانجام مهندس مهدی بازرگان در ۳۰ دی ۱۳۷۳ درضمن سفر درمانی، در ژنو درگذشت و بعد از انتقال پیكر او به تهران و تشییع از مقابل حسینیه ارشاد، در قم دفن شد.



یادداشت ها : 
-۱ برای اطلاعات بیشتر درباره نگاه سازمان مجاهدین خلق به تحولات این دوره می توانید رجوع كنید به 
www.mojahedin.org
همچنین برای مشاهده دیدگاه های جمهوری اسلامی در باره تحولات این مقطع می توانید رجوع كنید به خاطرات اكبر هاشمی رفسنجانی ، خاطرات ۱۳۶۰ ، در سایت هاشمی رفسنجانی به آدرس
 
www.hashemirafsanjani.ir

-
۲
 سایت اكبرهاشمی رفسنجانی به آدرس
  www.hashemirafsanjani.ir

-
۳
 برای مشاهده و شنیدن سخنان علی اكبر معین فر رجوع كنید به مستند ویژه بزرگداشت مهدی بازرگان در سایت یو تیوب تحت عنوان
In Memory of Mehdi Bazargan; Naghshi b Yaad

-
۴
 روزنامه كیهان ، روزهای ۱۶-۱۸ مهر ۱۳۶۰ 

-
۵
 برای مشاهده و شنیدن نطق مهدی بازرگان در ۲۰ مرداد ۱۳۶۲ در مجلس اول می توانید رجوع كنید به مستند ویژه بزرگداشت مهدی بازرگان در سایت یو تیوب تحت عنوان:

In Remembrance of Late Mehdi Bazargan Part2

به یاد بزرگ مرد بی بدیل تاریخ معاصر ایران


به یاد بزرگ مرد بی بدیل تاریخ معاصر ایران

خبر کوتاه بود :
" با کمال تاسف اطلاع یافتیم که آقای دکتر محمد مصدق سحرگاه امروز پنج شنبه در ساعت چهار و نیم بامداد (چهاردهم اسفند  ۱۳۴۵) در سن 87 سالگی در اتاق شماره 62 بیمارستان نجمیه تهران زندگی را بدرود گفت. "
خبری بسیار کوتاه برای مردی بزرگ!

سالنامه سازمان اطلاعات انگلیس در سال 1995 درباره اش منتشر کرد:
خسارتی که وی به انگلستان وارد کرد از خسارتی که هیتلر در جنگ دوم جهانی به انگلستان وارد کرد بیش تر بود، معترف هستیم که انگلستان در برابر مصدق شکستی بی سابقه را متحمل شد.

اولین نفر که با لایحه کاپیتولاسیون در ایران مخالفت کرد.

اولین ایرانی فارغ التحصیل در دکتری حقوق.

امتیاز حق شیلات و کشتیرانی در دریای خزر را از شوروی باز پس گرفت.

شخصا در دادگاه لاهه برای احیای حقوق ملت خویش فریاد کشید.

جمال عبدالناصر (رهبر بزرگ و فقید ناسیونالیست عربی- مصر) به گفته خویش او را الگوی خود قرار داد و کانال سوئز را برای مصر ملی کرد.

سفیر شوروی در ایران رسما اعلام کرد که دولتش در برابر وی به زانو افتاد.

اولین نفر که حقوق شرعی زنان را به طور علمی در دانشگاه مطرح ساخت.

ابرمرد تاریخ ایران، با جان بر کف بودن خویش در راه وطن اجازه نداد که تا سال 1992 امتیاز نفت ایران در انحصار بیگانه باشد.

مجاهدت های کسی که خود را وقف سرزمین و مردم خویش کرد، یگانه طراح بزرگ ملی شدن صنعت نفت ایران، جاوید یاد دکتر محمد مصدق به همین جا ختم نشد،وی خود را وقف ملیت ایرانی ساخت و لحظه به لحظه افتخار آفرید.
بخشی از بیانات دکتر مصدق:

"تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراطوری جهان را از این مملکت برچیدم "

" حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر فرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده ام .عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر نخواهد پائید."

*برای درمان سرطان بینی با وجود اصرار فرزندش که پزشک بود ودوستدارانش راضی به سفر به خارج برای درمان نشد وگفت پزشکان ما قادرند همه کاری را برای درمانم انجام دهند.
به اختیار خود ملک خودش را بین کشاورزانش تقسیم کرد!
اما هنوز هم برای رفتن بر سر مزارش که نیمه ویرانست، مردم مشکل دارند!

وصیت کرده بود کنار شهدای سی تیر دفن شود ولی محمد رضا پهلوی اجازه نداد!


حقیقت ماجرای لیبی چیست؟


«لیبی آزاد شد، قذافی رفت. جنبش آزادی خواهانه چهارمین کشور عرب، بدون رنگ بازی، بی رهبر، بدون شلوغ کردن و به دور از یوتیوب مالی و فیسبوک بازی پیروز شد. چرا ایران این چنین نشد؟ حقیقت ساده است. آنها "نیاز به آزادی" را در خود دیدند، باهر کشته و ظلمی که برآنها رفت، مصمم تر شدند، جلو رفته، و موفق شدند. دراین میان، مردم ایران تنها "علاقه به آزادی" داشتند، اتفاقا به همین سبب هنوز درباره اش ادبیانه حرف میزنند، مقاله های بامزه مینویسند، دو انگشت هوا کرده و به رنگ بازی خود تا رسیدن به یک روز قشنگ، مشغولند...»
قذافی و امام موسی صدر

اجازه بدهید پدیده انقلاب لیبی را به شکلی واقع بینانه دو قسمت کنیم، خیال می کنم اتفاق حال حاضر لیبی نیمی اش تنها به خواست مردم بود، نیمی اش به خواست یک گروه جهانی. پس مطمئن هستم اگر مردم به تنهایی وارد عمل می شدند قذافی ماه ها دیرتر به شرایط حال حاضر دچار می شد. زیرا او هرچند مردم به خوبی مقاومت می کردند، اما بسیار قدرتمند تر از آن چه اکنون می بینیم بود.
درباره چرایی حساسیت ناتو و امریکا می پردازم. نخستین نکته مهمی که مایل ام درابره اش بگویم این است که نبودن قذافی در هر حال به نفع جهان است. به نفع اقتصاد (به ظاهر ورشکسته) امریکا، مهار کردن ایران و ونزوئلا در اوپک، مستعمره ناتو و همین طور احساس امنیت چندین کشور مهم عرب.
به عبارت ساده تر، آنچه قذافی را از میان برداشت فقط مردم نبودند، کینه و انتقام قدیمی ده ها کشور بود که از چهل سال پیش به این سو نسبت به او پیدا کرده بودند، اگر چه این اواخر با لبخندی دروغین آن را پنهان کردند تا روز موعود.
اول اتفاق این بود. قذافی به همراه دو دوست دیگرش کودتا کرد، او بر علیه پادشاهی کودتا نمود که فرانسه، ایتالیا، امریکا، بریتانیا و همین طور پرتغال نه تنها بزرگترین همپیمانان اش بودند، که از طریق قراردادهای نفتی و کشاورزی ثروت هنگفتی به جیب خود می زدند. 

لذا قذافی 40 سال پیش همان کاری را کرد که مصدق نمود، صنعت نفت را ملی اعلام کرده و همه شرکت ها و کشورهای اروپایی و امریکایی را از لیبی با حقارت بیرون نمود. این کار او خشم زیادی در آن کشورها پدید آورد. همان کینه ای که بعدها از طریق بریتانیا دامان مصدق را گرفت. (ایتالیا و فرانسه لیبی را دو قسمت کرده و از منابع آن به شکل مستعمره بهره می بردند)
زخم بعدی را معمر به انگلستان زد. او که به نیکی می دانست جدایی طلب های ایرلند شمالی در حال مبارزه با دولت بریتانیا هستند، از هر روشی برای رساندن اسلحه به آن ها استفاده کردو همین سبب شد پادشاهی بریتانیا نه تنها دچار تلفات سنگین شود که سال ها جنگ میان آن ها و مبارزان ایرلند به طول بینجامد. وقتی خنگاه می کنیم درست رابطه اسلحه رسانی که امروز میان ایران و حزب الله وجود دارد سال های میان لیبی و ایرلندی ها بود. در اصل، لیبی خود را تبدیل به نزدیک ترین دوست دشمن انگلیس کرد و خشم پادشاهی انگلیس را برانگیخت.

قذافی یا شوروی و به خصوص گورباچف اگر چه خود یک مسلمان متعصب بود اما روابط بسیار حسنه ای برقرار نمود. گرایش به کمونیست و اجازه دادن به شوری برای یک سری سرمایه گذاری در لیبی، دهن کجی بزرگی به اروپا، سوسیال دمکرات های اروپا و همچمنین ایالات متحده امریکا بود. 

 گورباچف، معمر را هم پیمان مهم خود در اروپا انتخاب کرد و این در حفظ موازنه تسلیحاتی امریکا خطر بزرگی بود زیرا پس از کوبا، خاک لیبی می توانست به راحتی مهمان کلاهک های هسته ای شوری باشد. رهبر لیبی، با این دوستی جایگاه مهمی در میان دشمنان امریکا پیدا کرده بود ،اگر چه روابطش آن هنگام با ایالات متحده قطع نشده بود.

نکته بسیار جالب این است که پیش از حادثه 11 سپتامبر، و پیش از بن لادن، بزرگترین حادثه تروریستی بر علیه امریکایی ها توسط قذافی انجام شد. در اصل تا پیش از القاعده این دولت لیبی بود که رهبری تروریست جهان را از نظر امریکا برعهده گرفته بود. 

درست هنگامی که به دستور قذافی، نیروهای اطلاعاتی او، 270 مسافر امریکایی هنگامی که سوار بر هواپیما بودند روی هوا منفجر کرده و همه را کشتند! او پس از این ماجرا چندبار اقدام به بمب گذاری نمود و امریکایی ها را در چندین کشور دیگر در میهمانی ها و سمینارها و محل های توریستی همچنان با ذلت و تحقیر کشت. کاری که رونالد ریگان را میان حزبش به سختی به چالش کشید، محبوبیت اش را 12 درصد کاهش داد، و درست همان درسرهایی که القاعده برای بوش و اوباما ساخت.

قذافی و خامنه ای

اما کم کم شرایط تغییر کرد، بعداز یازده سپتامبر همه چیز عوض شد. سالها معمر قذافی کاری به کار جهان نداشت تا شوری از هم که قبل تر فروپاشیده بود و دولت الجزایر و اتحادیه افریقا که یکی از بزرگترین حامیان او بودند با فشار فرانسه عقب نشستند. از این جا بود که او مصمم شد با برخورداری از سلاح اتمی (حتی ا گر شده یک کلاهک هسته ای) یک سپر دفاعی در برابر حمله احتمالی غرب به خود داشته باشد و دوباره نام خود را بر سر زبان ها بیندازد. درست هم فکر می کرد.

پرونده هسته ای لیبی که دقیقا مشابه ایران بود، با سر و صدای زیادی همراه شد، تحریم ها به طرز دهشتناکی وارد شد و آنقدر فشار اورد که دولت لیبی در نهایت تصمیم گرفت دست از این خواسته اش بردارد به یک شرط. آیا اشتباه کرد؟ به نظر این طور می آید.

چه بسا باور دارم اگر به این سلاح دست پیدا می کرد امروز ناتو و ایالات متحده امکان شروع عملیات بر علیه این کشور را نداشته و افکار عمومی کشورشان چنین اجازه ای به آنها نمی داد. همین مساله امروز برای ایران درس مهمی شد و مطمئنا اشتباه لیبی را (برای روز مبادا) تکرار نخواهد کرد. شرط او برای فراموش کردن برنامه هسته ای اش نگاه مهربانانه جهان به او بود. پس از ماجرای هسته ای، ناگهان کارکتر معمر قذافی عوض شده، و تحریم های بخش مهمی اش لغو شد. تغییری که امروز می دانیم ظاهری بوده است. او تصمیم گرفت متحد خوب اروپا و امریکا باشد، از آن رو نه تنها با پرداخت غرامت 10 میلیون دلاری برای تک تک افرادی که در حوادث تروریستی توسط لیبی کشته شدند خواست رضایت طرف های اش را جلب کند، که با اعلام درب های باز، اجازه داد چون زمان پادشاهی سابق لیبی که همین کار را کرده بود، بسیاری از کشورها از معادن و امکانات لیبی برای تجارت استفاده نمایند اگرچه، بر مساله نفت همچنان حساسیت نشان می داد. پس از آن بسیاری سفارتخانه ها در لیبی باز شده و همه چیز به نظر به شرایط ایده آل نزدیک می شود.

اما آخرین کینه بزرگ، یعنی کینه کشورهای عرب از کجا شکل گرفت. همان طور که می دانید عرب های افریقا خود را صاحب تمدن می دانند، از این رو همواره با چشم تحقیر به عرب های خاورمیانه نگاه کرده و آن ها را بیابان نشین و بی سواد می دانند به جز دو کشور و آن عراق و لبنان است.

اتفاقا مردم عراق و لبنان از همین نگاه به باقی خاورمیانه برخوردارند. با اعتبار جدیدی که قذافی برای خود پیدا کرد تصمیم گرفت از هر جا و زمانی برای تحقیر کشورهای عرب خاورمیانه به خصوص عربستان، امارات، و قطر استفاده کند.

از این رو نه تنها مدام در جلسات اتحادیه عرف به صراحت و در مقابل دوربین ها و خبرنگارها سران ان کشورها را خائن، احمق و مزدور خطاب می کرد که سعی می کرد به مردم ان کشورها نشان دهد مردم لیبی هستند که به مانند یک عرب اصیل و بربری زندگی می کنند، و این امریکا و اروپا بود که به خواسته های او تن دادند.

همه این ها دست به دست هم داد تا هر یک از این کشورها (از ایالات متحده تا اروپا تا خاورمیانه و حتی ژاپن) در یک توافق پنهان (وامروز آشکار شده) تصمیم بگیرند یک خنجر به دست گرفته و همزمان بر پیکره حکومت لیبی آن را با تمام قدرت وارد سازند.

آن ها تصمیم گرفتند از اتفاقات افتاده در تونس و یمن برای این منظور استفاده کنند، مردم آن کشور را بشورانند، ازان ها حمایت کرده و خود نیز ارتش و پلیس لیبی را برای پیروزی مردم فلج نمایند. پس معمر قذافی در نیمی از ماجرا، قربانی کینه توزی همه آن هایی شد که در این 40 سال آتش خشم و تحقیری پنهان را در قلب آن ها بوجود آورده بود.

گروه فکری ان دبلیو او یا (جهان نو) * که بسیاری از رهبران دنیا و سازمان ها من جمله ناتو طبق برنامه های آن برای نیم قرن آینده به جلو می روند و هدفش تغییر هژمونی و ژئوپولیتیک دنیاست (بسیاری رفتارهای این سازمان استارتژیست را به اشتباه به حساب ماسون ها می گذارند) با کمک اسرائیل که از طریق قطر تاثیر زیادی در ترغیب اتحادیه عرب برای موافق با حمله به لیبی داشت زمان و نام عملیات بر علیه لیبی را "سپیده دم اودیسه" ** بر می گزینند. رابرت مردوخ و همین طور برلوسکونی صاحبان 70 درصد رسانه های جهان نیز تصمیم به پوشش خبرها می گیرند.

اما همگی توافق می کنند زمان حمله وقتی باشد که دولت لیبی بر علیه مردمش آتش می گشاید! پس لازم بود شور آزادی خواهی به شکل مصنوعی بوجود آید زیرا مردم این کشور از بهترین اقتصادها در میان دیگر کشورهای عرب برخوردار بوده و در شرایط مشابه تونس و مصر نبودند (یا بهتر بگویم به مردم انگیزه و شجاعت اولیه برای شروع دهند، اما این ترس وجود داشت آن ها نیز مانند مردم ایران ترس از ادامه دادن برشان حکم فرما شود و سبب شکست جنبش لیبیایی ها گردد).لذا برنامه ریزی عملیات و شناسایی تاسیسات و محل های احتمای اختفای معمرقذافی درست 8 ماه پیش از اعتراضات مردمی در ان کشور شروع می شود تا سریعا به فلج نمودن شاهرگ های حساس بپردازند!!

قطر از طریق شبکه الجزیره پر بیننده و آماده سازی فضای روانی روی جهان عرب، عربستان از طریق فشار بر اتحادیه عرب برای واکنش بی تفاوتی نشان دادن به انچه روی خواهد داد، امارات از طریق ارسال هواپیما، و دیگر کشورها هر یک بر اساس زمان بندی وظیفه نابود کردن و به اصطلاح وارد کردن خنجر خود را بر عهده گرفتند. این تنها یک معنی می تواند باشد، این که به ظاهر قرار بود وانمود گردد که انقلابامروز لیبی، چیزی از جنس انقلاب های مصر و یمن و تونس و ... است.اما در واقع، به جدای از مقاومت تحسین برانگیز مردم، اگر گروه فکری ان دبیلو اوو نمی خواست، این اتفاق به چنین آسانی محقق نمی شد و این واقعیت مهمی است دوستان من لیبی در کجا بود؟ انگیزه مردم برای انقلاب چه می توانست باشد؟ چیزی که با یقینا و بر اساس آمار بانک جهانی (می توانید به سایت این موسسه مراجعه کنید) می دانیم این است که کیفیت زندگی در لیبی تا قبل از این اتفاق ها بهتر از مردم ایران، سوریه، پاکستان، الجزایر مصر و خیلی کشورها بوده است.

 به عبارت بهتر اگر شما بخواهید شاخص کیفیت زندگی (منهای آزادی بیان، مذهب و پوشش) را در همه کشورهای دنیا لیست کنید ، لیبی در جایی از این جدول قرار می گیرد که بیش از صد کشور دیگر وضعیتی به مراتب بدتر و سخت تر از او دارند.
 http://www.worldbank.org      
 آخرین نرخ تورم در لیبی تا پیش از شروع شلوغی ها 3.7 درصد بوده است، تامل برانگیز است! پس در این اوضاع نا بسامان اقتصادی مردم اش بسیار مرفه تر از ایرانی ها بوده اند (در حالیکه صادرات نفت هم نداشته اند). و تنها 7 درصد از مردم این کشور زیر خط فقط بوده اند. این در حالی است که در ایران 51 درصد مردم زیر خط فقر قرار دارند (زیر 800هزار تومان حقوق می گیرند).

 وقتی کتابچه یو ان دی پی * (وابسته به سازمان ملل متحد) را چند روز پیش مطالعه می کردم، متوجه شدم که این کشور یکی از سرزمین های قاره افریقا با بالاترین سطح رفاه (به خصوص بهداشت، تغذیه و امنیت) زندگی بوده است، به خصوص این که تا سال 2020 می توانسته به جهش خارق العاده ای در رفاه داخلی برسد. U.N.D.P (United Nations Development Programme)
http://www.beta.undp.org         
 اما همچنان بدین آمار بسنده نکردم، بر اساس گزارش همین کمیسیون هر ایرانی قدرت خرید سالانه حدود 11 هزار دلار دارد، در حالیکه هر عرب لیبیایی این قدرت خرید برای اش 16 هزار دلار است! پس مردم لیبی قدرت خریدی بیشتر از بسیاری کشورها داشته اند. عربستان که مردمش به مرفه ترین شکل ممکن و بدون داشتن صنعت مهم غیر نفتی زندگی می کنند سرانه قدرت خریدشان چیزی در حدود 24 هزار دلار است که در مقایسه لیبی با همه تحریم ها ی باقی مانده، دولت معمر قذافی دارای اقتصاد شکوفایی بوده است. به جز شاخص های مشهور یو ان دی پی، با شاخص معتبر دیگری نیز مواجه هستیم به نام اچ دی آ *. D.H.I (Human Development Index)
http://hdr.undp.org              
این شاخص که بیشتر برای اندازه گیری سطح رفاه در کشورها مورد استناد قرار می گیرد می گوید که لیبی از لحاظ وضعیت طول عمر، خدمات بهداشت، تسهیلات بانکی، امنیت اجتماعی، امنیت شغلی سواد اموزی و ... به مراتب امتیازی بالاتر از 132 کشور جهان داشته است! این فوق العاده است.با این وجود می شود نتیجه گیری کرد که ناخوشنودی و قیام مردم نمی توانسته دلیل اقتصادی و نارضایتی از فقر یا سطح زندگی مانند تونس یا یمن داشته باشد.      
www.worldbank.org                 
worldbank.org - The World Bank Group offers loans, advice, and an array of custo...mized resources to more than 100 developing countries and countries in transition.

برخی حقايق در باره ليبی و قذافی که رسانه های ديگر از انتشار آن خودداری میکنند.
- بدون بهره به مردم ليبی وام داده می شود
-دانشجويانی که در رشته های تخصصی آموزش می بينند از دريافت يک دستمزد معمولی بهره می برند تا آموزش آنها تمام شود
- اگر کسی قادر نيست کار پيدا کند دولت تمام حقوق اورا تا زمانی که کار ديگری پيدا کند می پردازد (حقوق دوران بيکاری)
- آن هنگام که کسی ازدواج میکند زوج بطور مجانی صاحب يک آپارتمان مجانی از سوی دولت می شود.
-هرکسی می تواند در هرجای دنيا به تحصيل اشتغال پيدا کند در آنصورت دولت 2500 يورو به اضافه هزينه اتومبيل را به او می دهد
- اتومبيل ها به قيمت تمام شده کارخانه فروخته می شوند
- ليبی به هيچ کشور يا دستگاهی بدهکار نيست حتا يک سنت. طلبکاری برای ليبی نيست.
- آموزش رايگان برای همه شهروندان
از جمعيت ليبی دارای تحصيلات دانشگاهی هستند
- گدا در شهر ها نيست، بی خانمان و کارتن خواب نيست تا زمانی که بمباران های اخير آغاز شد.
- نان در ليبی پانزده سنت (کمتر از يک چهارم دلار) است 

 چرا آمريکا و ديگر کشور های سرمايه داری ليبی را دوست نمی دارند. قذافی تمايلی برای دريافت وام از بنياد پولی جهانی يا بانک جهانی که از بهره بالا برخوردار است ندارد. 

در زبان ساده تر ليبی يک کشور مستقل بود! اين يکی از دلايلی است که جنگ با ليبی آغاز شده است.

قذافی ممکن است يک ديکتاتور باشد اما اين مسئله نمی تواند و نبايد مشکل آمريکا ويا کشور های ديگر بحساب آيد.  کشور لیبی بخصوص در دولت قذافی تنها کشوری است که توليد نفت میکند ولی پول آنرا نه به دلار آمريکا ونه به  يوروی اروپا می پذيرد، بلکه طلا را جايگزين آن کرده است. اين می تواند ديگر کشور های جهان را به ورشکستگی بکشاند زيرا کشور های غربی اغلب ذخيره طلا به اندازه کافی ندارند تا در مقابل پول های بی رويه ای که چاپ میکنند پشتوانه ای باشد.

  بخاطر داشته باشيد آخرين کسی که اين «جرات» را داشت تا چنين درخواست وادعایی را بکند صدام حسين بود که به کشور های عضو اوپک گفت از پذيرش دلار آمريکا پرهيز کنند. خوب، همه ميدانند چه اتفاقی برای صدام افتاد ،آری اورا دار زدند.


 حالا خودتان قضاوت کنید!