محسن رفیقدوست زادهٔ ۱۳۱۹ در جنوب تهران،وزیر سپاه (از زمان
تأسیس وزارت سپاه در سال ۱۳۶۲)در دولت اول و دوم میر حسین موسوی و رئیس بنیاد
مستضعفان و جانبازان بود. وی پیش از انقلاب از اعضای نسبتاً
رده بالای جمعیت موتلفه بود ولی پس از ورود به سپاه پاسداران از جمعیت موتلفه خارج شد.
تحصیلاتش تا پایان اول دبیرستان است، در سال ۱۳۴۸ با سعید محسن و محمد حنیف نژاد از سران مجاهدین خلق ارتباط یافت و به همراه سید علی اندرزگو به همکاری با آنها پرداخت.این همکاری در زمینه تامین اسلحه و مهمات سازمان مجاهدین خلق از لبنان و واردات آنها به ایران از راههایی مثل کردستان عراق بود.
رفیقدوست در روز
۱۲ بهمن ۱۳۵۷، راننده خودروی آقای خمینی در بدو ورود به ایران بود. یکی از سمتهایی که پس
از انقلاب در مدرسه علوی بر عهده وی بود، صدور احکام لازم برای تصرف اموال و اماکن
ثروتمندان دوران پهلوی بود. باتوجه به اینکه اغلب افراد رژیم پهلوی از ایران فرار کردهبودند،
املاک و داراییهای آنها بی صاحب مانده بود وی در مقام مسؤل تدارکات مدرسه علوی و رفاه،
بیشتر درگیر صدور احکام مختلف برای تصرف و تملک آن داراییها بود.
وی پس از برکناری از بنیاد مستضعفان در سال ۱۳۶۸ شخصاً بنیاد
نور را تأسیس کرد که به فعالیت در زمنیه دارو و ساختمان سازی میپردازد. رفیقدوست برای
مدتی مالک شرکت داروسازی لقمان بود ولی پس از مدتی آنرا فروخت.بنیاد نور حامی مالی
تشکیلاتی بنام موسسه خیریه گل یاس بود که مسئولان آن به همراه حجتالاسلام هادی منتظریمقدم در پی فرار یکی از دختران از این مرکز به اتهام تجاوز و سواستفاده گسترده از دختران
دستگیر و محاکمه شدند.
اموال وی در پروندههایی چون تعاونی مسکن دانشگاه آزاد تبریز، تعاونی مسکن دانشگاه تهران، و پروژه سعادت آباد توقیف شدهاند.
برادر محسن رفیقدوست، مرتضی رفیق دوست، در سال ۷۴ در پرونده اختلاس ۱۲۳ میلیارد تومانی مجرم شناخته شده و به حبس ابد محکوم شد. مرتضی البته پس از حدود ۱۰ سال از زندان آزاد شد. متهم اول این پرونده فاضل خداداد اعدام شد.
فرزند محسن رفیقدوست، یاسر رفیقدوست، به فعالیت اقتصادی در اتحادیه باشگاههای فوتبال ایران مشغول است.داماد محسن رفیقدوست، محمود محتشمی پور است که برادر زن مصطفی تاج زاده میباشد.
رفیقدوست در خاطرات خود از قتل فردی مینویسد که از چماقداران حکومت پهلوی و معروف به عضویت در ساواک بودهاست. رفیقدوست ادعا میکند که روزی مشاهده کرده این فرد با چماق یک پیرمرد روحانی را بر زمین انداخته و به عمامه وی لگد زده، و در همین زمان تصمیم به قتل او میگیرد. وی مدعی است که از سید محمدهادی میلانی، مرتضی مطهری و محمدرضا مهدوی کنی برای انجام این قتل اجازه گرفتهاست که البته در زمان بیان این ادعا فقط نفر آخر در قید حیات است.او نحوه انجام قتل را چنین شرح میدهد:«یک شبی که به شدت باران میآمد، شاید یکی از شبهایی بود که توی تهران کمتر آن جور باران میآید. البته من چند شبی کشیک او را کشیدم با یک چماق حسابی و چون کمتر شبی بود که این مست نباشد. بالاخره او، از ماشین پیاده شد، میخواست برود خانهاش. من مخفی شده بودم و با چماق زدم توی سر این. او افتاد و یک هفت هشت تا چماق دیگر هم زدم توی سر و کله این و هلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم. فردای آن روز شایع شد که یک جنازهای توی میدان شوش توی آبها پیدا شده و ان شاءالله خدا قبول کند...»
میرحسین موسوی خطاب به محسن رفیقدوست:اگر زمان جنگ دولت را در اختیار می گرفتید بر سر کشور همان می آوردید که بر سر اموال مستضعفان و یتیمان در بنیاد مستضعفان آوردید!
محسن رفیقدوست،اخیرا در مصاحبهای با مهر با
زیر سئوال بردن عملکرد دولت احمدینژاد٬ از وی به عنوان «کلاهی» یاد کرده که هشت سال
پیش بر سر نظام گذاشته شد.
رفیقدوست افزوده
احمدینژاد در دیداری که با لطفالله فروزنده داشته گفته اوضاع روحانیت و مراجع تقلید
خوب بوده و شکمشان سیر است و «اصلا آنها به چه دردی میخورند؟»
امام معتقد بود: ساختمان سفارت آمریکا متعلق به آمریکاست،مگر قرار است هزار سال با آمریکا رابطه نداشته باشیم؟