در سحرگاه ۷ شهریور ۱۳۵۹ زندانبان دو خواهر را از بند زندان زنان در سنندج بیرون برد. سئوال و جوابی نبود، چون مقصد معلوم بود. دو خواهر پشت به دیوار و رو به جلاد، دست بسته در کنار هم ایستادند. دژخیمی با پارچه ای در دست خواست تا چشمانشان را ببندد.
نسرین : من نمی خواهم چشمم را ببندم.
شهلا : من می خواهم.
دژخیم با خنده : تو می ترسی که می خواهی چشمانت را ببندی؟ها؟
شهلا : البته که نه، من فقط نمی خواهم که مرگ خواهرم را ببینم.
نسرین : پس چشمان مرا هم ببندید.
خنده دژخیم قطع شد و با خشم فریاد زد:آتش
شهلا : من می خواهم.
دژخیم با خنده : تو می ترسی که می خواهی چشمانت را ببندی؟ها؟
شهلا : البته که نه، من فقط نمی خواهم که مرگ خواهرم را ببینم.
نسرین : پس چشمان مرا هم ببندید.
خنده دژخیم قطع شد و با خشم فریاد زد:آتش
*متن سرآغاز، گفتگوی خواهران كعبی با زندانبان در هنگام اعدام به روایت از مشاهدات همبندی هایشان می باشد.
خاطراتی تلخ از ۵۹ اعدامی ۱۲ فروردین سال ۱۳۶۲ بدست خلخالی در کردستان
در کردستان تنها تا سال ۱۳۷۲ ( ۸۳۲ ) نفرتیرباران شدند.
در روز ۲۰ می ۱۹۷۹ ، ۵۹ جوان مهابادی به دستور حمید رضا جلایی پور، فرماندار وقت مهاباد دستگیر شدند و به دستور مسئولین جمهوری اسلامی همگی و در یک زمان اعدام شدند که تعدادی از انها سن زیر۱۸ سال بودند و تنها جرم آنها کرد بودنشان بود نه چیزی دیگر.
به آقای خلیل بهرامیان،حقوقدان و وکیل دادگستری خبر داده شده بود که یک قاضی (صادق خلخالی) - که از دوستانش بود-، خیال دارد کردها را در سالن انتظار فرودگاه سنندج- مرکز کردستان- محاکمه کند.
در فرودگاه، وقتی که ۱۰ مرد دستنبد به دست روی نیمکت چوبی در برابر صادق خلخالی نشستند، آقای رزمی آماده، بیرون دادگاه صحرایی ایستاده بود. نفر یازدهم مجروح بود و کنار در روی برانکاردی قرار داشت.
آقای بهرامیان در یادآوری خاطراتش می گوید، قاضی عمامه اش را برداشت. کفشاش را درآورد. پایش را روی صندلی گذاشت.از پشت عینک زندانیان را برانداز کرد و نامشان را پرسید. قاضی اتهامات انتسابی متهمان را [چنین] برشمرد: قاچاق اسلحه، تحریک به شورش و قتل.
بهرامیان می گوید: "هیچ مدرکی ارائه نشد. همهاش حدس و گمان بود." پس از نزدیک به ۳۰ دقیقه، خلخالی یازده مرد را "مفسد فی الارض" اعلام کرد. چند نفری گریستند.
بهرامیان همکارش،جهانگیر رزمی را فراخواند. "این شانس رزمی بود که آن روز با من آن جا بود." هر دو می گویند، این جمع از کنار ۳۰ کارگر فرودگاه گذشت. جلوی همه رزمی می رفت. هر دو می گویند، در عقب، علی کریمی بود، یکی از محافظان شخصی قاضی، با کفشهای سفید، شلوار سفید، پیراهن سفید، عینک آفتابی و جلد تپانچه کمری. پس از تقریباً ۱۰۰ متر، یک مأمور، محکومان به مرگ را روی یک زمین خاکی از حرکت بازداشت. همه اعدام کنندگان به جز یک نفر دور سرشان چفیه بستند. چهرههای شیعیان و چشمان کردها اکنون پنهان شده بود.
به گفته دو خبرنگار، آقای کریمی از زندانیان خواست آخرین وصیت خود را بکنند.
مردها چیزی نگفتند، همه ساکت بودند به جز یک نفر . [آن] عیسی پیروالی[بود] که به گفته بهرامی، برای نجات خود گریه می کرد. او ساندویچ فروشی بود که عضو هیچ حزب سیاسی نبود فقط یک تفنگ داشت و متهم به قتل شده بود.
رزمی می گوید: "او ترسیده بود. نمی توانست بایستد" سربازان از یکی از زندانیان خواستند تا او را نگاه دارد. اولین نفر سمت راست، ناصر سلیمی کارمند اداره بهداشت سنندج، دست راستش را روی سینه هایش گذاشت.
دستش باندپیچی شده بود. به گزارش روزنامه های آن زمان، در یک جنگ خیابانی مجروح شده بود. در برابر او تنها سرباز بدون چفیه، مسلسلش را بالا برد.
سربازان به کریمی چشم دوختند. محافظ شخصی قاضی اسلحهاش را از جلدش بیرون آورد. عکاس می گوید، همه نمرده بودند. علی کریمی(محافظ خلخالی)، روی احسن ناهید، زندانی خوابیده روی برانکارد (دانشجوی پلی تکنیک)، خم شد و یک گلوله به سرش شلیک کرد. رزمی دوربینش را قاپید. کریمی به سوی بعدی رفت و به سویش شلیک کرد. دو خبرنگار می گویند، او همین طور پیش می رفت – یک گلوله برای هر نفر (تلاش برای یافتن کریمی ناموفق بوده است.)
جمیل نوره یکی از زندانیان نجات یافته آنروزها که قبل از اعدام با احسن ناهید در اسارت بوده در خاطرات خود(خاطرات یک شاهد زنده برای ثبت در تاریخ) چگونگی زخمی شدن احسن ناهید که بر برانکاردی در روز پنجم شهریور تیرباران شد را در یکی از سایتهای اینترنتی انتشار داده است.
جمیل نوره علت زخمی شدن وی را تیراندازی پاسداران مراقبش در حین انتقال به زندان ذکر کرده است.
جمیل در نقل خاطرات خویش همچنین مینویسد که شهریار، برادر کوچکتر احسن ناهید،(دانشجوی سال دوم پزشکی) و یکی از دوستانش بنام جمیل یخچالی، که هر دو جز اعدام شدگان سنندج هستند در یک اقدام حماسی باوجود نجات از مهلکه بخاطر احسن خود را دوباره تسلیم می کنند.
جمیل از قول احسن تعریف می کند که با وجود زخم ران و خون ریزی به فرار ادامه داده و در یک مزرعه خود را زیر شبدرهای آن مزرعه مخفی می کند. پاسدارها به مکانی که در آن مخفی شده بودند، رسیده و... ادامه این نقل قول از زبان احسن: آنها از ما میخواستند که خود را تحویل دهیم و ترسی[هم از ما] نداشتند، چون اطمینان داشتند که ما اسلحه نداریم.
من هیچگونه حرکتی نمیکردم، گرمای زیاد زیر شبدر[ها] هم مرا آزار میداد و [هم] بی نهایت طاقت فرسا بود، بخصوص درد رانم آنرا ده چندان میکرد.
جاشها [جاش یا کره خر- اصطلاحی برای خائینین در زبان کردی است - پاسداران کرد] مشغول زیر و رو کردن شبدرها بودند تا به شبدری که روی من بود رسیدند. آنرا کنار زده و مرا از زیر آن بیرون آوردند.
شهریار و جمیل با دیدن این صحنه، یعنی اسیر شدن من، از جایی که خود را مخفی کرده بودند، بیرون آمدند و خود را تسلیم کردند. آنها میتوانستند فرار کنند و خود را از این مخمصه نجات دهند، اما دست به این عمل نزدند. معلوم بود که نمیخواستند که من را تنها بگذارند.
آنها را کتف بسته و من را با کمک عوامل رژیم به پاسگاه باز گرداندند، بلافاصله ما را به سنندج انتقال دادند. من را برای «معالجه» به پادگان سنندج آوردند.
جمیل نوره در ادامه خاطرات خویش مینویسد:
***
"حدود ساعت یک بعداز ظهرهنوز جو سکوت بر بازداشتگاه سایه افکنده و بی خوابی دیشب ونگرانی ازمحاکمات فرمایشی فضای زندان راکسل کننده تر کرده بود. زندانیان هر چند نفر در گوشهای با همدیگر صحبت می کردند.
ساعت ۲ تا ۳ بعد از ظهر، صدای بازشدن در اطاق بازداشتگاه سکوت را درهم شکست. پاسداری وسط در ایستاد.او کاغذی دردست داشت و از ماخواست توجه کنیم. ما ساکت و گوش به زنگ بودیم. گفت: این اسامی را که میخوانم خود را آماده کنند!
و پاسدار نام ۱۱ تن از اعدامیهای سنندج را از جمله احسن و شهریار ناهید را از لیستش میخواند..."
اعدام ۱۱ نفراز اهالی شهرستان پاوه، ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بامداد ۲۸ مرداد ماه ۱۳۵۸ درزندان دیزل آباد كرمانشاه:
۱- عبداله نوری
۲- هوشنگ عزیزی
۳- محمد محمودی
۴- یداله محمودی
۵- حسین شیبانی
۶- هرمز گرجی بیانی
۷- مظفر فتاحی
۸- محمد عزتی
۹- محمد عزیزی
۱۰- اذرنوش مهدویان
۱۱- اصغر بهبود
اسامی ۷ تن دیگر از اعدام شدگان پاوه بامداد روز ۲۹/۵/۱۳۵۸، درمحوطه زندان دیزل آباد کرمانشاه:
۱- حاجی افراسیاب
۲- عبدالوهاب ملك شاهی
۳- عمادالدین ناصری
۴- عبدالكریم كریمی
۵- محمد نقشبندی
۶- عزیزمراد
۷- مراد ذوالفقاری
اعدام ۹ نفر در شهر مریوان، ساعت ۱۸ و ۳۰ دقیقه ۳ شهریورماه ۱۳۵۸:
۱- حسین مصطفی سلطانی
۲- امین مصطفی سلطانی
۳- احمد پیرخضری (كارمندبیمارستان)
۴- حسین پیرخضری (معلم)
۵- فایق عزیزی (عضوشورای شهرمریوان)
۶- علی داستان ( پیشمرگه )
۷- بهمن اخضری (پزشك و فیلمبردار)
۸- جلال نسیمی
۹- احمد قادرزاده اهل روستای دره تفی
اعدام ۱۱ تن در شهرستان سنندج روز ۵ شهریور ۱۳۵۸ ساعت ۵ بعدازظهر ۲ تن ازانها مجروع بودند(احسن ناهید از ناحیه ران پا، با استفاده از برانکارد و ناصر سلیمی، از ناحیه دست راست).
۱- احسن ناهید
۲- شهریار ناهید
۳- جمیل یخچالی
۴- ناصر سلیمی
۵- عبداله فولادی
۶- مظفر نیازمند
۷- سیروس منوچهری
۸- اصغر مبصری
۹- مظفر رحیمی
۱۰- عیسی پیرولی
۱۱- عطا زندی
اعدام ۲۰ نفر در شهرستان سقز ساعت ۷ بامداد ۶ شهریور ۱۳۵۸:
۱- احمد سعیدی
۲- قادربهار
۳- محمد بابامیری
۴- رسول امینی
۵- ناجی خورشیدی
۶- كریم رضائی
۷- انور اردلان
۸- سیف اله فیضی
۹- علی فخرایی
۱۰- عبداله بهرامی
۱۱- سیدحسن احدی
۱۲- محمد درویش نقرهای
۱۳- كریم شیرینی
۱۴- ابوبكر حمیدی
۱۵- احمد مقد م
۱۶- جلیل جمالزاده
۱۷- كشی زاده
۱۸- محمد غفاری
۱۹- خاطرخطیبی
۲۰- ناصر حدادی
سقز ـ خلیل بهرامی ـ خبرنگار اعزامی اطلاعات به كردستان
***
آیتالله خلخالی، دیروز وارد سقز شد و در محل تیپ سقز دادگاه صحرایی خود را برای رسیدگی به پرونده های دستگیرشدگانی كه در حوادث سقز دست داشتند و حمله به تیپ سقز و به گردانهایی كه از سنندج و كرمانشاه اعزام شده بودند حمله كرده بودند، تشكیل جلسه داد و به اتهامات ۲۰ نفر افسر و درجهدار ژاندارمری و ارتش و غیرنظامیان این حوادث رسیدگی كرد.
عده ای از افسران و درجه داران موقعی كه به پادگان حمله شده بود، سرخدمت حاضر نشده بودند كه در نتیجه متهم به همكاری با مهاجمان شدند.
تیرباران شدگان عبارتند از: ستوان دوم احمدسعیدی، ستوان دوم قادربهادر، ستوان دوم قادرخطیبی، گروهبان یكم محمدپامیری، گروهبان سوم وظیفه ناصر حدادی، گروهبان یكم كادر رسول امینی، گروهبان سوم محمد غفاری، گروهبان سوم ژاندارمری ناجی خورشیدی، استواردوم ژاندارمری كریم رضایی و غیرنظامیان انور اردلان، سیف الله فیضی، علی فخرایی، عبدالله بهرامی، سید حسن احدی، محمد درویش نقرهای، كریم شیریانی، ابوبكرصمدی، احمد مقدم و جلیل جمالزاده.
حكم اعدام صبح امروز، در سقز به مرحله اجرا درآمد.
(اطلاعات۷/۶/۱۳۵۸)و این قصه ۳۲ سال است ادامه دارد...
دایه گیان بگری له سهر خاکم که وا شینم دهوێ
زۆر بگری دایه گیان فرمێسکی خوێنینم دهوێ
مادرم گریه کن بر مزارم زار، که اینک زاری رواست،
فراوان گریه کن مادرم، سرشک خونینت بجاست
فراوان گریه کن مادرم، سرشک خونینت بجاست
ما هرگز نمیبخشیم، هرگز فراموش نمیكنیم، اما باور داریم آزادی و بهار را، یقین داریم مرگ استبداد و فروپاشی ستم را ،چون غروب هر ستاره نویدبخش طلوع خورشید می باشد ، آینده از آن ماست.
:منابع
پایان شب سیه سپید است و تا سپیده دم راهی نمانده، خلخالی رفت همانگونه که همه و همه حکومتها رفتنی هستد و چه زود زمان ان فرا میرسد انگار که چم برهم زدنی بیش نگذشته است.
پاسخحذفخلخالی ها هرگز تمام نمی شوند چون ما تغییر نمی کنیم.ما خود خاک مستعد فراعنه بوده ایم و خواهیم بود!
پاسخحذفیازده نفری که در 28 مرداد 58 در دیزل آباد اعدام شدند بیشترشان کرماشانی بودند. حتی در میانشان آذرنوش مهدویان اصفهانی الاصل زادۀ تبریز بود. این ها عمدتاً اعضای سازمان چریک های فدایی خلق ایران شاخه ی کرماشان بودند که در ارتباط با مسئله ی کوردستان اعدام شدند. در میانشان برادران عزیزی پاوه ای بودند. اطلاعات زیادی در ارتباط با این ها در دسترس نیست، اما نامدارترینشان که هرمز گرجی بیانی است بسیار شناخته شده است. در رابطه با ایشان یک کتاب به نام هرمز هم جاودانه شد پس از شهادتش به صورت زیرزمینی چاپ شد.
پاسخحذفhttps://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%B2_%DA%AF%D8%B1%D8%AC%DB%8C_%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C
ممنونم از توضیحاتی که دادین
حذف