راوی از پیرمردی میگوید که با عکس توی دادگاهش در
تاریخ ماندگار شد. عکسی که او را یله داده روی شانۀ یک نظامی نشان میدهد. در
دادگاهی که او از تاریخ طلبکار بود: "... گفت اشتباه منظورم رو فهمیدی پسر.
من هنوز نمیخوام بمیرم. من برای این تاریخ هیچ کاری هم نکرده باشم اونقدر کردم که
یه محاکمه ازش طلب داشته باشم. این تاریخ یه محاکمه به من بدهکاره.."
تا ۵ شب آینده، هرروز راس شش عصر یک بازخوانی یک ساعته باموضوع محمد مصدق برگزار می شود. این بازخوانی به شکل نمایش است و برای خوانش تاریخ از زاویه ای متفاوت بسیار سودمند و ساختار نمایشی آن هم جالب است.در"این نوبت از کسان" لحظات کودتای بیست و هشت مرداد در یک نمایش تک گویانه( مونولوگ) بازسازی شده.
متاسفانه بعضی صاحب منصبان، از تبلیغات این نمایش جلوگیری می
کنند و " این نوبت از کسان" آنقدر که حقش است دیده نمی شود. حتا
مسئولان خانه هنرمندان از نصب پوسترش ممانعت کرده اند و کارت های حاوی چهره ی
دکتر مصدق را از محل های تبلیغ بر می دارند. باید دید چه کسانی از نام و یاد آوری
مصدق می ترسند؟ چه کسی غیر از چماق دارها؟
زیر این فشار و بی مدیریتی و بی کفایتی دارو دسته ای که نامشان
را گذاشته اند مسئولین و کاری هم ندارند غیر از تارو مار کردن ملت و بستن درهای
فرهنگ و هنر و نشر و نمایش و هدر دادن پول نفتی که آن همه خون و عرق پای ملی کردنش
ریخته شده، فکر به مصدق چون نور می تابد و یاد آوری می کند وطن ما تا بوده همین
نبوده.
اگر نوبت، نوبت آیت الله کاشانی ها و شعبان بی مخ ها و پهلوی
صفت ها و طیب ها و لات و سرکوبگران دیگر است، مصدق ها نیز در نوبتند و امید است که
نو به نو شویم.
مصدق معیار امید است،روزنه ای در
تاریخ ظالم خیز و مظلوم کش ایران است که یاد آوری می کند کشورمان می تواند روی خوش
هم ببیند و ما یک سر دیکتاتور ساز و استبداد پذیر نیستیم.
دولت مصدق در همین آب و خاک با مشکلاتی به مراتب بزرگ تر، فقیر
تر و بی حمایت پول نفت، روی کار آمد و کودتایی بر انداختش. اگر دروغ
سازی های شعبان بی مخ های همیشه زنده، نادیده گرفته شوند می توانی امید داشته باشی
که روزی روزگاری نخست وزیری در ایران بوده که منافع ملی را بر همه چیز مقدم می
داشته است و شاید بشود روز و روزگاری باز، هر چند کوتاه، قدرت از آنِ وطن دوستان
واقعی شود. و اگربا تاریخ وقوع نمایش همراه شوی و بر قالیچه ی خیال بنشینی و به دل
تاریخ فرو بروی، درونت سرشار می شود از شور و امید.
بیا برای باز نگه داشتن آن روزنه ها و آرمان هامان، آن روح
پرشور امید و ملیت ِ بی تعصب، و بزرگداشت محمد مصدق و اثبات به کودتا گرانِ همیشه
در صحنه، در تبلیغ این نمایش همکاری کنیم و به تماشای نمایش برویم و اگر شد و
امکانش هست اینجا در فیس بوک هم شیر و تبلیغش کنیم که دیده شدن این نمایش می تواند در حکم خطابه ای باشد به شعبان بی مخ های
فرهنگ ستیز و هنر زدا که باید به آنها گفت:" این نوبت از کسان به شما ناکسان
رسید/این عوعوی سگان شما نیز بگذرد"
این نمایش می تواند در حکم خطابه ای باشد به شعبان بی مخ های فرهنگ ستیز و هنر زدا که باید به آنها گفت:" این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید/این عوعوی سگان شما نیز بگذرد"
پاسخحذفخواهش میکنم تاریخ را تحریف نکنید. شما نگاهی به ادبیات حسین فاطمی در روزنامه خودش به نام باختر امروز بیاندازید تا ببنید او هم دست کمی از شعبان بی مخ نداشت. در حقیقت شعبان بی مخ یک فرهنگ بود و هنوز هم هست.
پاسخحذفمن که قضاوتی نکردم :دی
حذفتاتر را ببینید بعد دربارش صحبت می کنیم.
http://iranutopia51.blogspot.de/2012/06/blog-post_24.html
حسین فاطمی از دامن کاشانی به بار مشست و به مصدق معرفی شذ. او چنر باری از وجود شعبان جعفری بهره برد که از نوچه ای کاشانی بود. اما مصدق این وضعیت را تاب نداشت و همین بود که شعبان با کودتا همراهی کرد.
حذفمصدق مظهر آزادی، دموکراسی و آزادگی بود. هر که از او انتقاد کند چنان بلایی به سرش میاورم که کهریزک برایش بهشت باشد.
پاسخحذفشما "اردی خان" فرفر هستید؟
حذفنه عزیز جان، من "اردی فر فر" نیستم. من آینه تمام قد هستم که خواستم چهره شما شیفتگان مصدق را به خودتان نشان دهم.
پاسخحذف"اردی خان"، نام کاربری در شبکه ی اجتماعی "فرندفید" هستش.ما شیفته ی هیچکس نیستیم،ما قدردان خدمتگزاران این آب و خاکیم.عزت زیاد
حذف