:جمال صفری
:ژنرال سرادموند آیرونساید طراح کودتای ۱۲۹۹
« فقط دیکتاتوری نظامی مشکلات مارا درایران حل خواهد کرد»
«۲۶ خرداد، بمناسبت صدوبیست وهشتمین سالگرد تولددکترمحمد مصدق »
زندگینامه دکتر محمد مصدق (۳۳)
خاطرات آیرونساید بیانگر خلاء رهبری رجال و نیروهای ملی درتشکیل جبهه ای برای عبورازبحران ایران و سازماندهی درخورآن بود که تضمین کننده آزادی و استقلال، امنیت داخلی و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران باشد. ازاین خلاء رهبری ناشی از ناتوانی جانبداران استقلال و آزادی ایران، قدرت مسلط انگلیس استفاده کرد. امپراطوری در استراتژی عمومی خود، به ایران اهمیت تعیین کننده می داد. لذا، با کودتای سیاه سوم اسفند ۱۲۹۹آلترناتیو دلخواه خود را توسط عوامل خود در ایران، که هیچ گونه پایۀ مردمی نداشتند، برضد اساس مشروطیت، برمردم ایران تحمیل کرد. ( ۱) خاطرات آیرونساید، خاطرات کرمیت روزولت مأمورسیا آمریکا) CIA ) را تداعی می کند: روزولت برای اجرای طرح کودتا به ایران آمد. کودتا برضد حکومت ملی دکترمصدق را رهبری کرد. شکست خورد و دستور یافت بازگردد اما دو آیهالله در۲۸مرداد ۱۳۳۲کودتای انگلیسی و آمریکایی را به نتیجه رساندند. در آن کودتا، عوامل آن دو قدرت، شاه و خانواده های حاکم و بخشی از سران ارتش و اراذل و اوباش و روحانیونی نظیر ابوالقاسم کاشانی و سید محمد بهبهانی شرکت کردند. نقش حزب توده را نیز نباید از یاد برد.
نقش پهلوی اول و دوم و کارگزارانشان در دو کودتا ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲: پایمال کردن قانون اساسی مشروطیت، استقرار دیکتاتوری وابسته بنام "تجدد" و " مدرنیته" و "اصلاحات اجتماعی و اقتصادی"، اما در چارچوب توقعات قدرت مسلط خارجی، یعنی همان "تمدن و ترقی بولواری " (۲)، یک قطبی کردن اقتصاد کشور، فرمایشی کردن انتخابات و تشکیل مجلس مقننه فرمایشی، سرکوب احزاب وگروههای سیاسی، سانسوروتوقیف مطبوعات، زندانی کردن آزادیخواهان و قتل مخالفان و چپاول وغارت ثروت ملی و... کارنامه خود کامگی آنها بود. متأسفانه آنچه که بخشی از روحانیون، روشنفکران، فعالین سیاسی و قشرهای سودجوی جامعه به آن پایبند نبودند، همان عقیده به حقوق ملی و آزادی و استقلال، بود و هنوز نیز هست. برخی بر سر دست نشاندگی و سرسپردگی بایکدیگر مسابقه می دهند و نوکر مأبی خود را توجیه می کنند. از پول گرفتن و مزدوری کردن و رشوه دادن برای تقرب جستن نزد دولت بیگانه، عار ندارند. این عناصر و گروهها جانبدار خط و مشی سید ضیاء بوده اند و هستند و در کودتای ۱۲۹۹ و از آن زمان تاکنون در تاریخ سیاسی و اجتماعی، همچنان در خدمت سلطه گر انگلیسی و امریکائی هستند.
قبل ازاینکه به اختصارخاطرات ژنرال سرادموند آریرونساید معماروطراح کودتای ۱۲۹۹ دراختیار خوانندگان ارجمندقراربدهم، نوشتۀ محمدترکمان پژوهشگرتاریخ معاصرایران درمقدمۀ کتاب «خاطرات سری آیرونساید» از طرف مؤسسه پژوهش مطالعات فرهنگی انتشار یافته است (۳ ) دراینجا می آورم.
ترکمان می نویسد: پژوهشگران ومحققین مسائل تاریخی وسیاسی مقطع تاریخ معاصردرصورت دقت وتأمل وهوشیاری درنوشته های سیاست پیشه گان انگلیسی واسناد وزارت امورخارجه آن کشورکه دردسترس عموم قرارداده شده است - دربارۀ حوادث ورخدادهای ایران، ومقابله ومطابقه دقیق آن نوشته ها و اسناد با روایت ایرانی و«غیر رسمی » مستند و متقن آن حوادث و روی دادها بخوبی در خواهند یافت که منابع مذکوردرفوق گزارشگر صادق و راستین رخدادها نیستند، بلکه راوی روایتی هستند« دیپلماتیک» برای مصارف بیرونی و افراد «نا محرم» و بهمین دلیل غیرقابل اعتماد و گمراه کننده.
ازمصادیق بارزاین نوع آثارمی توان ازبسیاری اسناد منتشره ازسوی وزارت خارجه انگلیس وانبوهی ازنوشته های دولتمردان انگلیسی درباره رویدادهای منجربه انتزاع هرات ازایران درقرن سیزدهم هجری، حوادث ورویدادهای مشروطه، قرار داد ۱۹۰۷، کودتای سیاه سوم اسفند ۱۲۹۹ش، اشغال ایران درشهریور۱۳۲۰ و ... یاد کرد. راقم این سطورنادرستی وعدم صحت روایت انگلیسی درموارد فوق و همچنین روایتهای تحت تأثیرمنابع انگلیسی را درحد وسع درنوشته ها وگفتارهائی چند نمایانده است.( ۴) در تبیین نظرمذکوردرفوق، کتاب« شاهراه فراماندهی» نوشته ژانرال سر آدموند آیرونساید با ویراستاری فرزندش لرد آیرونساید ودست نوشته های تازه یاب ژنرال درگنجینه اسناد مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی اقوی دلیل وبرهانی است که می تواند پژوهشگران و محققین تاریخ معاصرایران و روی دادهای سیاسی منطقه و جهان را به تأمل و فراست وادارد تا فریب گزارشهای رسمی را نخورده و با مراجعه به حداکثرمدارک مربوط و نقد منابع و شناختن سره از ناسره در دام مقدمات و داده های غلط که برای رسیدن به تحلیل و جمع بندی نادرست تعبیه و فراهم آمده اند.
درسطورآتی، این نکته را بیشتر بسط داده و امید آن داریم که طرح این مبحث حاصلی میمون و مبارک در تحقیقات تاریخی میهن داشته باشد.
کتاب « شاهراه فرماندهی » ( ۵) نوشته سر ادموند آیرونساید درسال ۱۹۷۲ توسط فرزندش لرد آیرونساید درلندن منتشر شد. این کتاب مشتمل برروایتی پیرایش و آرایش شده ازخاطرات ژنرال آیرونساید درسالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۲ دراروپای شرقی، ترکیه، بین النهرین، ایران و قاهره برای انتشارعمومی است.
پیراشگروآرایشگراین کتاب ، لرد ایرونساید درپیشگفتارخود درباره چگونگی تهیه و تدوین این اثر
می نویسد:
« نگارش داستان وشرح ماجرای این مأموریت های موقت تقریباً دراوت ۱۹۵۹ یعنی یک ماه پیش از درگذشت او( ژنرال سرادموند آیرونساید) به پایان رسید. خوشبختانه من توانستم یادداشت های دستنوشته او را بررسی ومرتب کنم، تصمیم گرفتم به مجردی که فرصتی دست بدهد شرح ماجرا را تکمیل وبنا به پیشنهاد اوآماده چاپ وانتشارنمایم. متن اصلی دستنوشته ها به خودی خود کامل بود و اصلاح و تعدیل چندانی ضرورت پیدا نمی کرد. هرجا که تغییرتعدیلی را مطلوب می یافتم یا اضافاتی را لازم می دیدم با مراجعه به یادداشت های پدرم انجام می دادم...» ( ۶) ازاظهارات فوق چنین نتیجه گرفته می شود که ژنرال آیرونساید « نگارش داستان و شرح ماجرای این مأموریت های موقت» را در حدود سی و اندی سال بعد ازوقوع به رشته تحریردرآورده است و فرزند او نیزپس از گذشت ۱۳ سال « به مجردی که فرصتی » دست داده است به « تکمیل» و « اصلاح و تغییروتعدیل » متن « با مراجعه به یادداشت های پدر» دست یازیده است. لرد آیرونساید توضیح بیشتری در باره « یادداشتهای پدر» نمی دهد، اما ازنوشته های سیاست پیشه انگلیسی سر دنیس رایت تحت عنوان « انگلیسیان در ایران »( ۷) منتشره د سال ۱۹۷۷ در لندن که به آثارمنتشرنشده فیلد مارشال لرد آیرونساید چنانکه به خاطرات منتشره نشده اردشیرریپورتر، سرجاسوس انگلیسی درایران دسترسی داشته است، چنین مستفاد می شود که مشارالیه وقایع و حوادث روزانه» آیرونساید باشد، چون دراین صورت لزومی نداشت که عنوان دیگری برآن نهاده شود.
سردنیس رایت درکتاب مذکوردرفوق درارجاعات محدود اما مهم خود به زنرال آیرونساید نه از کتاب « شاهراه فرماندهی » که پنج سال قبل ازانتشار کتاب اومنتشرشده بوده است بلکه از«دفتریادداشت روزانه» یا « یادداشتهای روزانه فیلد مارشال لرد ایرونساید » و« یادداشتهای شخصی آیرونساید» بهره می جوید.
با انتشار کتاب رایت دیگرنه براساس حدس و گمان، بلکه بگونه ای متقن ومستند روشن می گردد که خواننده با چندین روایت از ژنرال آیرونساید دربارۀ حوادث و رویدادهای کشورهای حوزه مأموریت او سیاست دولت انگلستان درآن مقطع درکشورهای مزبوررو برواست نه با روایتی واحد.
اتخاذ چنین مواضعی درگزارشگری، از شخصی که به راز نگهداری خود آنچنان که درصدر این مقال آمد تصریح دارد وسیاست خارجی کشوری که از دیپلماسی آشکارش به دیپلماسی پنهان آن نمی تواند راه یافت، چندان دورازذهن نیست.
حدود یک سال پس ازانتشارکتاب سردنیس رایت درلندن، آقای دکترجواد شیخ الاسلامی درقسمت ۲۵ مقالۀ جانبدارانۀ خود ازرضا خان درمجله یغما تحت عنوان سیمای احمد شاه قاجار بعد از گذشت نیم قرن»( ۸) به نقل مطالبی ازژنرال آیرونساید درباره رضا خان می پر دازد. مشارالیه درسه مورد مأخذ خود را« خاطرات و یادداشتهای خصوصی ژنرال آیرونساید ( متن انگلیسی ) و دریک مورد مرجع خود را « یادداشتهای روزانه ژنرال ایرونساید توسط آقای شیخ الاسلامی ( روزهای ۲ نوامبر ۱۹۲۰ ، ۱۴ ژانویه ۱۹۲۱ ، ۲۱ ژانویه و ۱۲ فوریه ۱۹۲۱ ) با همین موارد در کتاب سردنیس رایت مشخص می شود که مطالب مذکوربر گرفته از کتاب سفیر اسبق انگلیس در ایران است، نه از اصل خاطرات و یادداشتهای روزانه و شخصی ژنرال.
مرجع مطالب نقل شده توسط سر دنیس رایت درباره مطالب مذکور در فوق تا اندکی قبل که نسخه دست نوشته نا قصی با عنوان « خاطرات فیلد مارشال لرد آیرونساید فقید، دارنده نشانهای GCB- CMB- DSO » در گنجینه آرشیو اسناد مؤسسه پژوهش ومطالعات فرهنگی بدست آمد برای« نامحرمان» مجهول وناشناخته بود. این دست نوشته اگرچه ناقص است، اما برای پژوهشگران تاریخ معاصر ایران که تاکنون تنها ازطریق نوشته سردنیس رایت امکان اطلاع ازنوشته های آیرونساید درباره کودتا سوم اسفند ۱۲۹۹ ش را داشتند، افقهای جدید می گشاید . دست یابی به این سند آگاهی پژوهشگران ومحققین تاریخ معاصر ایران را در باره مقدمات و دست اندرکاران وماهیت کودتای سیاه سوم اسفند ۱۲۹۹ ش تعمیق می بخشد و افزون بر این میزان ارزش اسناد ومدارک و گزارشهایی را که دولتهای وسیاست پیشگان انگلیسی« برای استفاده عمومی» دراختیارگذاشته ویا منتشرمی کنند ، به ما می نمایاند. بر روی نسخه مورد اشاره پس ازعنوان ، چنین آمده است:
«ازبرای ۱۹۲۰] سال:[ ۱۳۶– ۱۷۰] صص[ افسران روسی ] ،[ ۱۵۱– ۱۴۹ ] صص[ تهران ،[ ۲۵ – ۲۴ ] صص[ رضا خان، « فرمانده » ۴۰ ] ص[ رضاخان ، « گفتگوی طولانی » ] ،[۶۴ – ۶۱ ] صص[ رضا خان ، « انتصاب »] ،[ ۵ -۱ ] صص:[ عبورازساوه ] ، [ ۱۹۲۵] سال:[ ۱۳۸ ] ص[ رضا خان ، » ایران...» ] .[
* حق چاپ: لرد آیرونساید ] .[ چاپ یا ارائه آن بدون اجازه ممنوع است] .[
از سیاهه مذکور در فوق چنین مستفاد می شود که تنها صفحاتی از یادداشتهای روزانه آیرونساید از دو سال ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ و یک صفحه از سال ۱۹۲۵ توسط فرزند ژنرال ، لرد ایرونساید برای وصل به اغراض خاصی فراهم و با عنوان « خاطرات فیلد مارشال لرد آیرونساید فقید...» دراختیار اسدالله علم وزیردربار ایران قرار گرفته است. ( ۹) این عمل با هر نیت و مقصودی که انجام گرفته باشد ، در صورت هوشیاری و آگاهی ، از جهات مختلف می تواند برای پژوهشگران تاریخ معاصر ایران وحیات سیاسی کشوروپژوهشگران جهان دربرخورد با « خاطرات» منتشره از سوی دولتمردان و نظامیان و... انگلیسی و اسناد منتشره ودراختیارقرارداده شده توسط وزارت خارجه آن کشور، مغتنم و راهگشا باشد.
از روایت رسمی « شاهراه فرماندهی » که بگذریم مقایسه وتطبیق گزارش ( ۱۰) ۴ جلسه ازملاقاتهای آیرونساید ورضا خان درروزهای ۲ نوامبر ۱۹۲۰ ، ۱۴ ژانویه ۱۹۲۱ ، ۳۱ ژانویه ۱۹۲۱ و۱۲ فوریه همان سال دردست نوشته های ژنرال ومتن منتشره ازسوی سردنیس رایت نشانگرروشنگری های افزونترواطلاعات عمیق تر دست نوشته تهیه شده توسط لرد آیرونساید می باشد. برای وضوح بیشتر، این ملاقاتهای چهار گانه را به نقل از مآخذ مذکوردر دو ستون مقابل یکدیگر درذیل می آوریم.
❊ دست نوشته ژنرال ادموند آیرونساید:
۲ نوامبر ۱۹۲۰
« دیکسون را از تهران برداشته ، با خود به روستای آقا بابا که تمامی قزاقهای ایرانی درآنجا گرد آمده اند، بروم. مراسم و تشریفات نظامی کامل که جنبۀ نمایشی داشت و به عمل آوردم . دیکسون کمی روحیه گرفت( قزاقها) در مجموع در حدود ۱۰۰۰ نفر بودند. مدتها بود که موجوداتی به این مفلوکی ندیده بودم. اکثر آنان پابرهنه بودند و پارچه ای مندرس به دورخود پیچیده بودند. تنها گروهی که در میان ایشان ظاهری مناسب داست« آتریاد تبریز» ( ۱۱) بود. فوج کوهستانی همگی افراد آن اسلحه کمری ودشنه داشتند. آنان به شیوۀ ایرانی آموزش دیده اند و هنگامی که از مقابل ایشان عبورمی کنی با چشم دنبالت می کنند. این حالت اگربا آن آشنا نباشی بسیارزننده به نظرمی رسد. پس ازرژه نظامی با تمامی افسران به گفتگو پرداختم. به آنها گفتم که افسران انگلیسی جانشین افسران ایرانی نخواهند شد. یکی دو نفراز آنان ازمن خواستند حقوقشان را پرداخت کنم. آنها فقط یک بار ازسرهنگ اسمایس حقوق گرفته اند وحالا می دانند که روسها درپرداخت حقوق آنها تا چه اندازه خست داشته اند.
من تمامی خصوصیات مردم ایران را مطالعه کرده ام. رضا خان فرمانده آتریاد تبریزبی تردید یکی ازبهترینهاست. اسمایس رضا خان را فرمانده واقعی صحنه قلمداد می کند. او زیر دست یک مافوق سیاسی (۱۲) که از تهران نصب شده است، کار می کند.
اسمایس می گوید این مردک ( ۱۳) برای دست یافتن به بودجه شدیداً تلاش می کند. ولی بنا به دستور من اوحق دست زدن به بودجه را ندارد. چونکه درآن صورت به قول فرانسویها برای خود کیسه خواهد دوخت». اسمایس به من گفت که کم کم علاقه اش را ازدست می دهد. (۱۴)
۱۴ ژنویه ژانویه ۱۹۲۱
« سری به قزاقهای ایرانی زدم و وضع آنها را بررسی کردم. اسمایس به وضع آنها سروسامان زیادی داده است. مواجب مرتباً پرداخت می شود پوشاک وسرپناه دراختیارافراد قرارگرفته است. اسمایس می گوید که تعداد اندگی ازافسران ایرانی ازآنچه ما صداقت مینامیم بویی برده اند. صداقت داشتن یعنی محروم کردن خود از مال و منال. طبیعی است که وقتی که مواجب پرداخت نمی شود تا حدودی حق با افسران ایرانی است. فرمانده قزاقهای موجود حقیر و بی مصرف است اما روح و جان این نمایش سرهنگ رضا خان است، مردی که من از سابق به او علاقه داشتم. اسمایس می گوید که او مرد خوبی است و من از اسمایس خواستم تا به سردارهمایون مرخصی بدهد تا رضاخان موقعیت خود را مستحکم کند.
سردارهمایون ازرفتن خودخوشحال است چونکه اجازه دست زدن به پول نداشته واز این بابت ناراحت است.
درباره چگونگی اوضاع ، پس ازخروج خودمان ، گفت وگوهای مفصلی با اسمایس داشتم. هیچکس مسئولیتی درقبال قزاقها برعهده نخواهد گرفت و من نمی توانم هیچ دستوری را قبول کنم... اگربه قزاقها اجازه دهم که قبل ازرفتن من حرکت کنند شاید درآن صورت بتوانم اوضاع را کنترل کنم گرچه نمی توانم با قشون به تهران بروم ... اگربه آنان اجازه دهم که همزمان با ناپدید شدن من ازقزوین بروند، ممکن است علیه من اقدام کنند که این رویداد برای من جالب خواهد بود چونکه ناگزیربه مقابله با آنها خواهم شد. اما کشتن هریک ازآنان ازسوی من اقدامی نادرست خواهد بود. این امکان نیزوجود دارد که آنان به تهران یورش برند و دست به انقلاب بزنند. شخصاً براین عقیده ام که باید به قزاقها اجازه داد تا قبل ازناپدید شدن من از قزوین حرکت کنند. به اسمایس گفتم که به عقیده من قزاقها نمی توانند کار چندانی صورت دهند. درواقع فقط دیکتاتوری نظامی مشکلات ما را حل خواهد کرد و به ما فرصت خواهد داد تا بدون هیچ گونه دردسری کشور را ترک کنیم.» (۱۵ )
۳۱ ژانویه ۱۹۲۱
« گفت و گوهای مفصلی با اسمایس و رضاخان انجام دادم. رضا موجودی سخت کوش به نظر می رسد و بینی تقریباً بزرگی دارد. می توان گفت که قیافۀ او شبیه یهودیان است ولی بینی ایرانی ها به گردی بنی یهودی ها نیست. موی سرش رو به سفیدی گذاشته است. او می خواهد دستش به کاری بند باشد و از بی کاری ناراحت است. او فقط به زبان فارسی صحبت می کند و فارسی صحبت کردن من حتماً موجب شگفتی او شده است. می گویند در تبریز مهتر بوده است . حتی اگر این گفته صحت هم داشته باشد باز از لیاقت او حکایت می کند. او به طور قطع پر جذبه ترین فرد ایرانی است که تاکنون دیده ام.» ( ۱۶)
۱۲ فوریه ۱۹۲۱
« ۱۳ فوریه . با رضا خان گفت وگویی داشتم و او را به فرماندهی مطلق قزاقهای ایرانی گماردم. او قویترین فردی است تاکنون دیده ام. به او گفتم که به تدریج از تحت کنترل من خارج می شود وباید همراه سرهنگ اسمایس مقدمات رویا رویی با شورشیان رشت را پس از خروج ستون ازمنجیل ، فراهم کند. در حضوراسمایس گفت وشنودی طولانی با رضا داشتم . دراین فکر بودم که آیا ضروری است قرار ومدارهای کتبی بگذاریم یا نه، و سرانجام به این نتیجه رسیدم که نوشتن مطلب مفید واقع نخواهد شد اگررضا خان بخواهد بازی درآورد به سادگی می تواند چونکه امکان خواهد داشت به راحتی بگوید قولهایی را که داده است به اجباربروی تحمیل شده اند واوملزم به انجام آنها نیست.
قبل ازاینکه ازهم جدا شویم دو نکته را برایش روشن ساختم:
۱ - نباید به هیچ وجه ازپشت سربه قوای من حمله کند. چونکه این کاربه نابودی اومنجرخواهد شد و جزحزب انقلابی به سود هیچکس نخواهد بود.
۲ - شاه به هیچ وجه نباید سرنگون شود. رضاخان صراحتاً قول داد ومن با او دست دادم. به اسمایس گفته ام به تدریج کنترل را کاهش دهد. به هیچ وجه نگران رفتن اونیستم.» ( ۱۷)
❊ روایت سر دنیس رایت به نقل از دست نوشته آیرونساید:
۲ نوامبر ۱۹۲۰
آیرونساید در دوم نوامبر ۱۹۲۰ به اردوگاه قزاق ( آقابابا) رفت و اعلام داشت که به هیچوجه قصد ندارد به جای افسران معزول روسی، افسران انگلیسی را به کار گمارد. وی دربارۀ افسران ایرانی آنان پرس و جو و تحقیق به عمل آورد و آن شب در دفتر یادداشت خود چنین نوشت:
« رضا خان فرمانده آتریاد تبریزبی شک یکی ازبهترین افسران اینهاست. اسمایس توصیه می کند که رضا خان عملاً رئیس این دسته باشد و تحت ریاست فرمانده سیاسی ( ۱۸) که ازتهران تعیین شده بود عمل کند.» ( ۱۹)
* اردشیر ریپورتر A. Reporter در سال ۱۹۱۷ رضاخان را دیده و بسیار سخت تحت تأثیر میهن پرستی او قرارگرفته بود. وی درخاطرات منتشرشده خود نوشته است که وی برای نخستین بار رضاخان را به آیرونساید معرفی کرده است.
۱۴ ژانویه ۱۹۲۱
« در تاربخ چهاردهم ژانویه که آیرونساید دیگر بار به دیدار قزاقان رفت در دفتر یادداشت خود چنین نوشت:
« به دیدار قزاقان ایرانی رفته آنان را از نظر گذراندم. اسمایس سر و سامانی به وضعشان داده است. مواجب اینها مرتباً پرداخت شده است و اکنون این افراد لباس و مسکن دارند... فرمانده کنونی قزاقان موجود حقیر و بی بو و خاصیتی است و روح و روان واقعی این گروه سرهنگ رضا خان است، یعنی همان مردی که قبلاً بسیار به او علاقه مند شده بودم. اسمایس می گوید مردی نیکوست و من به اسمایس گفته ام که به همایون مرخصی بدهد تا به سرکشی به املاک خود برود.» ( ۲۰)
« آیرونساید در تاریخ چهاردهم ژانویه ۱۹۲۱ در دفتر یادداشت خود چنین نوشت:
« شخصاً عقیده دارم که پیش از انکه از اینجا بروم باید بتوانم این افراد را به حال خود رها کنم.... در واقع، یک دیکتاتوری نظامی گرفتاری ها ی ما را بر طرف خواهد کرد. و ما را قادر خواهد ساخت که بی هیچ دردسری این کشور را ترک گوئیم.» ( ۲۱)
۳۱ ژانویه ۱۹۲۱
آیرونساید بار دیگردرتاریخ سی و یکم ژانویه همراه اسمایث با رضا خان ملاقات کرد، ولی چیزی در بارۀ صحبت خود و اسمایث با رضا خان یادداشت نکرد، و فقط نوشت:
« رضا خان مایل است کاری انجام دهد و ازاینکه مشغول هیچ کار نیست آزرده خاطراست.» ( ۲۲)
۱۲ فوریه ۱۹۲۱
« ملاقات بعدی که در واقع ملاقات نهایی بود در تاریخ دوازدهم فوریه صورت پذیرفت و آیرونساید در آن باره دردفتریادداشت خود چنین نوشت:
« من با رضا خان مصاحبه کرده ام و سرکردگی قزاقان ایرانی را به طور قطعی به او سپرده ام. او مردی واقعی ... مردی است که تاکنون دیده ام . به او گفته ام که قصد دارم به تدریج او را از قید تسلط خود رها سازم و باید با سرهنگ اسمایث ترتیبی بدهد که پس ازرفتن ستون منجیل ؛ با شورشیان رشت مقابله نماید. در حضور اسمایث صحبتی طولانی با رضا انجام دادم. در این فکر بودم که آیا لازم است تضمین کتبی بگیرم یا نه ، ولی سرانجام به این نتیجه رسیدم که تضمین کتبی فایده ای نخواهد داشت زیرا اگررضا بخواهد زیر قول خود بزند چنین خواهد کرد و صرفاً خواهد گفت قولهایی که داده است تحت فشارازاو گرفته شده است و او ملزم به رعایت آنها نیست. هنگامی که موافقت کردم رضا را به حال خود رها سازم دو نکته را برایش روشن ساختم:
۱- هنگامی که ازهم جدا می شویم نباید بکوشد مرا از پشت سر هدف قرار دهد. اگر چنین کند این کاربه نابودیش منجر خواهد شد وسود هیچ کس نخواهد بود، مگر حزب انقلابی .
۲ - شاه تحت هیچ شرایطی نباید برکنار گردد. رضا با چرب زبانی قول داد و من واو دست یکدیگر را فشردیم.به اسمایث گفته ام که او بتریج به حال خود رها سازد.» ( ۲۳)
❊ روایت ایرانی مستند واقعه
افزون برخاطرات و اسناد منتشر شده ایرانی درباره مقدمات دست اندرکاران کودتای سیاه سوم سفند ۱۲۹۹ ش که حاوی آگاهی ها واطلاعات گرانبها وارزنده ای دراین باره می باشند، اسناد منتشرنشدۀ بسیارارزشمندی نیزدرگنیجینه اسناد مؤسسه پژوهش ومطالعات فرهنگی وجود دارد که انتشارآن بسیاری از واقعیتها را روشن ساخته و بسیاری از دروغهائی را که درمنابع انگلیسی ومنابع تحت تأثیرآنها بسط وشرح داده شده است همچون: تهدید ایران بوسیله خطربلشویسم درآستانه کودتا؛ تعارض و تقابل افسران روسی نیروی قزاق ورئیس اسمی آن نیرو« سرداراستاروسلسلکی » با منویات و سیاست انگلستان ؛ بی اطلاعی وزارت خارجه انگلیس ونورمن وزیرمختارانگلس در تهران تا لحظات آخراز اقداماتی که منجربه کودتا گردید و ... را نقش بر آب خواهد ساخت. (۲۴ ) نکته ای که پس از مقدمات و نظر فوق مطرح می شود عبارت است ازاینکه با توجه به آنچه مذکورگردید آیا نیازی به ترجمه وانتشارکتاب « شاهراه فرماندهی » وجود داشته یا خیر؟ دراین باره باید گفت این کتاب نوشته ای است همچون نوشته های مشابه توسط انگلیسیها از جمله خاطرات و یادداشتهای چارلز الیسون و ادوارد بلاک هوس ایستوک در بارۀ مسئلۀ هرات ، خاطرات هاردینگ دربارۀ دوران مأ مأموریت خود در ایران؛ نوشته های ادوارد براون وسرپرسی سایکس واسناد کتاب آبی در بارۀ مشروطه و قرار داد ۱۹۰۷؛ نوشته های نورمن و لرد کرزن دربارۀ کودتای سیاه سوم اسفند؛ ریدر بولارد در بارۀ اشغال ایران در سوم شهریور۱۳۲۰ و... در صورتیکه همین نوشته های مغرضانه و ناصادقانه با دقت وتأمل وفراست ودر کنارسایر اسناد ومنابع خوانده شود وبا آگاهی وهوشیاری مورد بررسی وتحلیل قرارگیرد، دارای نکته های ارزشمند و مفیدی نیزبرای خواننده خواهد بود. با توجه به همین نکته، ترجمۀ کامل کتاب « شاهراه فرماندهی » جایگاه خود را می یابد و افزون براین با توجه به نشردرپی دستنوشته آیرونساید، امکان شناخت ماهیت روایتهای رسمی وغیررسمی برای خوانندۀ ایرانی فراهم می گردد. در ذیل به برخی از نکته های قابل توجه کتاب درفصول مختلف اشاره می شود:
ص ۱۱ : ازمطالب مندرج دراین صفحه مشخص می شود که ژنرال آیرونساید روابط صمیمانه و نزدیکی با لرد کرزن وزیرامورخارجۀ انگلیس داشته است ومأموریت او به مجارستان نیزبه پیشنهاد وزارت امورخارجه انگلیس و توصیه های خاص لرد کرزن انجام گرفته است.
ص ۳۳ : اشاره به ماشینهای فرسودۀ انگلیسی ومرسدس های شیک ارزان قیمت آلمانی وحقوق گمرکی سنگین برای اتومبیلهای خارجی و... که نشاندهندۀ سیاست اقتصادی انگلیس و روحیۀ مردم آن کشور است.
ص ۳۶ : اشاره به صدور گذرنامه در مجارستان برای ژنرال آیروسناید توسط دریاسالارهورتی و تأکید براین نکته که : من ازاین گذرنامه استفاده نکردم. یونیفورم انگلیسی ما و پرچم کشورمان معرف ما بودند و مردم با دیدن آن به ما خوشامد می گفتند».
ص ۶۷ : اظهارات دریاسالارهورتی به آیرونساید به شرح ذیل قابل تأمل است:« مجارستان حالا از بقیه جهان جدا شده بود زیرا از هیچ جا به دریا راه نداشت. و دولتهای جانشین اما ضیعیفی دورو برش را گرفته بودند... شورای متفقین نمی تواست حلقه ای ازاین ضعیف تر به دور روسیه بلشویک بکشد».
ص ۱۰۰ : « از مأموریت بوداپست آنقدرپول ذخیره کرده بودم که اتومبیل کوچک وقراضه ای بخرم، وبا آن به دیدن دوستان متعددی می رفتیم که همسرم در غیاب من سه ماهۀ سفرم پیدا کرده بود...»
ص ۱۴۰– ۱۳۹ : « قولی که رضا خان ] به ژنرال آیرونساید [ داده بود، با وفا داری حفظ شد. تا هنگامی که در سال ۱۹۲۵ او از روی احترام فرستادۀ خصوصی اش را به دانشکده ستاد در ... اعزام کرد و تقاضا کرد تا اززیر باراین قول] عدم اقدام برای خلع احمد شاه[خلاص شود.»
ص ۱۵۳ :« نیروهای شمال ایران هم زیرفرماندهی او ( ژنرال هالدین ) بود اما سیاست نظامی آن را وزارت جنگ ووزارت خارج ازطریق وزیرمختاربرتیانیا درتهران تعیین می گردد.
ص ۱۵۴ : توصیف آیرونساید ازنیروهای انگلیسی شمال ایران وبی توجهی مقامات انگلیسی به «خطرسرخ» به شرح زیرکه بسیارقابل توجه است:« اوضاع بیشتربه یک مهمانی شاد شباهت داشت» و « دربغداد وایران کسی درمورد عملیات بلشویکها درقفقازچیززیادی نمی دانست. کسی فکر نکرده بود که ممکن است روسهای سرخ به انزلی حمله کنند. فرماندهی کل قوا دربین النهرین ، فرماندهی نیروهای شمال ایران ، یا وزیرمختاربریتانیا درتهران هیچ کدام درمورد واکنش دربرابر حملۀ احتمالی بلشویکها دستوری دریافت نکرده بودند.»!
ص ۱۵۵ : عدم پاسخ فرمانده کل نیروهای انگلیسی ] ژنرال هالدین[ به سئوال فرمانده نیروهای شمال در بارۀ چگونگی برخورد با بلشویک ها!
ص ۱۵۶ : « بایستی با آقای نورمن وزیرمختاربریتانیا درتهران تماس بگیرم ودستورات وزارت خارجه را از طریق اوکسب کنم. من نیزبایستی بدون دستوراو درمنطقۀ رشت دست به عملیاتی نمی زدم... « یعنی بطلان نظریه عدم کنترل آیرونساید توسط وزارت خارجه انگلیس ونماینده اش در تهران: نورمن.
ص۱۶۳ : « برای حصول اطمینان از کسب دقیق اطلاعات، درمورد قزاقها دستور دادم واحدی در قزوین تمامی پیام های بیسیم میان تهران و رشت را کنترل کند.»
ص ۱۶۷ : « مسئله مهم برای من این بود که با قزاقها چه برخوردی داشته باشم. اجازه دهم به پایتخت بروند یا آنها را در منجیل یا قزوین نگه دارم . این تصمیم بود که وزیر مختاربریتانیا می بایست اتخاذ کند...»
ص ۱۶۸:« ] یا [ وضعیت شنود ما درقزوین، نبض کنترل رویدادها دردست من بود» و« ]نورمن [ به شاه گفته که قزاقها درقزوین بهترازتهران قادربه تجدید قوا خواهند بود. بعد از تجدید قوا نیازی به باز گشت شاه به منطقه رشت نیست. ] نورمن [ به شاه خاطرنشان کرده بود که خود حضور افسران روس سفید درواحدهای ایران ازعوامل نا آرامی است وحکومت شوروی با اظهارگله وشکایت، این امررا نشانه بارز توطئه ای می دانست که در ایران علیه آن دولت ترتیب داده می شود و وزیرمختاربریتانیا سردمداراین توطئه است»
و بعد ازیک گفتگوی طولانی] نورمن واحمد شاه [ قرار بر این شده بود که قزاقها درقزوین وتحت فرماندهی من ] آیرونساید [ تجدید سازمان شوند و این در صورتی است که عقب نشینی آنها از رشت لازم باشد.»
ص ۱۶۹: « درجنوب کرمانشاه آثارسنگرهای عثمانی و روسیه بردامنه تپه ها مثل جای زخم باقی مانده بود نشان می داد باراتوف برای پیوستن به ما در بین النهرین تا کجا پیش رفته بود».
ص ۱۷۲ : « خوشبختانه افسران روسی ازتمامی دستورات فرمانده نیروی انگلیسی مستقردرمنطقه پل ] منجیل [ اطاعت کردند. طبق دستور آنها باید آنقدر در آن محل بمانند تا دهانه آخرین تنگه نیز بسته شود. اینجا نیزافسران روسی ازدستور فرماندهی پیروی نمودند» و « مأموران شنود ما تلگراف او] سرداراستاروسلسکی » [ به شاه را مخابره نکردند و درتلگراف دوم هم دست بردند ومقصد افراد قزاق را آقا بابا ذکرنمودند».
ص ۱۸۰ : « ] احمد شاه [ ازمن این اطمینان را می خواست که بریتانیا افسران خود را به جای افسران روسی درنیروی قزاقهای ایران نگمارد».
ص ۱۸۲:« ...معتقدم روسها درکشورخود بیش ازآن گرفتاری دارند که به فکر راه انداختن یک جنگ در خارج از قلمروخود باشند».
ص ۱۸۵ : « به این شیطان بینوا ] رئیس بلژیکی گمرک ایران [ گفتم بعد ازآن همه کاری که ما درخدمت به این کشورکرده ایم نه اوو نه هیچ کس دیگر در ایران حق ندارد به ما دستوربدهد».
ص ۱۸۷ : « برای دیدن اتباع اروپایی مقیم ایران به باشگاه رفتیم . به همه آنها پیشنهاد شد به هنگام تخلیه ایران ازقوای بریتانیا به بغداد بروند. اما همگی این پیشنهاد را رد کردند. آنها به فکرهجوم بلشویکها به ایران با دیده تمسخرمی نگریستند با وجود آنکه به ناتوانی ایران دردفاع ازخود واقف بودند... ازتخلیه قوایمان ازآرخانگلسک وخود داری غیرنظامیان درترک آنجا صحبت کردم و گفتم آنها وقتی به فکرترک آرخانگلسک افتادند که جا درکشتی بشود».!
ص ۱۸۹ : « صاحبشان ] صاحب پنج اتومبیل اورلند نو [ می گفت امیدوار است به محض شنیده شدند خبروحشت آورهجوم بلشویکها آنها را به قیمت خوبی بفروشد... اما با همه اینها من وقوع چنین حمله ای را محتمل نمی دیدم».
ص ۱۹۰ : « عقیده شخصی من این بود که بلافاصله بعد از تخلیه ایران از قوای ما بلشویکها دست به حمله نخواهد زد... اگر می توانستیم قزاقها ایرانی را برای مقابله با نیروهای ناهمگون کوچک خان رو به راه کنم تا مدتها خطری متوجه حکومت ایران نبود»
ص ۱۹۲ : « ایران برای روزگارسختی که پیش رو داشت نیازمند یک رهبرو او ] رضا خان[ بی تردید مردی فوق العاده ارزشمند به حساب می آمد ».
ص ۱۹۴ : « ازمن خواسته بودند کانون های اطلاعاتی ( جاسوسی ) درسراسر کشور دایر سازم...».
ص ۱۹۷ : « گفتگو های طولانی ام با رضا خان را به اطلاع آقای نورمن رساندم و ازاو خواستم تاریخ قطعی رها شدن بریگارد قزاق از کنترل و نظارت ما را تعیین نماید... وزیر مختارترتیب شرفیابی به حضور شاه را داد و از من خواست که با او باشم».( ۲۵)
ص ۲۰۹ : » به زودی درساختمان بانک ] شاهی همدان [ جا گرفتم... اخبار خوشی به دشمنان می رسید ] ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ ، چهار روز قبل ازکودتای سیاه [ .
ص ۲۱۱ : آ یرونساید درپایان مأموریتش درایران ، بهنگام اقامت دربغداد و قبل ازعزیمت بسوی قاهره:« یک چیز برایم مسلم بود. تلاش صد ساله ما برای اعمال نفوذ در ایران از طریق زور به پایان رسیده بود».
صص ۲۱۲ – ۲۱۱ : « ایران به یک رهبر نیاز داشت . شاه جوان تنبل و ترسو بود ] چون تسلیم دسایس و توطئه های انگلیس ها نمی شد [ ... در آن سرزمین تنها یک مرد را دیدم که قادربود ملتش را رهبری کند ] از این توهین بزرگتر به ملت ایران متصور نیست [ واو رضا خان بود. مردی که عنان اختیارتنها نیروی مسلم و مؤثرکشوررا دردست داشت] ازصدقه سرسیاست انگلیس [ ...».
ص ۲۱۸ :« ما عرب ها را از سیطرۀ ترکان عثمانی آزاد کرده بودیم و نخستین کارما ایجاد و سازماندهی نیروهای محلی بود. تأخیرما درایجاد حکومتهای خود مختارو مستقل منطقه ای از دلایل عمده وقوع شورشهای محل بود. شایعه هایی به گوش می رسید که بریتانیا دست اندر کار ایجاد پادشاهی عربی دربین النهرین است...».
ص ۲۲۰ : « دو نفربودند که من بخصوص مشتاق دیدارشان بودم: یکی خانم" گرترودبل" ودیگری جعفرپاشا. من ازاین دو نفراطلاعات کاملی درزمینه اوضاع بین النهرین به دست آوردم." گروتردبل" درسمت دبیر شرقی کمیسرعالی کارمی کرد. جعفر پاشا فرمانده تمامی نیروهای عرب بود».
صص ۲۲۱ – ۲۲۰ : برای نخستین بار( خانم ) "گروتر دبل" را هنگامی دیدم که د رمهمانی شام خانه ژنرال هالدین کنار من نشسته بود... ابتدا نمی توانستم بفهمم چرا او به چنان موقعیت مهمی دست یافته است. اما وقتی به سرگذشت او پی بردم از حیرت بیرون آمدم. او بیست سال ازعمرش را صرف آزاد کردن اعراب ازستم فرمانروایان عثمانی کرده بود» !؟!... اوازرئیس خودش ، سرپرسی کاکس ، که کارشناس مسائل خلیج فارس بود، در دنیای عرب شناخته شده تر بود... از ۱۹۱۶ به بعد در ستاد ارتش آنجا ( بین النهرین) کار کرده بود...»
ص ۲۲۷ : « کار من فرماندهی نیروهای عراقی متشکل از اعراب ، کردها و آسوریان بود. برخی از این نیروها باید آنقدرتقویت شوند که بتوان پادگان انگلستان درعراق را در پایان سپتامبر ۱۹۲۲ به ۱۲ گردان کاهش داد... ( دراین مقطع زمانی تشکیلی ارتشهای محلی و باصطلاح « ارتش نوین» در سرزمینهای تحت سلطۀ امپریالیسم انگلیس ازاولویت خاصی برخورداربوده است)».
ص ۲۳۰ : « .. اینجا ( در بین النهرین ) ما در صدد ایجاد یک کشور پادشاهی بودیم که یکی از دوستان منطقه ا ی ما شاه آنجا می شد. این شاه دوست داشت پلیس وارتشی ازآن خود داشته باشد و با این دو نیرو و نظم و قانون را در قلمرو خود حفظ کند و پادگانی که ما پشت سر خود به جای می نهادیم برای اونوعی پشتوانه محسوب می شد که می توانست به هنگام بحران روی آن حساب کند».
ص ۲۳۵ : «... با جعفر پاشا و گرترو دبل زیاد حرف زدم. هردو خوش بین بودند ومی گفتند با پادشاهی فیصل همه چیز روبه راه خواهد شد. می دیدم که ورود فیصل به عراق درآینده ای نزدیک دیگریک مطلب سری ومحرمانه نیست».
آنچه درفوق آمد بخشی ازنکته های قابل توجه و تأمل مسطوردرکتاب « شاهراه فرماندهی » است که مبین آن است که متن مذکورنیز ارزش خواندن و یافتن نکته های بدیع را دارد.
در پایان ، با امید به برداشتن گامی هرچند کوچک درطریق روشن کردن گوشه هائی ازحادثه ای که مهر پایان بر دوره ای از تاریخ ایران نهاد و آغازگردوره ای از وابستگی سازمان یافته کشور و انحطاط و تلاشی در تمامی سطوح و همچنین حاکمیت خشونت و استبداد متکی به قشون و نیروهای انتظامی وابسته دراندیشه و ابزاربه خارج ازمرزها گردید و برای اولین بار درتاریخ ایران آلت فعلی را بدون هیچ گونه پایگاه ایلی و قبیله ای و طبقاتی و فکری و داخلی و تنها و تنها و به دلیل ارتباط او با بیگانگان برکشور و مردم آن مسلط ساخت، خوانندگان را به مطالعه متن « شاهراه فرماندهی » و دستنوشته های آیرونساید دعوت می کنیم.
محمد ترکمان
اسفنند ۱۳۷۲
❊ توضیحات و مآخذ:
۱ - ابوالحسن بنی صدر می نویسد : در حقیقت، از عصر قائم مقام بدین سو، دو تمایل پدید ﺁمدند و به تدریج هویتهای مشخص یافتند: یکی خواستار استقلال و داخلی کردن دولت و دیگری جانبدار استبداد و وابستگی به بخش مسلط جهان. این دو از یکدیگر جدا و رو در روی هم قرار گرفتند و همچنان رویا روی یکدیگر قرار دارند. جریان استقلال طلب، بر اصل موازنه عدمی یا منفی، کوشیده است مداخله قدرت خارجی را در امور داخلی به صفر رساند. بیشتر از این، کوشیده است ایران را از روابط قوا در مقیاس جهان، بیرون نگاه دارد. رشد را درون زا و خودجوش دانسته و در کار رشد پذیر کردن فرهنگ ایران بر اصول ﺁزادی و استقلال و رشد بوده است. و جریان وابسته، استیلای استبدادی خویش را بر مردم ایران در گرو خارجی کردن دولت و اقتصاد ایران و تجدد صوری ( به قول مخبر السلطنه هدایت، « تمدن بلواری»، یافته است. از این رو، برغم جنبش تنباکو، امتیاز فروشی کار روزمره شاه و درباریان او شده است.
بهنگام انقلاب مشروطیت، دو بانک انگلیسی « شاهنشاهی» و بانک روسی « استقراضی»، اختیار دولت را از لحاظ بودجه اش در دست داشتند. گمرکها در گرو قرضه ها بودند و روسها، برای دولت قاجار، قشون قزاق تشکیل داده بودند. اندازه خارجی شدن دولت را، منابع بودجه گزارش می کنند: هنوز تا ۱۲۴۹ شمسی، ۹۶ درصد بودجه دولت از منابع داخلی تأمین می شد. بقیه، از محل فروش امتیاز ۷/۲ درصد و از محل عوارض گمرکی ۳/۱ درصد، تأمین می شد. اما بهنگام انقلاب مشروطیت، تنها ۵/۳۷ درصد بودجه از منابع داخلی تهیه می شد. ۳۰ در صد حقوق و عوارض گمرکی و ۷۵/۱۲ درصد از محل واگذاری امتیازها و ۷۵/۱۹ درصد از محل قرضه های خارجی، بوده اند. بدانخاطر در قانون اساسی، رسیدگی به دخل و خرج کشور از وظایف اختصاصی مجلس شورای ملی گشت تا مگر بتوان دولت را، در بودجه خود و ارتش و نیروهای انتظامی، از قدرتهای سلطه گر ﺁزاد کرد. جامعه ملی، اثر وابسته شدن دولت به اقتصاد مسلط و وابسته شدن خود به بودجه دولت را، روزانه تجربه می کرد. تجربه ای سخت فقر افزا و تلخ. با وجود این، برغم اصلاحات مالی، هنوز، بهنگام کودتای رضا خانی، نسبت درﺁمدهای بودجه دولت، از منابع داخلی و خارجی، همان ماند که بود اما جهت یاب عمومی تحول سیاست مالی و پولی، استقلال دولت بود. اگر نه، قرارداد ۱۹۱۹ ( ۱۲۹۸ شمسی ) و سپس کودتای ۱۲۹۹ ضرورت پیدا نمی کردند. سیاست اقتصادی دوران پهلوی، گویای توقف روند مستقل گرداندن دولت و بازگشت به روند خارجی کردن دولت و اقتصاد و متلاشی کردن فرهنگ از راه القای نه عناصری از فرهنگ غرب که عناصر ضد فرهنگی ( بیانگرهای قدرت خود کامه و اسطوره ساز قدرت غرب بمثابه سلطه گر ) است. چنانکه در ۱۳۲۰، بهنگام بردن رضا « شاه » به تبعیدگاه، تنها ۱۲ درصد بودجه از منابع صرفا داخلی بود. ۴/۱۸ درصد از حقوق و عوارض بر واردات و ۲/۵۳ درصد از نفت و « منابع زیر زمینی دیگر » و ۴/۱۶ درصد کسر بودجه. این روند، تا جنبش ملی کردن صنعت نفت و نخست وزیری مصدق ادامه پیدا کرد. اگر حکومت مصدق برﺁن شد که دولت را « ملی » کند و نزاع اصلی با امپراطوری میرنده انگلستان و استبدادیانی که دربار پهلوی را ستاد خویش کرده بودند، نزاع بر سر دولت وابسته به ملت و یا دولت بیگانه با مردم و یگانه با قطب مسلط، گشت، از ﺁن رو بود که مصدق می دانست معنای خارجی شدن دولت چیست. او می دانست که خارجی شدن دولت، وابستگی ملت به بودجه دولت و وابستگی بودجه دولت به جریان نیروهای محرکه ( نفت و گاز و منابع زیر زمینی دیگر و استعدادها و سرمایه ها و... ) از ایران به قطب مسلط و گرفتار فقر و قهر روز افزون شدن مردم کشور و عقیم گشتن فرهنگ و نا ممکن شدن رشد است. وجه تمیز نهضت ملی ایران و مصدق از جنبش ها در کشورهای دیگر و رهبران ﺁنها، توجه او به این مهم و به تجربه گذاشتن راه و روش رشد در استقلال و ﺁزادی بود. او و حکومت او، ملی کردن یا تحت حاکمیت مردم درﺁوردن دولت را، با اقتصاد بدون نفت و این اقتصاد را با تغییر ترکیب بودجه دولت و متکی کردنش به درﺁمدهای داخلی شروع کرد. با ﺁنکه، براثر محاصره اقتصادی و جلوگیری از فروش نفت ایران، هزینه بخش نفت هم بر بودجه تحمیل شده بود، ترکیب بودجه را بدین سان تغییر داد : منابع داخلی ۳۲ درصد و حقوق و عوارض بر واردت ۶۵ درصد و کسر بودجه تنها ۳ درصد. کودتای ۲۸ مرداد، بقصد بازگرداندن دولت به بیراهه خارجی شدن و متوقف کردن تجربه رشد اقتصادی در استقلال بود. وگرنه، امریکا و انگلیس چرا تن به کودتائی می دادند تا، نیم قرن بعد، رئیس جمهوری و وزیر خارجه امریکا، بابت ﺁن، از مردم ایران، پوزش بخواهند ؟ بهر رو، با کودتای ۲۸ مرداد، روند خارجی شدن دولت و اقتصاد کشور، شدت گرفت. چنانکه در بودجه سال ۱۳۵۰، تنها ۴/۱۰ در صد بودجه از منابع داخلی بود. ۲/۲۳ درصد از حقوق و عوارض گمرکی و ۵/۴۱ درصد از نفت و ۳۵ درصد کسر بودجه بودند. یکبار دیگر، در دوران مرجع انقلاب، کوشش شد بودجه و دولت داخلی شود و تحت حاکمیت ملت قرار گیرد. کودتای خرداد ۶۰، از نو، روند خارجی کردن دولت و اقتصاد و عقیم کردن فرهنگ را جانشین روند استقلال کرد. امروز، خود می گویند : ۸۰ درصد بودجه دولت از نفت و بودجه دولت ۸۰ درصد اقتصاد کشور است
در جریان تجربه، اصل استقلال با اصل ﺁزادی، ﺁزادی هم بمعنای انتقال قطعی حاکمیت به ملت و هم بمعنای حقوق مند شناختن انسان و اصل رشد، همراه شد. اما ﺁنچه از لحاظ حال و ﺁینده اهمیت دارد، اینست : ایرانیان نه به شیوه انگلیسی، در پی « ﺁزادی از دولت» بوده اند و نه به روش فرانسوی، « ﺁزادی از راه دولت» را می جسته اند. وجدان ملی خواستار ﺁن بوده است که دولت را از سیطره دو قدرت روس و انگلیس خارج و تابع ملت بگرداند. رشدی که این وجدان بدان رضا داده است، به حق، با استقرار حاکمیت مردم بر دولت، وارد مرحله بازگشت ناپذیر می شود هرگاه دولت دستگاه مکنده نیروهای محرکه و انتقال ﺁنها به قطب مسلط، نماند. بر مردم ایران مشکل نبود دریابند که رشد خودجوش و فرﺁورده فعال شدن نیروهای محرکه در جامعه ایران و در ایران است. نه از راه متلاشی کردن فرهنگ ﺁنها که از راه رها کردنش از عناصر ضد رشد یا ضد فرهنگ قدرت، میسر می شود.
با وجود این، تمایلی که با کودتای سید ضیاء – رضا خان، هویت قطعی تری پیدا کرد و « خط سید ضیاء» را در پیش گرفت، دیگر درپی ﺁن نبود که اصول راهنمای انقلاب ایران را انکار کند. در انقلاب مشروطیت، جانبدار تقدم ﺁزادی شد و با کودتای سید ضیاء – رضا خان، از تقدم تجدد و ترقی بر ﺁزادی و استقلال دم زد و امروز، - که متلاشی شده است – بخش حاکم بر دولت از تقدم « اسلام ناب محمدی» جانبداری می کند. در قلمرو اندیشه راهنما، واقعیت سخت در خور اهمیت اینست: ﺁنها که گمان می برده اند باید ایران تا مغز استخوان فرنگی بشود، بعد از وقوع انقلاب، کوشش مستمر بکار برده اند که، به ﺁن انقلاب، اندیشه راهنمائی را بدهند که نمی داشت اما دلخواه اینان بود و زمینه ساز کودتای رضا خانی و «تمدن بولواری» یا خارجی کردن کامل دولت و اقتصاد و به گمان ﺁنها «غربی کردن فرهنگ ایران» بود. بیهوده نیست که رضا خان را «فرزند مشروع انقلاب مشروطیت ایران» می خوانند. بدیهی از صورت سازان نمی توان انتظار داشت که دریابند چرا با وجود شکست تجربه «غربی کردن فرهنگ» که غرب خود بدان معترف است، از تنگدستی، هنوز نان خورده « تجدد صوری را می خورند ؟ و باز نمی توان انتظار داشت به این پرسش پاسخ دهند: چرا از قائم مقام بدین سو و از جنبش تنباکو تا انقلاب مشروطیت، «موازنه عدمی» یا «موازنه منفی» اصل راهنمای تمایلی شد که، تا امروز، تمامی جنبشهائی را برانگیخته و رهبری کرده است که صفت همگانی داشته و ﺁزادی و استقلال و ترقی را هدف کرده اند ؟
در برابر، « خط استقلال و ﺁزادی» کوشیده است وجدان همگانی را نسبت به همراه و همزاد بودن اصول راهنمای جنبشهای ایرانی، استقلال و ﺁزادی و رشد و بیان ﺁزادی بمثابه اندیشه راهنما، غنی و شفاف بگرداند. تجربه تلخ تقدم این اصل بر ﺁن اصل را هم مردم ایران خود کرده اند و هم استواران بر اصول راهنمای جنبشهای ایرانی، بطور پیگیر، پر خطر بودن ﺁن را تشریح کرده اند. پرده های رنگارنگ ( یک روز، ﺁزادی، یک روز، تجدد، یک روز اسلام ناب محمدی ) را دریده اند. پرده هائی را دریده اند و می درند که پیروان « خط سید ضیاء» بر واقعیتی کشیده اند و می کشند که خارجی کردن دولت و اقتصاد و نازا کردن فرهنگ ایران است. رویاروئی دو جریان تا بدین جا ادامه یافته است.»
* منبع: به نقل از مقاله ابوالحسن بنی صدر - «ایرانیان از رهگذر انقلاب مشروطیت چگونه دولتی و چگونه رابطه ای با دولت را در سر داشتند ؟»
۲- حاج مخبر السلطنه هدایت -« خاطرات و خطرات » – چاپ چهارم ۱۳۶۳ – کتابفروشی زوار - ص ۴۹۳
۳- «خاطرات سری آیرونساید» از طرف مؤسسه پژوهش مطالعات فرهنگی با همکاری خدمات فرهنگی رسا - ۱۳۷۳
۴ - در این باره ازجمله ر. ک به :« تاریخ معاصر ایران » ( کتاب پنجم) ، مؤسسه پژوهش و مطالعات و فرهنگی ؛ شیخ شهیذ فصل الل نوری ( جلد اول و دوم) ، انتشارات رسا ، کتاب «اسناد هجوم انگلیس و روس به ایران» در سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰ ه. ق، دفتر مطالعات وزارت امور خارجه؛ اسناد نقض بی طرفی ایران درسوم شهریور ۱۳۲۰ ، انتشارات کویر.
۵ – فصل مربوط به ایران این کتاب ترجمه و درسال ۱۳۶۳ توسط آقای « بهروز قزوینی » به ضمیمه بخشی ازاسناد و مکاتبات سیاسی وزارت خارجه انگلیس و به همت « نشر آینه» منتشر شده است.
۶ - همین کتاب ، ص ۱۱.
۷ - این کتاب یک بار توسط آقای صدری افشار در سال ۱۳۵۷ بوسیله انتشارات دنیا و یکبار نیز با ترجمه آقای لطفعلی خنجی در سال ۱۳۵۹ توسط انتشارات امیر کبیربه چاپ رسیده است.
۸ – مجله یغما، سال سی و یکم ، شماره دوم ، اردیبهشت ۱۳۵۷ ش.
لازم به ذکر است که اقای دکتر شیخ الاسلامی درقسمت ۲۴ مقاله مذکور، به شرح داستانی بدون ذکر مأخذ در باره ملاقات رضا خان و آیرونساید پرداخته است و ادامه آن را در قسمت ۲۵ مقاله خود به گونه ای آورده و پایان بخشیده است که خواننده نا آگاه تصور می کند نویسنده به نقل از یادداشتهای روزانه آیرونساید واقعه ای تاریخی آشنا شده است. درصورتی که داستان فوق توسط بزرگ ابراهیمی نماینده منتخب شاه در« مجلس شورای ملی » پس از کودتای انگلیسی - آمریکائی و ارتجاعی ۲۸ مرداد ۳۲ تهیه و پس از به عرض ملوکانه رساندن و استجازه ازشاه درچهاردهمین سالنامه دنیا صص ۱۹۲ تا ۱۹۹ تحت عنوان : « داستان اولین بر خورد میر پنج به زنرال آیرونساید انگلبسی » به چاپ رسیده بود.
۹ – در اوائل تابستان ۱۳۶۸ درگفتگوئی با مرحوم دکترغلامعلی وحید مازندرانی با حضورآقای رضا فراستی درواحد آرشیو مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی درباره نقش ژنرال آیرونساید و اردشیرجی ریپورتردرکودتای سیاه سوم اسفند ۱۲۹۹ ش ( داشتم)، آن مرحوم مطالبی به این مضمون فرمودند: « سالیانی چند پیش روزی اسدالله علم متن انگلیسی ای را برای ترجمه دراختیارمن قرار داد. پس ازمطالعه متوجه شدم که متن مذکور خاطرات ژنرال آیرونساید و چگونگی به قدرت رسیدن رضا خان توسط انگلیسیها است. احساس ترس کردم. متن را بدون آنکه ترجمه کنم روزی به اسدالله علم باز گرداندم. نه او راجع به عدم ترجمه سخنی گفت و نه من دراین باره توضیحی دادم. بعدها شنیدم که متن مزبوررا فرزند ژنرال آیرونساید برای تهدید و دریافت وجه ارسال داشته است و دراین امر کوشش او مقرون به توفیق نیزبوده است»و خوشبختانه اندکی بعد ازاین گفتگو ، دو نامه به امضاء فرزند ژنرال آیرونساید خطاب به اسدالله علم به دست آمد که مؤید گفته مرحوم دکتر وحید مازندرانی است:
نامه اول
مجلس اعیان - بروم وود مانور
لندن - چاینال سنت جیمز
۵ دسامبر ۱۹۷۲ - چلمز فورد
عالی جناب
مایلم بابت هدیده سخاوتمندانه ای که بنا به فرمان اعلی حضرت شاهنشاه آریامهر برایم ارسال نمودید و بنده از طریق سرشاپور آن را دریافت داشتم، سپاس عمیق خود را ابراز دارم. این هدیه همواره به عنوان گنجینه ای از سوی من و خانوده ام نگهداری خواهد شد.
نیل به شرفیابی به حضور شاهنشاه افتخار بزرگی بود که نصیبم گردید ودیدارمن از ایران به یک معنا نوعی زیارت بود، گام های حیرت آورایران در تمامی زمینه ها به حق و درسطح جهانی مرهون رهبری آن اعلی حضرت است. صمیمانه امیدوارم که برخی ازعلایق ] منافعی [ که این جانب حامل آنم ثابت خواهد نمود که ارزش آن را دارد که تماس نزدیک تری با کشوربزرگ شما داشته باشم.
عالی جناب ، مستدعی است ابراز احترامات فائقه و مراتب خدمتگزاری خاضعانه این جانب را به اعلی حضرت ابلاغ نمائید.
ارادتمند
آیرونساید
بارون آیرونساید دوم
آرخنگل و آیرونساید
نامه دوم :
مجلس اعیان - بروم وود مانور
لندن - چینال سنت جیمز
۵ دسامبر ۱۹۷۳ - چلمز فورد
عالی جناب
فی الواقع سعادت بزرگی بود که افتخاردیدار با شما و سخن از روز گاران گذشته دست داد. امیدوارم که شما وسرشاهپور ریپورتر، چکیده های مناسبی ازمکاتبات پدرم و پدرسر شاهپور را به مناسبت پنجاهمین سالگرد حکومت خاندان پهلوی یافته وجمع آوری کنید. من نیز به نوبه خود خوشحال خواهم شد که از طریق ممکنه به شما دراین خصوص کمک کنم. حقیقتی که در اینجا رخ می نماید، این است که یک بار دیگر درتاریخ کهن ایران زمین یک فرد ایرانی میهن پرست قیام کرده است تا میهن خود را از خطرات حفظ کند. رضا شاه کبیر، چنین مردی بود و من به خاطرهمکاری پدرم با چنین چهره برجسته ای افتخار می کنم. امیدوارم یک باردیگر شما را درانگلستان یا تهران ببینم وازمهربانی و مهمانوازی شما بسیار متشکرم.
ارادتمند شما
] رقم امضاء [ آیرونساید
بارون آیرونساید دوم
آرخانگل و آیرونساید
عالی جناب اسدالله علم
وزیر دربار ( تهران)
۱۰ - بر خی از جمله آقای شیخ الاسلامی مدعی شده اند که رضا خان با آیرونساید تنها چهارجلسه ملاقات داشته است درصورتیکه از شواهد و قرائن چنین برمی آید که دفعات این دیدارها وگفتگو ها افزونتربوده است. ازجمله در ص ۱۷۷ همین کتاب به نقل از ژنرال آیرونساید چنین آمده است:« به یاد دارم نخستین باری که او را دیدم بدنش از حمله جدی مالاریا می لرزید . فکرکردم او کسی نیست که با این بیماری ها از پای در آید.»
۱۱ – آتریاد همدان صحیح است.
۱۲ - اشاره است به سر جاسوس انگلیس و معلم انتخاب شده ازسوی انگلیس برای آماده سازی رضا خان ، سراردشیرجی ریپورتر.
۱۳ - رضا خان که با قبول نقش مزدور و کودتاچی از سوی سیاست انگلیس تن به خیانت به کشور و مردم میهن خود داده بود ازهمان آغازبرای آنان « مردک » ی بیش نبود وحرص و طمع او برای جمع آوری مال ازهر راه غیرمشروع نیزشناخته شده بود. دراینجا بخوبی روشن می شود که هم از آغاز ژنرال آیرونساید و کلنل اسمایس او را با این عنوان شناسائی کرده بودند و تبلیغات ناآگاهان و یا مغرضانی که مدعی هستند او در ابتدا آلوده نبود و بعدها دست به اعمال ناشایست زد بی پایه و اساس است.
۱۴ - در باره این دیدار ژنرال آیرنساید و ژنرال دیکسن و کلنل اسمایس ازاردوگاه قزاقان درآقابابا ، سردارهمایون طی مکتوبی به سپهداراعظم رئیس الوزرا درتازیخ ۱۰ برج عقرب آبان[ ۱۲۹۹ چنین می نویسد:
« دیروز چهارساعت بعد از ظهر که جناب اجل جنرال آیرون سایت و جنرال دیکسن با سرهنگ ] اسمایس[ را که بازدید فدوی آمده بودند مایل شدندامروز به تماشای اردوی قزاق ] .[ امروز] ۱۰آبان[ ساعت یازده درموقعی که فدوی مشغول دیدن سان بودم وارد شده ازجلو صف عبور کرده باعث تمجید و توصیف شده ] .[ بعد صاحب منصبهای ارشد قزاقخانه را خواسته با یک زبان خوش محب آمیز اظهار داشتند] :[ سه سال است که دولت انگلیس تمام مخارج قزاقخانه را داده ودرمقابل آن عوض اینکه استفاده ازاین مخارجات وزحمات ببرد با زبانهای تنقید آمیزمورد تعرض که درحقیقت بدگوئی بوده است تلقی نموده است ] .[ حالا که ریاست دیویزیون به یک صاحب منصب با اطلاع........ تسلیم شده است باید درکمال تمکین حاضر اجراء نظریات اوشده ودر کمال امیدواری مشغول انجام خدمت شوید والبته نسبت بشماها هم کمال محبت و مساعدت از طرف ایشان خواهد شد ] .[ بعد ازایراد این نطق ایشان حرکت کرده.... نیز بلافاصله حرکت و بشهر مراجعت نموده بعرض این راپرت جسارت ورزه...» ( سند م. یک ۶۰۹ / ۲ مؤسسه پژهش و مطالعات فرهنگی .)
درهمین ارتباط کشف گزارش رمزی نیزاز یاورمسعود خان کیهان به نخست وزیروقت به شرح ذیل در اختیاراست:
« مقام منیع حضرت اشرف آقای رئیس الوزرا دامت عظمت ] ![
در تعقیب تلگراف نمره ۵ چونکه عرض شده بود دیروزبرای تحویل گرفتن قسمت قزاق مقیم آقا بابا رفته دراین بازدید ژنرال] آیرونساید[ ودیکسن هم بودند ] .[ پس ازبازدید از طرف ژنرال دیکسن نطقی مبنی برفداکاری افراد و صاحب منصبان قزاق نموده و تغییرات اخیرحسب الامراعلیحضرت بوده چونکه مایل نبودند که رئیس وصاحب منصبان این قسمت خارجی باشند که فقط مقصودشان منافع شخصی باشد لهذا اول سردار همایون را فرمانده تعیین فرمودند و در ضمن قول دادند که عنقریب به حسابهای ایشان رسیدگی خواهد شد] .[ پس از مشارالیه درهمین زمینه ازطرف سردارهمایون نطقی کرده شد وصاحب منصبان عموماً شکایت از سوء رفتارصاحب منصبان روسی و بی پولی وضمناً ممنون از این پیش آمد بودند...( م. ک ۱۸۱۲ / اسناد مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی ).
۱۵ – همین کتاب ، صص ۳۶۰ - ۳۵۹
۱۶ - همین کتاب - ص ۳۶۶
۱۷- ص ۳۰۷ و ۳۰۸ همین کتاب
۱۸- سر دنیس رایت پس از نقل قول آیرونساید و ذکر « فرمانده سیاسی » منصوب از تهران برای رضا خان به اردشیرجی ریپورتر اشاره کرده است و نام او را عنوان می کند. آقای شیخ الاسلامی با توجه به اینکه منبع مورد استفاده اش همین کتاب دنیس رایت بوده است و نام اردشیر جی ریپورتر را نیزدر پاصفحه ملاحظه فرموده اند در متن تصرف کرده و درمجله یغما وهمچنین اطلاعات سیاسی- اقتصادی شماره های ۴۲ – ۴۱ ( اسفند ۱۳۶۹ ) صفحه ۱۶ چنین آورده اند: « ... اسمایس می گوید بین افسران مقیم قزوین این مرد از همه لایقتر ودرعمل فرمانده حقیقی لشکر قزاق است گرچه به ظاهر تحت اوامر یک فرمانده سیاسی ( سردار همایون) که از تهران منصوب شده است انجام وظیفه می کند.»!!
۱۹ – دنیس رایت؛ « انگلیسها در میان ایرانیان»، ترجمه لطفعلی خنجی ؛ امیر کبیر- ۱۳۵۹ – ص ۲۰۹ .
۲۰- دنیس رایت ،... صص ۲۱۰ -۲۰۹
۲۱ - همانجا
۲۲ - دنیس رایت – ص ۲۱۰
۲۳ – دنیس رایت – صص ۲۱۱ – ۲۱۰
۲۴ – مجموعه این اسناد در یک مجلد با عنوان «مقدمات کودتا» ازسوی مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی در آینده نزدیک منتشر خواهد شد.
۲۵- آیرونساید دراینجا اشاره ای به تقاضای خود از احمد شاه در باره رضا خان نمی کند. نویسنده کتاب « تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس « دراین باره قبل از« یادداشتهای روزانه فیلد مارشال لرد آیرونساید که دراختیارلیدی آیرونساید است» می نویسد:« آیرونساید درجلسۀ دیگری که حضور شاه رسید سعی کرد وی را متقاعد سازد که اختیاراتی به رضا خان تفویض کند. ولی شاه مخالفت کرد». ( نوشته: دکتر علی اصغر زرگر ، ترجمه » کاوه بیات، انتشارات پروین – معین - ۱۳۷۲ ، ص ۷۰
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر