پنجشنبه، دی ۲۱، ۱۳۹۱

دست خط جعلی و منتسب به امیرکبیر/گردآوری: علی آزادان


متاسفانه این دست خط جعلی که مشخص نیست اول بار توسط چه کسی و با چه هدفی منتشر شده است، بارها و بارها توسط بسیاری از رسانه ها، سایتها و اشخاص مختلف بازنشر شده است. از جمله می توان اشاره کرد به قرائت این دستخط جعلی در مجلس ششم توسط شیخ مهدی کروبی، سند دانستن این نامه توسط برخی مورخین همچون خسرو معتضد، و همچنین استفاده از این نامه در گزارشی از سایت تابناک (از دست خط «امیرکبیر» تا توصیه نامه های صغیر + تصویر، تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۱).


موارد رد اعتبار این نامه را می توان بطور خلاصه به این صورت ذکر کرد:

- این نامه ی بدون تاریخ که برخلاف مکاتبات عهد قاجار پر از نقطه و کاما است، در هیچ یک از کتب معتبری که درباره ی   امیر کبیر نوشته شده وجود ندارد. 

- زمان امیرکبیر هیچکس طهران را با ت نمی نوشته، هنوز فرهنگستان زبان و ادب فارسی تأسیس نشده بود که بر املای تهران با ت (به جای طا) تأکید کند. (از طهران تا تهران)

- در کتاب اسناد و نامه های امیرکبیر کپی دستخط وی موجود است. شیوه خط و پیچ و خم کلمات آن دستخط ساختگی کوچکترین شباهتی با خط امیرکبیر ندارد. 

- در اوائل عصر ناصرى کسى که لقب موثق الدوله داشته باشد هرگز حاکم قم نبوده و شاهزاده معزول موثق الدوله وجود خارجی ندارد.

- نامه های امیرکبیر خطاب به ناصرالدین شاه با عباراتی چون «قربان خاکپاى همایون مبارکت شوم» آغاز می شد و جاعل آن به اصطلاح سند نمی داند که «قربانت شوم» براى طبقه خاصى به کار می رفت. 

- امیرکبیر نامه های خودش را با «هو» آغاز می کرد و مکاتبه با شاه را با جمله «زیاده جسارت نورزید، باقی الامر همایون مطاع» و نظایر آن. به پایان می برد. و جاعل مزبور که تنها به «تقى » خشک و خالی بسنده کرده است. 

- امیر کبیر در نامه ها از همسرش با عنوان «ملک زاده خانم» و گاهی «خانم» اسم می برد و هیچ گاه در هیچ یک از مراسلات او به شاه حتی هنگام گله از همسرش او را «همشیره همایونی» خطاب نمی کرد.


- هشتاد نامه امیرکبیر به ناصرالدین شاه، به مناسبت روز اسناد ملی رونمایی شده و در معرض دید همگان قرار گرفته است. در مجموعه مکاتبات امیرکبیر، نشانی از به اصطلاح سند مزبور نیست. 

- دکترعباس اقبال آشتیانی و دکترفریدون آدمیت در کتبی که در مورد امیرکبیر نوشته اند، کوچکترین اشاره ای به نامه وی در مورد عمه ناصرالدین شاه ندارند. 
برای وضوع بهتر،بر روی عکس کلیک کنید

از آنجا که بیستم دی ماه سالروز قتل امیرکبیر است، پس از پرداختن به جزییات این نامه ی جعلی مروری کوتاه بر شخصیت و زندگی وی خواهیم داشت.

میرزا تقی خان امیر کبیر که در عهد قاجار نخستین گامهای اصلاحات را برداشت و تلاش کرد شکل حکمرانی قومی قبیله ایران را آرام آرام به شکل حکومتهای مدرن درآورد، از برجسته ترین دولتمردان ایرانی در سه قرن اخیر است.


در میان ایرانیان البته بسیاری از پیروان فرقه ی بابیون (سید علی محمد باب) دلِ خوشی از امیر کبیر ندارند. چون به دستور وی سید علی محمد باب در تبریز تیرباران شد. 

مورخین بهایی، از جمله دکترعباس امانت که کتاب قبله ی عالم از آثار اوست، چه بسا در واکنش به بابی کشی معتقدند امیر کبیر ظهور نهادهای دموکراتیک در ایران را تا عصر مشروطه به تعویق انداخت و برای نجات جانش از سفارت انگلیس درخواست پناهندگی نمود.
حکایت شاهی که «شهید» شد.

با این حال اغلب مورخین امیرکبیر را در زمره شاخص ترین نخبگان تاریخی ایران میدانند.

به زمانه ی امیرکبیر که برگردیم، نخستین برنامه ی دولت ایران برای واکسن زدن، نشر علوم جدید، تاسیس دارالفنون و روزنامه ی وقایع اتفاقیه، ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی، اصلاحات اجتماعی و مذهبی در جامعه ی خرافات زده ی ایران کار کوچکی نیست.

حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدین شاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه قرار داشت. سرانجام تلاشهای مخالفین منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید.

در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ (دو ماه قبل از روز قتل امیرکبیر) ناصرالدین شاه با ارسال این دستخط، او را از صدارت عزل کرد:
«چون صدارات عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.»

ناصرالدین شاه چهار روز بعد نامه ای به امیرکبیر نوشت که خودش تنها قصد دارد برای مدتی عهده دار امور کشوری شود و هرگز در امور لشگری قصد دخالت ندارد. 

این نامه با این جملات آغاز می شود: «جناب امیرنظام به خدا قسم آنچه می نویسم عین واقعیت است. شما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زنده ام دست از شما بدارم....»

امیرکبیر از شاه درخواست ملاقات کرد. او همچنین اطرافیان را به بدگویی از خودش متهم نمود. اما شاه ملاقات را به فردای آن روز (که روز انتصاب نوری بود) موکول کرد.

شاه به امیرکبیر نوشت: 
«خدا شاهد است امروز که شما را نپذیرفته ام، شرمنده ام. چه می توانم بکنم. ای کاش هرگز شاه نبودم. حالا که این را می نویسم اشکم جاری است. اگر باور نمی کنید بی انصاف اید.... کدام مادر قبحه ای می تواند در حضور من از شما بد بگوید. هر کس در حضور من از شما بد بگوید، حرامزاده ام اگر نگذارمش جلوی توپ.... به علامت التفات مان یک شمشیر الماس نشان قیمتی و همچنین حمایلی که به گردن خودم می اندازم را برایتان می فرستم. انشاالله آنها را می پذیرید و فردا به حضور می آیید. »

امیرکبیر دل آزرده از حکم عزلش که حالا دیگر حتمی شده بود و یا به این خاطر که احساسات ناصرالدین شاه را صادقانه نمی دانست، مرتکب خطای بزرگی شد و در مراسم سلام شاهانه شرکت نکرد. این امر موجب فوران احساسات شاه و نیز تحریک سوء ظن او شد.

پس از چندی امیر مختار انگلستان حاضر به میانجی گری شد به گونه ای که طرفین توافق کردند اگر امیرکبیر به حکمرانی کاشان برود، جان و مالش محفوظ و تحت حمایت بریتانیا خواهد بود و بدون مزاحمت در آن منطقه حکمرانی خواهد کرد. 

امیر مختار روسیه وقتی فهمید که امیرکبیر در حال پذیرش میانجیگری بریتانیاست به او پیشنهاد تحت الحمایگی بدون قید و شرط امپراطور روسیه را داد. پس از این پیشنهاد بود که امیرکبیر اعلام کرد که حرف شاه را نپذیرفته و به کاشان نخواهد رفت. 

در اینجا سفارت بریتانیا از قضیه کنار رفت و روسیه خانه امیرکبیر که اتفاقا مجاور سفارت بود را جزو سفارت اعلام کرد و قزاقان روسی خانه امیرکبیر را که در آن زمان خواهر شاه (همسر امیرکبیر) و نیز مادر شاه در آن حضور داشتند را به محاصره گرفتند. این وضع نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر غیرت و صیانت حریم خصوصی اندرون شاهی، خون ناصرالدین شاه را به جوش آورد. 

شاه تصمیم گرفت که خود شخصاً با ملازمانش به منزل امیر برود و گردن او را بزند. در این موقعیت وزیر مختار روسیه از موضع خود عقب نشینی کرد و قزاقان منزل امیرکبیر را ترک کردند. سه ساعت بعد از غروب آفتاب امیرکبیر دستگیر و از درون خانه اش بیرون برده شد.

روز ۳۰ آبان، فردای دستگیری، امیرکبیر از تمامی مناصب خلع شد و دو روز بعد به عنوان یک زندانی به کاشان فرستاده شد. این تبعید ۴۰ روز به طول انجامید. به نگهبانان دستور داده شده بود که با کمال احترام با او رفتار کنند. با این حال همسر وزیر مختار انگلیس که خارج از شهر با کاروان حامل امیر برخورد داشته می نویسد که سرنوشت او را به راحتی می شد حدس زد. با این وجود، مخالفان امیرکبیر با کوشش فراوان اطرافیان توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدین شاه بگیرند.

سرانجام امیرکبیر در روز ۲۰ دی ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رسید. رگ های دست و پاهایش را گشودند و پس از مدتی خون ریزی میرغضب با چکمه به میان دو کتف امیر کوبید. چون امیر به زمین در غلطید دستمالی در گلویش کرد تا جان داد. فراش به سرعت برخاست و گفت دیگر کاری نداریم. وی و همراهانش با اسبان به تهران بازگشتند.

کالبد امیر را ابتدا در در گورستان «پشت مشهد» کاشان دفن کردند. چند ماه بعد، به اصرار همسرش عزت الدوله کالبدش را به کربلا منتقل کردند و در اتاقی که درب آن به سوی صحن امام حسین باز می شد به خاک سپردند.امیر کبیر کجا دفن است؟


مزار امیر کبیر در کربلا از بین رفته است! 

روزنامه وقایع اتفاقیه سه روز پس از قتل امیرکبیر نوشت:«میرزا تقی خان احوال خوشی ندارد و صورت و پاهایش ورم کرده است». دو روز بعد در خبری کوچک نوشته شد: «میرزا تقی خان که سابقاً امیرنظام و شخص اول این دولت بود شب سه شنبه در کاشان وفات یافت.» 

روسیه و انگلستان به شدت به قتل امیرکبیر اعتراض کردند. وزیر خارجه انگلستان نامه شدیداللحنی نوشت و حتی برای اطمینان از انعکاس درست آن، ترجمه اش را در لندن انجام داد. 

در این نامه آمده است: دولت انگلیس تفاصیل این امر شنیع و وحشی منشانه را شنید... هرگاه پس از این قتل بی ترحمانه مرحوم امیر، گناهان دیگر از این قبیل صدور یابد بر دولت انگلیس لازم خواهد بود که به دقت بپرسند آیا شایسته فخر تاج انگلیس و لابق حقوق مملکت آدمی منش انگلستان است که وزیرمختار آن مقیم مملکتی باشد که در آنجا مشاهده کند ارتکاب اموری را که آن قدر مصادم انسانیت باشد. 

وزارت خارجه روسیه نیز نامه اعتراضی را تسلیم مصلحت گزار ایران در سن پترزبورگ نمود که نوری را وادار به پاسخ نمود. تزار روسیه همچنین در دیدار سفیر بریتانیا مراتب «خشم و وحشت» خود را از «قتل وزیر فقید شاه» ابراز داشت و سخن موهنی نیز به زبان آورد: ایرانی ها چنان مردمی اند که نه قانون دارند و نه ایمان. موضوع قتل امیرکبیر همچنین در مطبوعات این کشورها به طور گسترده مطرح شد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر