شنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۱

تحلیل سوسن‌ شریعتی از پیامک‌های شوخی با دکتر

بگذاريد حالشان را بكنند،نسل جوان باشد يا دست‌های پنهان!

همگی درباره اسطوره‌سازی و نیز ضرورت شكستن آن و البته مفید بودنش سخن می‌گویند. اصل را بر همین بگذاریم. غرض از پیامك‌های طنز و هجو و لغز درباره شریعتی اسطوره‌شكنی است و نه محصول «دستان پنهان». تئوری دستان پنهان درست هم كه باشد، اثبات‌ناپذیر است. برای آدم‌هایی مثل شریعتی كه مخالف از همه سو زیاد دارد شناسایی صاحبان دست‌ها آسان نیست: دستان پنهان قدرت، دستان پنهان مخالفان او در قدرت، دستان پنهان مخالفان او خارج از قدرت و ...؟ شناسایی‌اش سخت است، ابزار اطلاعاتی می‌خواهد و كنجكاوی‌های كارآگاهی و ... بحث در باب اسطوره‌ها و ضرورت شكستن‌شان شدنی‌تر است

با این همه بت شدن و اسطوره شدن مكانیزمی دارد، زدودنش نیز. اسطوره را گاه می‌سازند، گاه ساخته می‌شود. اولی شكستنش آسان است، دومی، مثل در افتادن با ارواح است و اشباح. بت‌ها را باید شكست، اسطوره را باید زدود. اما مثل بسیاری اوقات این نوع بایدها نتیجه عكس می‌دهد. مثلا چون خواستی بشكنی شده است بت. چون خواسته‌ای بزدایی، شده است اسطوره. و دست آخر اینكه اسطوره‌ها را همیشه دوستداران نمی‌سازند، گاه مخالفان می‌سازند

از این بدیهیات گذشته، برگردیم به پرونده شریعتی. آیا شریعتی یك اسطوره است؟ اگر هست و باید شكستش كی و چگونه اسطوره شد و مهم‌تر از همه چه كسی یا كسانی او را اسطوره كردند؟ طرفدارانش یا مخالفانش. گروه‌های سیاسی یا مردم كوچه و بازار؟ جوانان نسل‌های پیشین یا نسل‌های بعدی؟ 

۱) شریعتی، اسطوره نیست. مگر می‌شود سر به سر اسطوره گذاشت؟ پیگرد قضایی هم كه نداشته باشد، افكار عمومی در برابرت قد می‌كشد و نه فقط طرفداران جان بر كفش. آیا شریعتی در میان افكار عمومی چنین شانی دارد؟ آیا بر سر او چنین اجماعی وجود دارد؟ او از نادر روشنفكران (به قول برخی، خطیب، سخنران و ...) این مرز و بوم است كه هنوز كه هنوز است به آرشیو نپیوسته و هیچ گونه اجماعی بر سرش نیست. دفاعی هم اگر باشد نسبی است، نقدها هم در شكل منصفانه‌اش همیشه یك اما به پیوست دارد. اسطوره «نسبی» و «تقریبی» و «كمی تا قسمتی» نداریم

اسطوره، موجودیتش را از تمامیتش می‌گیرد. سی سال اخیر او هم بهانه شوخی شده است، هم توهین، هم اتهام، هم نقد (فلسفی – دینی – جامعه‌شناسانه) و البته هم مدح و ستایش... اگر شور و شر و مزاج آتشینی هم نشان داده شده از هر دو سو بوده است. هم آن كس كه كوبیده با بسیج احساسات به میان آمده، هم آنكه در ستایش او سخن گفته است. در كنار این زد و خورد البته بحث‌های غنی و پرمحتوای نظری بسیاری هم صورت گرفته است كه به نوعی میراث فرهنگی سی سال اخیر را تشكیل می‌دهد. نقد و بررسی شریعتی و افكارش، همچون آینه‌ای روبه‌رو بهانه‌ای بوده است برای به خود نظر انداختن و موقعیت بسیاری از معضلات و مفاهیم نظری و اجتماعی و دینی را ارزیابی كردن

حتی اگر طی این بحث‌ها فهمیده باشیم كه شریعتی خطیب بوده است و نه آكادمیسین، سواد نداشته و ... با این همه همین كه فرصت بحث در باب‌هایی همچون نسبت ایدئولوژی و مذهب، جایگاه دین در تغییرات اجتماعی، نسبت مذهب و سیاست، رادیكالیزم و اصلاحات، اتوپیا و رئال پلیتیك و ... را فراهم كرده باشد، به وظیفه خود عمل كرده است. پرونده شریعتی را نمی‌توان محدود كرد به یك زد و خورد ابسورد و بی‌معنا میان طرفداران آتشین از یك سو و مخالفان متعصب از سوی دیگر و بعد این وسط، با گرفتن میانه دچار توهم شویم و تصور كه راه سوم، راهی دیگر است.شریعتی در این سی سال، همین جا و هم‌اكنون در میان ما ایستاده است و به هیچ فرا زمان و فرامكان اسطوره‌ای رانده نشده است؛ در دسترس، بی‌متولی و آماده برای بحث و گفت‌و‌گو و البته برای خالی كردن عقده‌های دل. شریعتی اسطوره نیست، خوبی‌اش در همین است

۲با این همه كسانی كه اصرار دارند او اسطوره است و باید شكستش باید بگویند كی و چگونه اسطوره شد و چگونه؟ طی این سی سال و اندی كه از مرگش می‌گذرد اسطوره شده است؟ چون حیات علنی داشته و بر سر كوی و برزن نامش خوانده می‌شده است وارد وجدان عمومی اجتماع شده یا بر عكس از آنجا كه زیستی پنهان داشته، بی‌بلندگو بوق و كرنا، آهسته و پیوسته بدل شده است به پچ و پچ و زمزمه و ... نماد؟ چون متعلق به زمان‌های قدیم و دور بوده است، شده است حسرت نوستالژی در ادامه اون زمونا یادش به خیر یا چون پا به پا با تغییرات و تحولات اجتماعی ما به جلو آمده شده است اسطوره؟ چون اسم خیابان و مترو و مدرسه و بیمارستان به نامش هست یا چون مجسمه‌اش ناگهان مفقود می‌شود و كراواتمند است یا چون انتساب به او می‌شود مجازات در مراتب بهشت در یك كلام: چون اراده معطوف به ساخت و ساز اسطوره از شخصیت او از بالا وجود داشته است اسطوره یا چون اراده معطوف به ساختن اسطوره از او وجود نداشته، شده است اسطوره؟ چون پشتش گرم بوده شده است اسطوره یا چون پشتش خالی بوده؟ چون بت شده است باید شكستش یا چون مدام خواسته‌اند بشكنندش شده است بت؟ این را دیگر اسطوره شناسان باید بگویند. به ما توضیح دهند روند اسطوره‌سازی یا برعكس شكل گرفتن اسطوره‌ها را. اسطوره‌ها را همیشه نمی‌سازند. اسطوره‌ها ساخته می‌شوند برای پر كردن خلأیی

۳) سوال مهم‌تر اینكه اگر شریعتی اسطوره است و باید شكستش، چه كسانی این اسطوره را ساخته‌اند؟ دوستداران یا مخالفان؟ اینكه دوستداران شریعتی او را اسطوره كرده‌اند، یكی از همان اسطوره‌ها است. اگر اسطوره‌سازی با بزرگنمایی همراه باشد در مورد شریعتی مسوولیتش به گردن مخالفانی است كه در بزرگنمایی نقش او در تاریخ معاصر سهم بسزایی داشته‌اند: «شریعتی همه را چریك كرد، شریعتی با رویكرد ایدئولوژیك به تاریخ، جلودار حركت مشروطیت شد، شریعتی با نگاه اسطوره‌ای به تاریخ سدی شد برای مدرنیته و ...» هیچ یك از دوستداران شریعتی چنین قدرتی را برای او در كن فیكون كردن تاریخ معاصر قائل نبوده‌اند

از مورخ دولتی ما گرفته تا فیلسوف دولتی نظام شاهنشاهی همگی متفق‌القولند در ساواكی بودن شریعتی و البته در اینكه همه جوانان ما را ماركسیست كرده است (گیرم از نوع اسلامی‌اش) بسیاری از روشنفكران دینی و اكثر روشنفكران غیردینی متفق‌القولند كه شریعتی همه را مذهبی ولایی كرد (گیرم كراواتمند)، اما هیچ یك از دوستداران شریعتی توانایی‌هایی چنین گسترده برای او برنمی‌شمارند. این مخالفان شریعتی بوده‌اند كه او را بدل ساخته‌اند به كینگ‌ كونگی با قدرتی خارق‌العاده در تخریب كه یك تنه ایستاد و خراب كرد و «برید و درید و شكست و ببست، یلان را سر و سینه و پا و دست» یك اسطوره كینگ كونگی ندیده‌اید؟ شریعتی را چه كسی اسطوره كرده است؟ جملاتی كه در جهان مجازی و غیرمجازی چرخ می‌خورد و نام او را بر سر زبان‌ها می‌اندازد، كتاب‌هایی كه پرتیراژتر می‌شوند، نقدهایی كه به هر مناسبتی و از هر طیف فكری‌ای متوجه او می‌شود، یا نسل جوانی كه برای شریعتی برافروخته می‌شود؟ همان نسل جوانی كه در صورت عدم توهم توطئه و دست‌های پنهان، می‌گویند این روزها با ارسال پیامك در صدد شكستن اسطوره شریعتی است: تا كمی بخندد، تا انتقامی گرفته باشد از اسطوره‌ها، تا وعده دهد كه بعدا نوبت شما هم می‌شود

نتیجه: شریعتی چه اسطوره باشد و این پیامك‌ها به قصد شكستش ارسال می‌شود، چه دست‌های پنهان دست‌اندركار توطئه‌ای به قصد تخریب آدم محبوب و معتبری باشند، هر دو مبارك است. در شق اول باید خوشحال بود كه بار دیگر شریعتی بهانه‌ای شده است برای برداشتن گامی به سوی گسترش فرهنگ تساهل و بردباری. در شق دوم معلوم می‌شود كه شریعتی تهدیدی است جدی و باید بدلش ساخت به موضوع خنده. شریعتی در این میان، اگر اسطوره نباشد كه خب با این طنزها نمی‌شكند و اگر هم اسطوره باشد كه با این توطئه‌ها اسطوره را نمی‌شود، سرنگون كرد. بگذارید حالشان را بكنند: نسل جوان باشد یا دست‌های پنهان.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر