پنجشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۰

ملا و مشروب‌ فروش


مرد متمولی در کابل، در نزدیکی مسجد قلعه‌فتح‌الله رستورانی ساخت که در آن موسیقی بود و رقص، و برای مشتریان مشروب هم سرو میشد.

مُلای مسجد هر روز موعظه می‌کرد و در پایان موعظه‌اش دعا می‌کرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی را بر این رستوران که اخلاق مردم را فاسد می‌سازد، وارد کند.

یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و یگانه جایی که خسارت دید، همین رستوران بود که دیگر به خاکستر تبدیل گردید.

ملای مسجد روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد،خراب شدن آن خانهٔ فساد را به مردم تبریک گفت و گفت: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی‌شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید ...
 
صاحب رستوران به محکمه شکایت کرد و از ملای مسجد خسارت خواست! 
اما ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند !

قاضی هر دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو طرف دعوا را شنید، گلو صاف کرد و گفت: نمی‌دانم چه حکمی بکنم !!

من سخن هر دو طرف را شنیدم :
در یک سو ملا و مومنانی قرار دارند که به تاثیر دعا باور ندارند!
در سوی دیگر مرد مشروب فروشی که به تاثیر دعا باور دارد!

۱ نظر:

  1. در یک سو ملا و مومنانی قرار دارند که به تاثیر دعا باور ندارند!

    در سوی دیگر مرد مشروب فروشی که به تاثیر دعا باور دارد!

    پاسخحذف