سه‌شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۰

حقیقت ماجرای لیبی چیست؟


«لیبی آزاد شد، قذافی رفت. جنبش آزادی خواهانه چهارمین کشور عرب، بدون رنگ بازی، بی رهبر، بدون شلوغ کردن و به دور از یوتیوب مالی و فیسبوک بازی پیروز شد. چرا ایران این چنین نشد؟ حقیقت ساده است. آنها "نیاز به آزادی" را در خود دیدند، باهر کشته و ظلمی که برآنها رفت، مصمم تر شدند، جلو رفته، و موفق شدند. دراین میان، مردم ایران تنها "علاقه به آزادی" داشتند، اتفاقا به همین سبب هنوز درباره اش ادبیانه حرف میزنند، مقاله های بامزه مینویسند، دو انگشت هوا کرده و به رنگ بازی خود تا رسیدن به یک روز قشنگ، مشغولند...»
قذافی و امام موسی صدر

اجازه بدهید پدیده انقلاب لیبی را به شکلی واقع بینانه دو قسمت کنیم، خیال می کنم اتفاق حال حاضر لیبی نیمی اش تنها به خواست مردم بود، نیمی اش به خواست یک گروه جهانی. پس مطمئن هستم اگر مردم به تنهایی وارد عمل می شدند قذافی ماه ها دیرتر به شرایط حال حاضر دچار می شد. زیرا او هرچند مردم به خوبی مقاومت می کردند، اما بسیار قدرتمند تر از آن چه اکنون می بینیم بود.
درباره چرایی حساسیت ناتو و امریکا می پردازم. نخستین نکته مهمی که مایل ام درابره اش بگویم این است که نبودن قذافی در هر حال به نفع جهان است. به نفع اقتصاد (به ظاهر ورشکسته) امریکا، مهار کردن ایران و ونزوئلا در اوپک، مستعمره ناتو و همین طور احساس امنیت چندین کشور مهم عرب.
به عبارت ساده تر، آنچه قذافی را از میان برداشت فقط مردم نبودند، کینه و انتقام قدیمی ده ها کشور بود که از چهل سال پیش به این سو نسبت به او پیدا کرده بودند، اگر چه این اواخر با لبخندی دروغین آن را پنهان کردند تا روز موعود.
اول اتفاق این بود. قذافی به همراه دو دوست دیگرش کودتا کرد، او بر علیه پادشاهی کودتا نمود که فرانسه، ایتالیا، امریکا، بریتانیا و همین طور پرتغال نه تنها بزرگترین همپیمانان اش بودند، که از طریق قراردادهای نفتی و کشاورزی ثروت هنگفتی به جیب خود می زدند. 

لذا قذافی 40 سال پیش همان کاری را کرد که مصدق نمود، صنعت نفت را ملی اعلام کرده و همه شرکت ها و کشورهای اروپایی و امریکایی را از لیبی با حقارت بیرون نمود. این کار او خشم زیادی در آن کشورها پدید آورد. همان کینه ای که بعدها از طریق بریتانیا دامان مصدق را گرفت. (ایتالیا و فرانسه لیبی را دو قسمت کرده و از منابع آن به شکل مستعمره بهره می بردند)
زخم بعدی را معمر به انگلستان زد. او که به نیکی می دانست جدایی طلب های ایرلند شمالی در حال مبارزه با دولت بریتانیا هستند، از هر روشی برای رساندن اسلحه به آن ها استفاده کردو همین سبب شد پادشاهی بریتانیا نه تنها دچار تلفات سنگین شود که سال ها جنگ میان آن ها و مبارزان ایرلند به طول بینجامد. وقتی خنگاه می کنیم درست رابطه اسلحه رسانی که امروز میان ایران و حزب الله وجود دارد سال های میان لیبی و ایرلندی ها بود. در اصل، لیبی خود را تبدیل به نزدیک ترین دوست دشمن انگلیس کرد و خشم پادشاهی انگلیس را برانگیخت.

قذافی یا شوروی و به خصوص گورباچف اگر چه خود یک مسلمان متعصب بود اما روابط بسیار حسنه ای برقرار نمود. گرایش به کمونیست و اجازه دادن به شوری برای یک سری سرمایه گذاری در لیبی، دهن کجی بزرگی به اروپا، سوسیال دمکرات های اروپا و همچمنین ایالات متحده امریکا بود. 

 گورباچف، معمر را هم پیمان مهم خود در اروپا انتخاب کرد و این در حفظ موازنه تسلیحاتی امریکا خطر بزرگی بود زیرا پس از کوبا، خاک لیبی می توانست به راحتی مهمان کلاهک های هسته ای شوری باشد. رهبر لیبی، با این دوستی جایگاه مهمی در میان دشمنان امریکا پیدا کرده بود ،اگر چه روابطش آن هنگام با ایالات متحده قطع نشده بود.

نکته بسیار جالب این است که پیش از حادثه 11 سپتامبر، و پیش از بن لادن، بزرگترین حادثه تروریستی بر علیه امریکایی ها توسط قذافی انجام شد. در اصل تا پیش از القاعده این دولت لیبی بود که رهبری تروریست جهان را از نظر امریکا برعهده گرفته بود. 

درست هنگامی که به دستور قذافی، نیروهای اطلاعاتی او، 270 مسافر امریکایی هنگامی که سوار بر هواپیما بودند روی هوا منفجر کرده و همه را کشتند! او پس از این ماجرا چندبار اقدام به بمب گذاری نمود و امریکایی ها را در چندین کشور دیگر در میهمانی ها و سمینارها و محل های توریستی همچنان با ذلت و تحقیر کشت. کاری که رونالد ریگان را میان حزبش به سختی به چالش کشید، محبوبیت اش را 12 درصد کاهش داد، و درست همان درسرهایی که القاعده برای بوش و اوباما ساخت.

قذافی و خامنه ای

اما کم کم شرایط تغییر کرد، بعداز یازده سپتامبر همه چیز عوض شد. سالها معمر قذافی کاری به کار جهان نداشت تا شوری از هم که قبل تر فروپاشیده بود و دولت الجزایر و اتحادیه افریقا که یکی از بزرگترین حامیان او بودند با فشار فرانسه عقب نشستند. از این جا بود که او مصمم شد با برخورداری از سلاح اتمی (حتی ا گر شده یک کلاهک هسته ای) یک سپر دفاعی در برابر حمله احتمالی غرب به خود داشته باشد و دوباره نام خود را بر سر زبان ها بیندازد. درست هم فکر می کرد.

پرونده هسته ای لیبی که دقیقا مشابه ایران بود، با سر و صدای زیادی همراه شد، تحریم ها به طرز دهشتناکی وارد شد و آنقدر فشار اورد که دولت لیبی در نهایت تصمیم گرفت دست از این خواسته اش بردارد به یک شرط. آیا اشتباه کرد؟ به نظر این طور می آید.

چه بسا باور دارم اگر به این سلاح دست پیدا می کرد امروز ناتو و ایالات متحده امکان شروع عملیات بر علیه این کشور را نداشته و افکار عمومی کشورشان چنین اجازه ای به آنها نمی داد. همین مساله امروز برای ایران درس مهمی شد و مطمئنا اشتباه لیبی را (برای روز مبادا) تکرار نخواهد کرد. شرط او برای فراموش کردن برنامه هسته ای اش نگاه مهربانانه جهان به او بود. پس از ماجرای هسته ای، ناگهان کارکتر معمر قذافی عوض شده، و تحریم های بخش مهمی اش لغو شد. تغییری که امروز می دانیم ظاهری بوده است. او تصمیم گرفت متحد خوب اروپا و امریکا باشد، از آن رو نه تنها با پرداخت غرامت 10 میلیون دلاری برای تک تک افرادی که در حوادث تروریستی توسط لیبی کشته شدند خواست رضایت طرف های اش را جلب کند، که با اعلام درب های باز، اجازه داد چون زمان پادشاهی سابق لیبی که همین کار را کرده بود، بسیاری از کشورها از معادن و امکانات لیبی برای تجارت استفاده نمایند اگرچه، بر مساله نفت همچنان حساسیت نشان می داد. پس از آن بسیاری سفارتخانه ها در لیبی باز شده و همه چیز به نظر به شرایط ایده آل نزدیک می شود.

اما آخرین کینه بزرگ، یعنی کینه کشورهای عرب از کجا شکل گرفت. همان طور که می دانید عرب های افریقا خود را صاحب تمدن می دانند، از این رو همواره با چشم تحقیر به عرب های خاورمیانه نگاه کرده و آن ها را بیابان نشین و بی سواد می دانند به جز دو کشور و آن عراق و لبنان است.

اتفاقا مردم عراق و لبنان از همین نگاه به باقی خاورمیانه برخوردارند. با اعتبار جدیدی که قذافی برای خود پیدا کرد تصمیم گرفت از هر جا و زمانی برای تحقیر کشورهای عرب خاورمیانه به خصوص عربستان، امارات، و قطر استفاده کند.

از این رو نه تنها مدام در جلسات اتحادیه عرف به صراحت و در مقابل دوربین ها و خبرنگارها سران ان کشورها را خائن، احمق و مزدور خطاب می کرد که سعی می کرد به مردم ان کشورها نشان دهد مردم لیبی هستند که به مانند یک عرب اصیل و بربری زندگی می کنند، و این امریکا و اروپا بود که به خواسته های او تن دادند.

همه این ها دست به دست هم داد تا هر یک از این کشورها (از ایالات متحده تا اروپا تا خاورمیانه و حتی ژاپن) در یک توافق پنهان (وامروز آشکار شده) تصمیم بگیرند یک خنجر به دست گرفته و همزمان بر پیکره حکومت لیبی آن را با تمام قدرت وارد سازند.

آن ها تصمیم گرفتند از اتفاقات افتاده در تونس و یمن برای این منظور استفاده کنند، مردم آن کشور را بشورانند، ازان ها حمایت کرده و خود نیز ارتش و پلیس لیبی را برای پیروزی مردم فلج نمایند. پس معمر قذافی در نیمی از ماجرا، قربانی کینه توزی همه آن هایی شد که در این 40 سال آتش خشم و تحقیری پنهان را در قلب آن ها بوجود آورده بود.

گروه فکری ان دبلیو او یا (جهان نو) * که بسیاری از رهبران دنیا و سازمان ها من جمله ناتو طبق برنامه های آن برای نیم قرن آینده به جلو می روند و هدفش تغییر هژمونی و ژئوپولیتیک دنیاست (بسیاری رفتارهای این سازمان استارتژیست را به اشتباه به حساب ماسون ها می گذارند) با کمک اسرائیل که از طریق قطر تاثیر زیادی در ترغیب اتحادیه عرب برای موافق با حمله به لیبی داشت زمان و نام عملیات بر علیه لیبی را "سپیده دم اودیسه" ** بر می گزینند. رابرت مردوخ و همین طور برلوسکونی صاحبان 70 درصد رسانه های جهان نیز تصمیم به پوشش خبرها می گیرند.

اما همگی توافق می کنند زمان حمله وقتی باشد که دولت لیبی بر علیه مردمش آتش می گشاید! پس لازم بود شور آزادی خواهی به شکل مصنوعی بوجود آید زیرا مردم این کشور از بهترین اقتصادها در میان دیگر کشورهای عرب برخوردار بوده و در شرایط مشابه تونس و مصر نبودند (یا بهتر بگویم به مردم انگیزه و شجاعت اولیه برای شروع دهند، اما این ترس وجود داشت آن ها نیز مانند مردم ایران ترس از ادامه دادن برشان حکم فرما شود و سبب شکست جنبش لیبیایی ها گردد).لذا برنامه ریزی عملیات و شناسایی تاسیسات و محل های احتمای اختفای معمرقذافی درست 8 ماه پیش از اعتراضات مردمی در ان کشور شروع می شود تا سریعا به فلج نمودن شاهرگ های حساس بپردازند!!

قطر از طریق شبکه الجزیره پر بیننده و آماده سازی فضای روانی روی جهان عرب، عربستان از طریق فشار بر اتحادیه عرب برای واکنش بی تفاوتی نشان دادن به انچه روی خواهد داد، امارات از طریق ارسال هواپیما، و دیگر کشورها هر یک بر اساس زمان بندی وظیفه نابود کردن و به اصطلاح وارد کردن خنجر خود را بر عهده گرفتند. این تنها یک معنی می تواند باشد، این که به ظاهر قرار بود وانمود گردد که انقلابامروز لیبی، چیزی از جنس انقلاب های مصر و یمن و تونس و ... است.اما در واقع، به جدای از مقاومت تحسین برانگیز مردم، اگر گروه فکری ان دبیلو اوو نمی خواست، این اتفاق به چنین آسانی محقق نمی شد و این واقعیت مهمی است دوستان من لیبی در کجا بود؟ انگیزه مردم برای انقلاب چه می توانست باشد؟ چیزی که با یقینا و بر اساس آمار بانک جهانی (می توانید به سایت این موسسه مراجعه کنید) می دانیم این است که کیفیت زندگی در لیبی تا قبل از این اتفاق ها بهتر از مردم ایران، سوریه، پاکستان، الجزایر مصر و خیلی کشورها بوده است.

 به عبارت بهتر اگر شما بخواهید شاخص کیفیت زندگی (منهای آزادی بیان، مذهب و پوشش) را در همه کشورهای دنیا لیست کنید ، لیبی در جایی از این جدول قرار می گیرد که بیش از صد کشور دیگر وضعیتی به مراتب بدتر و سخت تر از او دارند.
 http://www.worldbank.org      
 آخرین نرخ تورم در لیبی تا پیش از شروع شلوغی ها 3.7 درصد بوده است، تامل برانگیز است! پس در این اوضاع نا بسامان اقتصادی مردم اش بسیار مرفه تر از ایرانی ها بوده اند (در حالیکه صادرات نفت هم نداشته اند). و تنها 7 درصد از مردم این کشور زیر خط فقط بوده اند. این در حالی است که در ایران 51 درصد مردم زیر خط فقر قرار دارند (زیر 800هزار تومان حقوق می گیرند).

 وقتی کتابچه یو ان دی پی * (وابسته به سازمان ملل متحد) را چند روز پیش مطالعه می کردم، متوجه شدم که این کشور یکی از سرزمین های قاره افریقا با بالاترین سطح رفاه (به خصوص بهداشت، تغذیه و امنیت) زندگی بوده است، به خصوص این که تا سال 2020 می توانسته به جهش خارق العاده ای در رفاه داخلی برسد. U.N.D.P (United Nations Development Programme)
http://www.beta.undp.org         
 اما همچنان بدین آمار بسنده نکردم، بر اساس گزارش همین کمیسیون هر ایرانی قدرت خرید سالانه حدود 11 هزار دلار دارد، در حالیکه هر عرب لیبیایی این قدرت خرید برای اش 16 هزار دلار است! پس مردم لیبی قدرت خریدی بیشتر از بسیاری کشورها داشته اند. عربستان که مردمش به مرفه ترین شکل ممکن و بدون داشتن صنعت مهم غیر نفتی زندگی می کنند سرانه قدرت خریدشان چیزی در حدود 24 هزار دلار است که در مقایسه لیبی با همه تحریم ها ی باقی مانده، دولت معمر قذافی دارای اقتصاد شکوفایی بوده است. به جز شاخص های مشهور یو ان دی پی، با شاخص معتبر دیگری نیز مواجه هستیم به نام اچ دی آ *. D.H.I (Human Development Index)
http://hdr.undp.org              
این شاخص که بیشتر برای اندازه گیری سطح رفاه در کشورها مورد استناد قرار می گیرد می گوید که لیبی از لحاظ وضعیت طول عمر، خدمات بهداشت، تسهیلات بانکی، امنیت اجتماعی، امنیت شغلی سواد اموزی و ... به مراتب امتیازی بالاتر از 132 کشور جهان داشته است! این فوق العاده است.با این وجود می شود نتیجه گیری کرد که ناخوشنودی و قیام مردم نمی توانسته دلیل اقتصادی و نارضایتی از فقر یا سطح زندگی مانند تونس یا یمن داشته باشد.      
www.worldbank.org                 
worldbank.org - The World Bank Group offers loans, advice, and an array of custo...mized resources to more than 100 developing countries and countries in transition.

برخی حقايق در باره ليبی و قذافی که رسانه های ديگر از انتشار آن خودداری میکنند.
- بدون بهره به مردم ليبی وام داده می شود
-دانشجويانی که در رشته های تخصصی آموزش می بينند از دريافت يک دستمزد معمولی بهره می برند تا آموزش آنها تمام شود
- اگر کسی قادر نيست کار پيدا کند دولت تمام حقوق اورا تا زمانی که کار ديگری پيدا کند می پردازد (حقوق دوران بيکاری)
- آن هنگام که کسی ازدواج میکند زوج بطور مجانی صاحب يک آپارتمان مجانی از سوی دولت می شود.
-هرکسی می تواند در هرجای دنيا به تحصيل اشتغال پيدا کند در آنصورت دولت 2500 يورو به اضافه هزينه اتومبيل را به او می دهد
- اتومبيل ها به قيمت تمام شده کارخانه فروخته می شوند
- ليبی به هيچ کشور يا دستگاهی بدهکار نيست حتا يک سنت. طلبکاری برای ليبی نيست.
- آموزش رايگان برای همه شهروندان
از جمعيت ليبی دارای تحصيلات دانشگاهی هستند
- گدا در شهر ها نيست، بی خانمان و کارتن خواب نيست تا زمانی که بمباران های اخير آغاز شد.
- نان در ليبی پانزده سنت (کمتر از يک چهارم دلار) است 

 چرا آمريکا و ديگر کشور های سرمايه داری ليبی را دوست نمی دارند. قذافی تمايلی برای دريافت وام از بنياد پولی جهانی يا بانک جهانی که از بهره بالا برخوردار است ندارد. 

در زبان ساده تر ليبی يک کشور مستقل بود! اين يکی از دلايلی است که جنگ با ليبی آغاز شده است.

قذافی ممکن است يک ديکتاتور باشد اما اين مسئله نمی تواند و نبايد مشکل آمريکا ويا کشور های ديگر بحساب آيد.  کشور لیبی بخصوص در دولت قذافی تنها کشوری است که توليد نفت میکند ولی پول آنرا نه به دلار آمريکا ونه به  يوروی اروپا می پذيرد، بلکه طلا را جايگزين آن کرده است. اين می تواند ديگر کشور های جهان را به ورشکستگی بکشاند زيرا کشور های غربی اغلب ذخيره طلا به اندازه کافی ندارند تا در مقابل پول های بی رويه ای که چاپ میکنند پشتوانه ای باشد.

  بخاطر داشته باشيد آخرين کسی که اين «جرات» را داشت تا چنين درخواست وادعایی را بکند صدام حسين بود که به کشور های عضو اوپک گفت از پذيرش دلار آمريکا پرهيز کنند. خوب، همه ميدانند چه اتفاقی برای صدام افتاد ،آری اورا دار زدند.


 حالا خودتان قضاوت کنید!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر