پنجشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۰
مصاحبه با روز در روز جهانی مفقود شدگان
داستان ۱۳ سال بی خبری از پیروز دوانی
فرشته قاضی
همزمان با روز جهانی مفقود شدگان، برادر پیروز دوانی، دگر اندیشی که 13 سال پیش در ایران ربوده شد در مصاحبه با "روز" اعلام کرد: تاکنون جمهوری اسلامی نه توضیحی درباره سرنوشت برادرم داده و نه مسئولیت ربودن او را بر عهده گرفته است.
روز گذشته، روز جهانی مفقود شدگان بود؛ کسانی که توسط دولت ها یا گروه های نظامی ربوده و ناپدید شده اند. سازمان ملل متحد هم با انتشار بیانیه ای اعلام کرد که " هزاران نفر در جهان در شرایط نامطلوب و در مکان هایی که بستگان یا نمایندگان حقوقی آنها از آن خبر ندارند زندانی هستند".
جرمی سارکین، رئیس گروه کاری ناپدید شدن های اجباری در این زمینه به بی بی سی گفته است: ناپدید شدن های اجباری به دلایل ویژه ای توسط دولت ها انجام می شود. همیشه به خاطر جلوگیری از فعالیت هایی که فرد مفقود شده در آن درگیر است نیست؛ هدف همچنین مرعوب کردن خانواده ها، همکاران و اطرافیان شخص است.
به گفته آقای سارکین "ناپدید شدن افراد سلاحی است که دولت ها برای تعقیب مخالفان استفاده می کنند و تاثیر رعب آور خیلی گسترده تری دارد".
ربودن دگراندیشان و مخالفان سیاسی در ایران نیز از دیر باز از سوی جمهوری اسلامی صورت می گرفته؛ بازداشت و انتقال به مکان های نامعلوم، عدم اطلاع رسانی به خانواده و وکیل فرد بازداشت شده درباره مکان و شرایط نگهداری او طی سالیان گذشته به روندی عادی در سیستم قضایی ایران تبدیل شده.
پیروز دوانی، نمونه ای از این رفتار با دگراندیشان در ایران است. او 3 شهریور 77 از منزل خود به قصد رفتن به منزل خواهرش خارج شد و دیگر هیچ گاه بازنگشت، برخی از روزنامه نگاران که پیگیر پرونده قتل های زنجیره ای بودند از قتل آقای دوانی توسط حکومت و در جریان قتل های زنجیره ای خبر دادند اما جمهوری اسلامی تاکنون از پذیرش مسئولیت ناپدید شدن وی سرباز زده است.
آقای دوانی یکی از افرادی است که طی 33 ساله اخیردر ایران ناپدید شده اند و خانواده های آنها از سرنوشت آنها بی اطلاع هستند.
پیش از این مادر سعید زینالی، دانشجویی که 5 روز پس از حمله نیروهای نظامی به کوی دانشگاه تهران در تیر ماه 78، در منزل خود بازداشت شد، به "روز" گفته بود که با گذشت 12 سال هیچ خبری از سرنوشت فرزندش ندارد و تمام پیگیری های خانواده بی نتیجه بوده و از سوی مسئولان بی پاسخ مانده است.
سعید زینالی، 23 تیر ماه 78 در منزل خود و در مقابل چشم های خانواده اش بازداشت شد و مادرش در مصاحبه با "روز" اعلام کرد: 12 سال تمام شد، نه به ما می گویند که سعید زنده است و نه می گویند که مرده. من دیگر هیچ از خدا نمی خواهم فقط حتی شده می خواهم جنازه بچه ام را ببینم و دفن اش کنم. دیگر چه می توانم بخواهم.
و اکنون حسین دوانی، برادر پیروز دوانی از ربودن برادرش و 13 سال پیگیری خود و خانواده اش سخن می گوید؛ پیگیری هایی که از سوی جمهوری اسلامی، پاسخی جز انکار و مسئولیت نا پذیری در قبال این شهروند ایرانی نداشته است.
آقای دوانی 13 سال از ناپدید شدن برادر شما گذشته؛ پیگیری های خانواده شما چه نتیجه ای داشته؟ آیا مسئولین جمهوری اسلامی توضیحی درباره سرنوشت برادرتان داده اند؟
جمهوری اسلامی به هیچ وجه هیچ گونه مسئولیتی نپذیرفته، هیچ توضیحی نداده؛ تنها حرفی که درباره برادر من از سوی مقامات جمهوری اسلامی زده شده پاسخ محسنی اژه ای به اکبر گنجی بود. آقای گنجی اعلام کرده بود که برادر من جزو قتل های زنجیره ای بوده و با فتوای محسنی اژه ای به قتل رسیده و آقای اژه ای در پاسخ گفته بود که من پیروز دوانی را نمی شناسم.
ممکن است از روند پیگیری هایی که داشتید بفرمایید و این که بالاخره چه؟
مادر مرا مدام می بردند به پزشکی قانونی تا جنازه ها را ببیند، شاید جنازه برادرم باشد شناسایی کند. خواهرم همه جا رفت از دادگاه انقلاب گرفته تا دادستانی و زندان و بیمارستان ها. هر جایی که می توانست رفت و پیگیری کرد. در نهایت به او گفته بودند بروید تیمارستان ها را بگردید شاید دیوانه بوده توی خیابان او را گرفته و به تیمارستان برده اند. تا این که آقای گنجی اعلام کرد برادرم با قتوای محسنی اژه ای به قتل رسیده. بعد هم امیرفرشاد ابراهیمی اعلام کرد که به خاطر پرونده نوار سازان با مهرداد عاليخاني، متهم پرونده قتل هاي زنجيره اي هم بند بوده و عاليخاني در زندان تائيد كرده که پيروز دواني به فتوای محسني اژه اي كشته شده و در باغچه ساختمان 160 در شمال تهران كه به پاتوق معروف است به خاك سپرده شده است.
در این زمینه جز پاسخ کوتاهی که آقای اژه ای به آقای گنجی داد آیا صحبت دیگری هم زده شد؟
نه هیچی. خواهرم هر جا که رفت گفتند ما هیچ خبری نداریم. نه مسئولیتی پذیرفتند نه توضیحی دادند که اصلاً چه بلایی سر برادر من آمده. تمام این سال ها فقط گفته های باقی و گنجی و امیر فرشاد ابراهیمی و همچنین گفته های آقای حجاریان به همسر خواهرم بوده. آقای آرمین هم در مجلس ششم مطرح کرد اما هیچ یک از مسئولان اصلی حکومت هیچ توضیحی ندادند؛ اصلاً همه اظهار بی اطلاعی کردند و در نهایت گفتند که اصلاً پیروز دوانی را نمی شناختند.
آقای حجاریان اطلاعی از سرنوشت برادرتان داشتند؟ چی گفته بودند؟
قبل از ترور آقای حجاریان بود ایشان به همسر خواهرم گفته بودند که دیگر دنبال نکنید پیروز کجا است و دیگر دنبالش نروید؛ او را کشته اند و به خانمت هم بگو زیاد این طرف آن طرف نرود چون چیزی دستگیرش نمی شود.
آقای دوانی، مادر شما پس از ربوده شدن برادرتان بر اثر سکته قلبی درگذشت. یادم است همان موقع خواهرتان اعلام کرده بود که مادرتان هر روز دهها جسد را در پزشکی قانونی می بیند تا شاید جسدی از فرزندش بیابد.
بله. مادرم از قبل سکته خفیفی کرده بود ولی وقتی پیروز را بردند مدام به خانه زنگ می زدند و از این کارهای بسیار وحشتناک روان پریشانه می کردند. می گفتند پسرت را کشتیم بیا جنازه اش را تحویل بگیر و بعد می خندیدند. این تلفن ها تمامی نداشت. مادرم می رفت ولی می گفتند برای چه آمده ای می خواهی بدن لخت مردان را ببینی؟ خیلی وحشتناک بود مادرم را رسماً داغون کردند. به خانه زنگ می زدند و می گفتند باید جشن عروسی برای پسرت در قبرستان بگیری و... به مادرم می گفتم مادر اینها می خواهند شما را دیوانه کنند نکن جواب نده نرو اما می گفت نمی توانم نروم پسرم است بچه ام است و باید پیگیری کنم. می گفتم می دانم تو مادری اما اگر زنده باشد روزی بر می گردد. وقتی کسی را می ربایند یا اینقدر شکنجه می دهند که پشت تلویزیون بیاورند یا او را می کشند یا اگر زنده باشد او را در تلویزیون خواهی دید و اگر هم نه که او را کشته اند. اما مادرم طاقت نمی آورد باز می رفت و پیگیری می کرد. او سکته کرد و فوت شد. واقعاً وحشتناک است شما نمی دانید چقدر وحشتناک است وقتی کسی را بازداشت می کنند به هر حال هر چند سال هم طول بکشد آدم می داند که با چه کسی طرف است اما وقتی می ربایند یقه چه کسی را می توانی بگیری؟ هر جا بروی می فرستند جای دیگر، دادگاه انقلاب می گوید برو دادستانی، آنجا می گویند برو زندان، زندان می گوید برو بیمارستان و همین طور دوره تسلسل وحشتناکی ایجاد می کنند که به شدت ضربه می زند و با روان خانواده و جامعه بازی می کنند. در اصل با هیچ کسی طرف نیستی توی خیابان می ربایند بعد می کشند و میندازند جلوی ماشین و می گویند تصادف کرده و.... هر بلایی بخواهند سر آدم می آورند و دستت هم جایی بند نیست و هیچ کسی هم پاسخی نمی دهد.
و بعد از ناپدید شدن آقای دوانی احضاریه ای برای ایشان آمد درست است؟
بله. دی ماه سال 80 و 81 دو سال پیاپی از دادگاه انقلاب برای برادرم احضاریه آمد. نوشته بودند برای پاره ای از توضیحات باید به دادگاه انقلاب مراجعه کند. در اصل بازی روانی بود.
نام برادر شما ابتدا در پرونده قتل های زنجیره ای بود اما یکباره حذف شد.
پیروز و مجید شریف را از پرونده کشیدند بیرون و در 4 قتل، پرونده قتل های زنجیره ای را خلاصه کردند. همان موقع آقای زرافشان که یکی از وکلای خانواده ها بود مصاحبه کرد و این مساله را عنوان کرده و پرسید پرونده این دو نفر کجاست؟ او گفت حکم دوانی را دری نجف آبادی با فتوای محسنی اژه ای داده. نه تنها جوابی ندادند که آقای زرافشان را هم که پیگیر این دو پرونده بود بازداشت کردند اما بعدها قسمتی از پرونده در خارج از کشور منتشر شد و آقای لاهیجی، این پرونده را شکافت و توضیح داد که دری نجف آبادی گفته اینها کمونیست هستند و باید کشته شوند و محسنی اژه ای فتوای قتل را صادر کرده. یادم است رضا يوسفيان، نماينده ششم مجلس هم در يک کميسيون تحقيق و تفحص در يک مصاحبه اعلام کرد که ما از دری نجف آیادی در مورد پيروز سئوال کرديم و در مورد قتل پيروز دوانی مطالبی گفت اما بعدها کميسيون مشکلاتی پيدا کرد و ديگر این مساله تکرار نشد.
شما با موریس کاپیتورن، گزارشگر ویژه سابق سازمان ملل در امور ایران هم دیدار داشتید و ایشان هم پیگیر برادرتان بودند؛ آیا مقامات ایرانی به آقای کاپیتورن و سازمان ملل درباره سرنوشت برادر شما پاسخی داده بود؟
آقای کاپیتورن، پیروز را خوب می شناخت. چون پیروز خیلی از خانواده های کشته شده ها را به او وصل کرده بود. او پیگیر بود و از مقامات ایران هم سئوال کرده بود. بعد گفت شما ضرب المثلی دارید که می گوید دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را. اینها کدام حرفشان را باید باور کنیم؟ گفتم هیچ کدام را؛ اینها دروغ می گویند هم دم خروسشان دروغ است هم قسم حضرت عباسشان. به او نیز گفته بودند که هیچ خبری ندارند.
آقای دوانی با وجود همه این شواهد حکومت اما هیچ مسئولیتی نپذیرفته. خود شما با گذشت این سال ها چه فکر می کنید؟ برادرتان چه سرنوشتی پیدا کرده؟
پیروز برای من نمرده. نه برای من و نه برای خانواده و دوستانش. نه تنها پیروز بلکه مجید شریف، فروهر و همه کسانی که این همه سال کشته شدند نامشان وراهشان زنده است. از نظر جسمی من اما باور ندارم که برادرم زنده باشد؛ با توهم نمی شود زندگی کرد. او را کشتند. وقتی امیر فرشاد ابراهیمی آدرس دقیق می دهد و می گوید بعد از یک ماه شکنجه در فلان جا او را کشته اند، یا آقای حجاریان و گنجی و باقی از قتل او می گویند امیدی به زنده بودن جسمی برادرم نیست. من خیلی روی خانواده ام کار کردم، روی خواهرم و دخترانم که بسیار پریشان شده بودند و می گفتند امیدی دارند که برادرم را زنده ببینند. گفتم بپذیرید که دیگر تمام شده، یک روزی انسان می آید و یک روزی هم می رود. از جهت جسمی تمام شده اما پرونده برای ما باز است چون باید دادخواهی شود. نمی خواهند نگویند که قبرش کجاست خاکش کجاست من به مرده اعتقادی ندارم به هدف و راهش اعتقاد دارم این که در خانه شماره 600 است یا در کوچه پس کوچه ای او را انداخته اند مهم نیست مهم راهش است و نامش که زنده است. مهم پرونده باز او در میان مردم است که باید دادخواهی شود نه به خاطر این که برادر من است بلکه برای این که جریان تحول خواهی ایران دچار فراموشی نشود. باید پیگیری کنیم تا یادمان نرود چه کرده اند و چه اتفاقی برای ما افتاده. او کشته شده و امیدی به زنده بودنش ندارم همان موقع که او را گرفتند و بردند یک ماه بعد گفتم که او را کشتند وگرنه این همه پیگیری کردیم حداقل خبری از او می آمد.
آقای دوانی سپاسگزارم از وقتی که گذاشتید اگر در پایان صحبت خاصی دارید بفرمایید.
اینقدر تجاوز و کشتار زیاد شده این مدت که دیگر به جنایات روزها و سال های قبل توجهی نمی شود گویی جنایت، کشتار و تجاوز عادی شده. همین قضیه آقای کروبی و آقای موسوی و همسرشان را ببینید همین نوعی آدم ربایی است من با اعتقادات آنها موافق نیستم اما جنایت را نباید تایید کرد. برده اند هزار جور بلا سرشان می آورند تا پشت تلویزیون بیایند و... باید به اینها اعتراض کرد، اما باید هم به اینها اعتراض کرد هم به کشتارها و جنایات 33 ساله. باید صحبت کرد و آگاهی بخشید و امید داشت به روزی که دیگر این جنایات ار سرزمین ما رخت بربندد. جنبش مردم ایران ریشه در گذشته ها دارد و جنبش سبز به یکباره عین قارچ سر بر نیاورده، ما جنایات و کشتارهای دهه 60 و سال 67 را دیده ایم، روزهایی را دیده ایم که توی خیابان می کشتند و کسی هم در را باز نمی کرد پناه دهد و در را به رویمان می بستند امروز اما مردم پناه هم شده اند در را باز می کنند و پناه می دهند به هم وطنان خود. ما کردستان و گنبد را دیده ایم و جنایات 33 ساله را، آتش و خون در دانشگاه را و... هیچ کدام از اینها نباید فراموش شود. جنبش مردم ایران متعلق به همه مردم ایران است و این نسل جوان فعلی، بچه های همان پدران و مادرانی هستند که قبل از این دو سال هم هزینه داده اند، نسل امروز ریشه در گذشته ما دارند از خود ما هستند. فقط دو سال نیست که کشتار می شود و آدم می کشند 33 سال است می کشند ترور بختیار، قتل فروهر ها و... مال دو سال نیست مال 33 سال است این همه کشتند رسیدند به اینجا. من همیشه می گویم که این جنبش سبز را جدا نکنید خط کشی نکنید این جنبش متعلق به همه مردم ایران است و همه مردم ایران حق دادخواهی دارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر