شنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۲

معمای هویدا


اینکه یکی از نخست‌وزیران رژیم پهلوی شیفته‌ی ادبیات بود و خواننده پر و پا قرص شاعران بزرگ فرانسوی به شمار می‌رفت ، اینکه هویدا علاقه‌ی خاصی به جمع‌های روشنفکری داشت : صادق هدایت ، صادق چوبک و ابراهیم گلستان از دوستان نزدیکش بودند ، همه و همه نشان می‌دهد که او آدم خاصی بود.

اگر چه این خاص بودن با انگِ همجنس‌گرایی و بهایی‌ بودن هویدا همواره تکفیر می‌شد، اما میلانی جنبه‌های دیگری از زندگی خاص هویدا را تصویر می‌کند. او در میان مجموعه‌ای از کارگزاران سلطنتی که آلوده به فساد اقتصادی بودند، کمتر علاقه‌ای به مکنت داشت.

از طرف دیگر او علاقه‌ی چندانی به قدرت نیز نداشت و یا به قول ابراهیم گلستان ، چنین وانمود می‌کرد.

اما تمام ویژگی‌های منحصر به فرد هویدا، به هیچ وجه توجیه‌کننده‌ی عملکرد او در دوران نخست‌وزیری نیست. نکته‌ای که بی‌عملی هویدا را بغرنج ‌تر می‌کند (اگر فرض کنیم که خود نقشی در فساد مالی و حکومتی دربار نداشت) همین ویژگی‌های مثبت او بود. اگر ذهن فعال جامعه ، در نگاهی کلان‌نگرانه انفعالِ کارگزارانی را که همچون هویدا باسواد نبودند بپذیرد ؛ قطعاً به سختی قادر خواهد بود که تسلیم هویدا را در قبال استبداد محمدرضاشاه قبول کند. هویدا در این زمینه نیز در بین سیاستمداران در اقلیت بود. او سرسپرده بود و می‌دانست که سرسپرده است و از آن مهم‌تر معنای استقلال را می‌فهمید و این مساله‌ی کوچکی نیست.


:گفتاری از کتاب

شبی ابراهیم گلستان (نویسنده و فیلمساز نامی) مهمان برادر هویدا بود. از قضا شخص هویدا نیز حضور داشت و جدالی لفظی بین او و گلستان در گرفته و هر لحظه لحنی تندتر پیدا می کرد. هنگامی که هویدا چیزی از سر طعن درباره ی پیراهن گلستان می گوید ، گلستان به خشم آمده و بی‌درنگ پیراهن را از تن درآورده به سوی هویدا پرت کرده فریاد کشید: "بوش کن. بوی وجدان می‌دهد ... نه بوی عفن کسی که روح خود را فروخته". 

هویدا محافظانش را از تعرض به او بازداشته ، گلستان را به کنار خود خوانده به صدایی ملتهب و مضطرب از احساس خیانت به خود می گوید و از خودکامگی روزافزون شاه و از اندیشه ی سخیف نظام تک حزبی در ایران نالید.

چند هفته بعد گلستان و هویدا همدیگر را در ضیافتی که به افتخار ژاک‌ شیراک برگزار شده بود ملاقات کردند. هویدا به سوی گلستان آمد و بی‌آنکه نشانی از کدورت در لحن و کلامش باشد، گلستان را به مهمان فرانسوی دولت ایران معرفی کرد: "ایشان بهترین نویسنده و فیلمساز مملکت ما هستند و ما هم همیشه کارهایشان را توقیف می‌کنیم". این واپسین دیدار هویدا و گلستان بود.

كتاب معمای هویدا یكی از تك نگاری های شاخص در حوزه تاریخ نگار معاصر است. میلانی ۶ سال برای گردآوری اطلاعات درباره این كتاب وقت گذاشت است و سرانجام با مصاحبه های مختلف و مراجعه به منابع گوناگون و پیدا كردن اسناد و اطلاعات درجه اول از همه كسانی كه در این باره مطلع بوده اند‘ معمای هویدا را نوشته است.

این كتاب در سال ۱۳۸۰ سه چاپ پیاپی خورد. معمای هویدا در ۱۶ فصل تدوین شده است.این کتاب روایت فارسی کتاب "معمای هویدا "است که با ترجمه خود مولف ـ دکتر عباس میلانی ـ منتشر شده است .گفتنی است چندی پیش، ترجمه‌ای از همین کتاب به قلم مترجم دیگری ذیل عنوان "ابوالهول ایرانی، امیرعباس هویدا و معمای انقلاب "منتشر گردید .کتاب سرگذشت مفصل و مستند "امیرعباس هویدا "است که مدت سیزده سال نخست وزیر ایران بود .او عالی‌ترین مقام رژیم پهلوی بود که در ایران ماند و پس از پیروزی انقلاب، محاکمه و اعدام گردید .مولف در تدوین کتاب، از خاطرات، مشاهدات و اطلاعات گروه کثیری از افراد مرتبط با هویدا، همچنین نامه‌ها و اسناد و منابع مکتوب بسیاری بهره جسته است .کتاب از شانزده فصل تشکیل شده است .

در فصل نخست چگونگی دستگیری هویدا و نگهداری او در مدرسه رفاه، و انتقال به زندان قصر، مصاحبه با چند خبرنگار فرانسوی در آن ایام شرح داده شده، افزون بر آن، تصویری از روزهای نخست انقلاب فراهم آمده است . در فصل دوم، شرح زندگانی هویدا از زمان تولد آغاز می‌شود، سپس مراحل تحصیل (در داخل و خارج از ایران)، مسافرت‌ها، مشاغل، خصوصیات فردی و اجتماعی و شخصیتی او بیان می‌گردد، در پایان نیز گزارشی از جریان دادگاه و محاکمه و اعدام هویدا به طبع می‌رسد .

عناوین فصل‌های کتاب از این قرار است:
۱ـ پل حسرت، ۲ـ برزخ بیروت، ۳ـ زائر پاریس، ۴ـ سرزمین عجایب، ۵ـ بازگشت به پاریس، ۶ـ سال‌های سرگردانی، ۷ـ انقلاب سفید، ۸ـ کانون مترقی، ۹ـ زمستان ناخرسندی‌ها، ۱۰ـ یادداشت‌های زمان جنگ، ۱۱ـ سیاست در پمپئی نفت‌خیز، ۱۲ـ دره جنی، ۱۳ـ سقوط پمپئی، ۱۴ـ قربانی، ۱۵ـ قاضی انقلاب (حجت‌الاسلام خلخالی)، ۱۶ـ دریاچه یخ‌زده کاکیتوس (نام نهمین حلقه دوزخ در بخش دوزخ کمدی الهی دانته) .در صفحات پایانی، یادداشت‌های مولف، نمایه اسامی و تصاویری از هویدا و دیگران به چاپ رسیده است .

كتاب معمای هویدا اثر بحث برانگیز و به یاد ماندنی دكتر عباس میلانی به چاپ پانزدهم رسید. این كتاب كه آغازگر شیوه جدیدی از زندگی نامه نویسی و رویكردی نوین به تاریخ معاصر ایران است از سوی انتشارات اختران برای پانزدهمین بار تجدید چاپ شد كه خودگواهی بر روانی و شیوایی این كتاب تاریخی است.


دكتر عباس میلانی در مقدمه ی این كتاب نوشته است: به این نتیجه رسیدم كه باید تاریخ مان را از نو بخوانیم و بسنجیم. پذیرفتم كه به نوعی خانه تكانی تاریخ محتاجیم. به نظرم رسید كه فرضیات و گمان ها و جزمیات پشیین را واباید گذاشت و شناخت هر كس را از نو با پیروی از روش ه پیشنهادی دكارت بیاغازیم. او می گفت در جستجوی روش علمی لازم دانستم كه همه فرضیات پیشین را نادیده و نپذیرفته بگیرم و در همه چیز شك كنم جز در وجود ذهنیتی شكاك.جملات فوق با گفته فردریك نیچه كه در ابتدای پیش گفتار همین كتاب آمده است مطابقت دارد: خاطره می گوید: چنین كردم. غرور می گوید: ممكن نیست چنین كرده باشم بالاخره خاطره چاره ای جز تسلیم ندارد.

پنجشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۲

جزییات زندگی،اقدامات و بازداشت و اعدام خانم فرخرو پارسا

روز پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳٥٩ روزنامه كیهان نوشت: "ساعت یک ونیم بامداد امروز فرخ‌روپارسا تیرباران ‏شد" . مرده‌ شوی‌ها از شستن جسد وی خودداری كردند، زیرا وی به نام مفسدفی‌الارض اعدام شده بود. زنان خانواده ‏بودند كه پیكر وی را شستند و دیدند كه سه تیر به زیر سینه‌اش اصابت كرده واز پشت بدنش خارج شده است.

وی در اسفند سال ۱۳۰۱در شهر قم به دنیا آمده بود. مادر وی فخرآفاق پارسا از فعالان حقوق زنان و مدیر مجله «جهان زنان» بوده و پدرش فرخ‌دین پارسا کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجله‌های«اتاق بازرگانی وصنایع ومعادن ایران» و «عصر جدید» بود. 

وی از آن رو درشهرقم زاده شد که مادرش به دلیل نشرمقاله‌ای با عنوان «لزوم تعلیم وتربیت مساوی برای دختر و پسر» درتبعید به سرمی‌برد.این مقاله اعتراضهای گسترده‌ای رادر میان روحانیون آن دوران برانگیخت وموجب تبعید مادر وی گشت فرخ‌رو پارسا تحصیلات ابتدایی خویش را در تهران سپری و برای ادامه تحصیل دردوره متوسطه به دانشسرای مقدماتی رفت. وی توانست دوره متوسطه را باکسب رتبه اول به پایان رسانده و به دانشسرای عالی و سپس به دانشگاه تهران راه یافت. وی تحصیلات دانشگاهی خویش را در رشته پزشکی ادامه داد و با گرفتن درجه دکترا از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل گردد.


فرخ‌رو پارسا درسال ۱۳۲۱با احمد شیرین‌سخن ازدواج کرد وازهمان سال پس از دریافت مدرک لیسانس از دانشسرای عالی به تدریس در دبیرستان‌های تهران پرداخت. او پس ازپایان تحصیلات دانشگاهی تامقطع دکترا، علیرغم اینکه در رشته پزشکی دانش‌آموخته شده بود، کار پزشکی را رها کرد و ترجیح داد به کارفرهنگی بپردازد؛ بدین ترتیب او دروزارت فرهنگ آن دوران مشغول به کار شد. وی درسال ۱۳۳۳ به همراه تنی چند از همکارانش «انجمن بانوان فرهنگی» را برای دبیرستان‌های دخترانه آن دوران تاسیس نمود و در سال ۱۳۳۵ به عنوان یکی از اعضای هیات رییسه «شورای همکاری جمعیت‌های بانوان ایرانی» انتخاب شد. فرخ‌رو پارسا همچنین نخستین مدیر کل زن در ایران بود. در سال ۱۳۳۹با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران (دانشگاه بهشتی کنونی) وی عهده‌دار سِمَت مدیرکلی دبیرخانه دانشگاه ملی ایران شد. او در سال ۱۹۶۸ (۱۳۴۷) به عنوان وزیرآموزش وپرورش ایران انتخاب شد.

در هنگام وزارت وی محمد بهشتی و محمدجواد باهنر در امر تهیه کتابهای درسی از مشاورین فرخ‌رو پارسا و از حقوق‌بگیران آن وزارتخانه بودند. مرکز اسلامی هامبورگ سالها زیر نظر محمد بهشتی از فرخ‌رو پارسا بودجه دریافت می‌کرد. محمد بهشتی حتی از طرف همان وزارتخانه به ماموریت‌هایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد. محمدجواد باهنر نیز از وزارت آموزش و پرورش تحت وزارت فرخ‌رو پارسا امتیاز تاسیس چند مدرسه ملی مذهبی را گرفته بود که در نقاط مختلف تهران قرار داشتند.

اواخر بهمن ۱۳۵۸ فرخ‌روپارسا، كه گفته می‌شود برادرزاده‌اش سعید پارسا محل اقامت او را لو داد، دستگیر شد. وی با اتهاماتی چون:"حیف ومیل اموال بیت المال وایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش وکمک به نشو ونمای فحشا درآموزش وپرورش و همکاری موثر با ساواک و اخراج فرهنگیان انقلابی ازوزارت فرهنگ ایران و..." در دادگاه انقلاب اسلامی شعبه تهران به ریاست صادق خلخالی محاکمه شد وبه عنوان "مفسد فی الارض" به اعدام محکوم شد. پارسا را به همراه دو تن دیگر سوی جوخه ی اعدام بردند، زنی بنام فاطمه صادقی معروف به پری بلنده، که جرمش فریب دختران جوان و فروختن نوامیس مردم اعلام شده است، و دیگرمردی به نام علی شجاعی، به جرم خرید وپنهان کردن هرویین و تریاک.

روزنامه کیهان روز ۲۸ بهمن ۱۳۵۸ از بازداشت فرخ‌رو پارسا و همسرش به حکم دادستانی کل انقلاب و توسط پاسداران کمیته منطقه ۴ مسجد قبا خبر داد و نوشت: "فرخ‌رو پارسا به اتفاق شوهرش سپهبد شیرین‌سخن در منزل پسرش واقع در فرمانیه دستگیر شد. پاسداران که از مدت‌ها قبل خانه پسر او را تحت نظر داشتند، روز گذشته با آگاهی از ورود پارسا و شوهرش به این خانه، به حکم دادستانی انقلاب وارد خانه شدند و او را به اتفاق شوهرش دستگیر کردند."

شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی از روز دوم اردیبهشت ۱۳۵۹ محاکمه فرخ‌رو پارسا، وزیر اسبق آموزش و پرورش و همایون جابر انصاری، وزیر مسکن و شهرسازی کابینه هویدا را آغاز کرد.

بنا بر کیفرخواست دادستان، مبنای اتهامات و شکایات افراد از فرخ‌رو پارسا بدین شرح بود: شکایت شریف‌زاده مبنی بر اینکه متهم با استفاده از موقعیت پست خود باعث انحلال مدرسه وی شده، شکایت و اعلام جرم عبدالعلی نجفی حاکی از سوءاستفاده و فساد در آموزش و پرورش و دادن رشوه به خبرنگاران سرسپرده رژیم منفور پهلوی جهت تبلیغ کاذب و دروغی، شکایت حیدر عرفانی که متهمه سبب تبعید وی گردیده و موجب سرگردانی خود و عائله‌اش شده و گزارشی حاکی از اینکه متهمه چندین میلیون تومان سوءاستفاده نموده و وزارت آموزش و پرورش را وابسته به فرهنگ استعماری آمریکا کرده و اعلام جرم آقای محمد عزیزی که بدون جهت و به علت ضد مردمی نامبرده را بازنشسته نموده و باعث ضرر و زیان مادی و معنوی وی شده است.

شکایت مجتبی مدرس تهرانی از متهمه که در زمان وزارت خود مدرسه وی را منحل نموده و باعث آبروریزی مشارالیه شده و منجر به ضرر و زیان زیادی گردیده است و شکایت بانو زهرا عباس‌پور دائر به اینکه همسر مشارالیه فراش مدرسه رضا پهلوی بوده، چون به هویدا معدوم در زمان ورود به مدرسه اعتنا نکرده او را از کار برکنار نموده و به همین جهت زندگانی آن‌ها در هم ریخته شده و به آن‌ها ضرر و زیان فوق‌العاده وارد گردیده است.

شکایت خانم اختر علی اسحاب حاکی از اینکه فرخ‌رو پارسا وزیر نالایقی بوده و به همین جهت معاونین و زیردستان او سوءاستفاده کرده و نارضایتی مردم و فرهنگیان را فراهم نموده و بین آن‌ها تفرقه انداخته است. و گزارشی از ساواک منحله که متهمه چهارصد هزار ریال اجناس، بدون پرداخت گمرک و عوارض برای شخص خود وارد ایران نموده (از مقام خود سوءاستفاده کرده) و نامه‌ای از نصیری معدوم حاکی از تحریک کردن او در مقام وزارت آموزش و نظر به اینکه در جلسه ۵۰/۱۰/۱۳ حوزه کارمندان حزب ایران نوین به اتفاق آراء متهمه را نالایق در پست وزارت آموزش و پرورش معرفی و باعث تخریب آموزش و پرورش دانسته‌اند و گزارشی از ساواک منحله مبنی بر جلسه هفتگی گروهی از اعضاء حزب مردم دائر بر اینکه مشارالیه سوء استفاده از مقام خود نموده و مقادیری فرش نفیس با بودجه دولت خریده و آن‌ها را به منزل خود برده است و نظر به اینکه متهمه با استفاده بودجه دولتی خود همیشه با فرزندان خود در خارج صحبت و مکالمه می‌کرده است.

فرخ‌رو پارسا در دومین جلسه دادگاه به دفاع از خود پرداخت و گفت: «متاسف هستم از اینکه اتهاماتی به من وارد شده است که دلیل و اساس محکمی ندارد و این عمل باعث تشتت افکار من شده است. در اتهامات وارد شده به من حتی دین مرا مورد تردید قرار داده‌اند و من باید بگویم که مسلمان هستم و شیعه به دنیا آمده‌ام و ان‌شاءالله شیعه از دنیا خواهم رفت.» وی سپس به شرح مفاد بخشنامه‌هایی که برای تدریس تعلیمات دینی و قران به تمام ادارات و موسسات تابعه وزارت آموزش و پرورش صادر کرده بود پرداخت و در قسمتی از اظهارات خود گفت: «در آن زمان از کسانی امثال دکتر محمدجواد باهنر و آیت‌الله برقعی دعوت به عمل آمد که در تهیه و ترجمه دروس تعلیمات دینی و قرآن با این وزارتخانه همکاری به عمل آورند و کتاب‌های لازم را تهیه نمایند.»

به نوشته روزنامه کیهان در شماره روز ٧ اردیبهشت ۱۳۵۹، فرخ‌رو پارسا در ادامه دفاعیاتش افزود: «راجع به اتهام داشتن روابط نامشروع من با رییس دفترم که در کیفرخواست به آن اشاره شده باید بگویم که به قرآن مجید سوگند می‌خورم که هیچ‌گونه روابطی بجز روابط اداری بین ما حاکم نبوده است.» وی ادامه داد: «راجع به غارت بیت‌المال که بزرگترین اتهام من است، باید بگویم من این مساله را تکذیب می‌کنم، زیرا در تمام طول خدمت، من نه کار مالی داشتم و نه سروکاری با حساب و دفتر داشتم. این‌ها که به من اتهامات دزدی چند میلیونی وارد کرده‌اند، باید بگویند این پول‌ها را من از چه طریقی و از کجا سرقت کرده‌ام؟»

فرخ‌رو پارسا سپس درباره ایجاد یک شبکه اطلاعاتی در بین معلمان وزارت آموزش و پرورش گفت: «ساواک منحله در زمان وزارت من از من می‌خواست که یک شبکه اطلاعاتی در بین کلیه معلمان ایران به وجود آید تا ساواک بتواند کلیه معلمان را تحت کنترل خود درآورد. هدف از ایجاد چنین شبکه‌ای در بین معلمان مبارزه با پیشرفت کمونیسم بود و من در پاسخ ساواک طرحی ارایه دادم که این شبکه به وجود نیاید و گفتم که راه مبارزه با نفوذ و پیشرفت کمونیسم در بین معلمان و دیگر اقشار جامعه آن است که کتاب‌های ضد کمونیستی بیشتر چاپ و منتشر گردد و از این راه با نفوذ و پیشرفت کمونیسم مبارزه گردد و به خاطر عدم موافقت من با ایجاد شبکه اطلاعاتی در بین معلمان، ساواک در طول دو سال انواع و اقسام شایعات را درباره خروج مقداری لوازم لوکس از گمرک بدون پرداخت حقوق گمرکی ساخت.»

نماینده دادستان در چهارمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات فرخ‌رو پارسا گفت: تنها اقدام خانم پارسا در آخر وزارتشان این بوده که با توافقی که با ساواک کرده، قرار گذاشته می‌شود که معلمینی که باید بازداشت شوند در صحن مدرسه یا دبیرستان بازداشت نشوند، بلکه در خارج از محوطه مدرسه آن‌ها را بازداشت نمایند.

فرخ‌رو پارسا در آخرین دفاعیاتش پس از ۹ جلسه محاکمه در مورد اتهامی که به رفتار وی در دیدار با مدیران مدارس مذهبی مطرح شده بود گفت: «سخنان من در جمع مدیران مدارس مذهبی که یکی از شاکیان من در دادگاه عنوان کرد به این صورت بود که من در آن جلسه در مورد حجاب زنان گفتم که حجاب نباید مانع فعالیت‌های اجتماعی زنان گردد. در آن زمان دختران مدارس مذهبی در فعالیت‌های ورزشی اصلاً شرکت نمی‌کردند. من در تمام بخشنامه‌های خود زنان را به پوشیدن لباس‌های سنگین و با حجاب دعوت می‌کردم.» فرخ‌رو پارسا گفت «اکنون من به عفو امام چشم دوخته‌ام» اما دادگاه پس از آن وارد شور شد و سرانجام حکم اعدام او را صادر کرد.


منصوره پیرنیا واپسین دقایق زندگی او را، که حکومت به گمان خود به تحقیر همراه با یک روسپی به اعدام سپرده بود، چنین تصویر می كند: پری بلنده اندامی كشیده وبلند و موزون داشت و یک سروگردن از مامورین اجرای اعدام و میرغضب‌ های خود بلندتر می نمود. پری چادرنمازی برسرداشت... گونی كهنه‌ای راآوردند و برسر و روی او انداختند. گونی كوتاه بود و بخشی ازساق ومچ پای موزون پری اززیرچادر و گونی بیرون افتاده بود. گونی دیگری را آوردند و به بلندای پاهای او كشیدند و با طناب دور آن را بستند و به سرعت طناب پیچ‌اش كردند و طنابی بر گردن اوانداختند و سر طناب را به درخت بستند و چون گوسفندی كه بردرخت آویزان می كنند تا آن را سلاخی و قربانی كنند، طناب دار را بالا كشیدند...

البته ایرج مصداقی مدعی هست حکایت اعدام پری بلنده به همراه خانم فرخرو پارسا دروغ شریرانه ای هست که علیرضا نوریزاده سرهم کرده و منصوره پیرنیا پی گرفته است!

گونی كهنه و كثیف و چرک‌آلود دیگری را آوردند و این بارمعلم و پزشک، نخستین زن مدیر كل، نخستین زن وكیل مجلس شورای ملی، نخستین بانوی معاون وزیر و نخستین زن وزیر و مبارز راستین راه آزادی و برابری حقوق زنان را به زور در گونی كردند و برای آن كه دست و پایی نزند، طنابی را بر پاهای او بستند و طناب دیگری را از روی گونی به دور گردن او پیچیدند و او را به درخت اعدام آویزان كردند. طناب داررا كه بالا كشیدند، طناب پاره شد و فرخ‌رو پارسا، در فاصله یک متری به زمین افتاد. حالا دیگر به كلی از حال رفته و بیهوش شده بود. طناب را از سر و رو و بدن او باز كردند و او را به داخل حیاط بردند و دركنار حوض كثیف و آب خزه گرفته‌ای، مشتی آب بر سر و روی او زدند و دوباره او را به هوش آوردند.

خانم پارسا كه به هوش آمد نفسی به راحتی كشید و تصور می‌كرد با پاره شدن طناب بیگناهی او نیز به اثبات رسیده و مورد لطف خداوندی قرار گرفته است. كمی آرام گرفته بود و دیگر گریه و زاری و ناله هم نمی كرد. پس ازگذشت نزدیک به پانزده دقیقه، باز او را به محل قتلگاه بردند.

كارش به جنگ تن به تن كشیده بود. این بار سیم کلفت و مقاوم بكسل آوردند و به بالای درخت بستند و سپس سیم دار را بر گردن فرخ‌روپارسا انداختند و چند جعبه خالی پپسی را زیر پای او گذاردند و دقایقی دیگر یكی از دژخیمان مرگ لگد محكمی به جعبه‌ها زد و جعبه‌ها را از زیر پای خانم پارسا به گوشه‌ای پرتاب كرد...ساعت یک و نیم صبح روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ بود. سه تیر خلاص بر پیكربیجان وی شلیک شد.

فرخ‌رو پارسا حتی در وصیت‌نامه ی بس كوتاه خود حقوق زنان را فراموش نكرد و نوشت: «دادگاه میان زنان و مردان تفاوت زیادی می گذارد و امیدوارم آتیه برای زنان بهتر از این باشد».

وی خطاب به دادگاه انقلاب اسلامی و دردفاعیه‌اش بود كه خواند:

یارب نظر تو برنگردد                برگشتن روزگار سهل است