گویا عدهای از حضار این قطع برق را به «توطئه» منسوب کردند و
آقای حسینیان ایشان را از چنین تفکراتی نهی کرد:"حسینیان البته در ابتدای
سخنانش با اشاره به قطع برق گفت: ما روزی چراغی برافروختیم و امروز چراغمان خاموش
شده است ولی خواهشم از دوستان این است كه همه چیز را براساس توطئه تفسیر نكنند و
انشاءالله این تاریكی برحسب یك تصادف و اتفاق است و قصد برهم زدن جلسه قطعاً وجود
ندارد."
"همه چیز را
بر مبنای توطئه تفسیر نكنید. انشاءالله كه تاریكی امروز تصادفی بوده و قطعا كسی
قصد بر هم زدن جلسه را نداشته است؛ چراكه من دیروز با دكتر فرهادی صحبت كردم و
ایشان نسبت به حضور من تمایل نشان داد."
آقای حسینیان طبق عادت دیرین دکتر فرهاد رهبر را «دکتر
فرهادی» خوانده است! ایشان اشتباه لپی نکرد؛ درست گفت. مگر با حضور آقای فرهادی
سابق و دکتر رهبر کنونی، کارمند وفادار مرحوم سعید امامی در سالهای ۱۳۷۰، در رأس
دانشگاه تهران کسی میتواند «برق» آقای حسینیان را قطع کند؟
آقای حسینیان احتمالاً از اتومبیل پژو استفاده میکنند و
اتومبیل زانتیا (متعلق به کمپانی سیتروئن) را در خیابانهای تهران فراوان دیدهاند.
ایشان قطعاً از قراردادهای بزرگ نفت و گاز ایران با کمپانیهای رویال داچ شل و
توتال فرانسه مطلعاند؛ و احتمالاً، از طریق دوست صمیمی و دیرین خود، آقای مصطفی
پورمحمدی، معاون پیشین اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات، نام کمپانی کلینورت بنسون، به
عنوان سازماندهنده سفر بزرگترین هیئت اقتصادی انگلیس به جمهوری اسلامی ایران را
شنیدهاند. سفر این هیئت به ایران پس از حمله به اتوبوس گروهی از بازرگانان
غیرسیاسی آمریکایی در تهران (نیمه شب ۲۹ آبان ۱۳۷۷)، به دستور آقای پورمحمدی و
توسط تیم عملیاتی به سرپرستی آقای جواد وعیدی (همشهری بنده از محله گودعربان شیراز
که پدرشان کارمند شرکت نفت در آبادان بودند)، رخ داد.
آقای حسینیان یقیناً، با توجه به مطالعات «عمیقی» که در سالهای
اخیر در مرکز اسناد انقلاب اسلامی داشتهاند، میدانند که کمپانی کلینورت بنسون یکی از سرشناسترین کمپانیهای دلالی و مالی متعلق
به کانونهای صهیونیستی است که در میان محققین غرب به ارتباط با سرویس اطلاعاتی
بریتانیا (ام. آی. 6) شهره است و در افشاگریهای سالهای اخیر، از جمله در کتابهای
استفن دوریل محقق سرشناس انگلیسی، روشن شده که در دوران جنگ تحمیلی با حکومت صدام
روابط گسترده داشته. (برای آشنایی بیشتر
با کمپانیهای عضو این هیئت بزرگ انگلیسی- صهیونیستی بنگرید به: عبدالله شهبازی،
«سیمای خانوادگی جرج کندی یانگ، طرّاح و فرمانده کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲»، فصلنامه
مطالعات تاریخی، نشریه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سال اوّل، شماره اوّل،
زمستان ۱۳۸۲، ص ۲۶) جرمی هنلی، رئیس هیئت بلندپایه فوق، در آن زمان گفت: "انگلستان اکنون فرصتی یافته است تا زمان از دست رفته بیست سال
گذشته را در کشوری که همچنان نقش عمدهای در خاورمیانه دارد جبران کند؛ کشوری که
یکی از بزرگترین بازارهای منطقه را در اختیار دارد." (روزنامه نشاط، دوشنبه ۷ تیرماه ۱۳۷۸، ص ۱۰)
آقای حسینیان میتواند به روزشمار وقایع آن زمان مراجعه
کنند. خواهند دید که در روز یکشنبه ۲۳ آبان ۱۳۷۸ قرارداد بزرگ ایران با کمپانی
رویال داچ شل منعقد شد، در فردای آن روز، دوشنبه ۲۴ آبان، مجلس لایحهای را تصویب
کرد که طبق آن «انجام فعالیتهای مربوط به عملیات اکتشاف، استخراج، پالایش، پخش و
حمل و نقل مواد نفتی و فرآوردههای اصلی و فرعی آن با رعایت اصل ۳۲ قانون اساسی
توسط بخش غیردولتی» مجاز شد. (روزنامه اخبار اقتصاد، شماره ۵۶، سهشنبه ۲۵ آبان
۱۳۷۸) این یعنی شروع فعالیت «مافیای نفت و گاز ایران». و در آذر ۱۳۷۸، مجتمع بانکی HSBC، متعلق به همین کانون صهیونیستی، فعالیت خود را، که از زمان
انقلاب متوقف شده بود، در تهران از سر گرفت. این بانک تداوم «بانک شاهنشاهی انگلیس
و ایران» (بانک شاهی) است که مورخین با نقش مخرب آن در تاریخ معاصر ایران آشنایی
دارند. این همان بانکی است که توسط تجار بزرگ انگلیسی- آمریکایی و یهودی تریاک سده
نوزدهم، و عوامل ایرانی آنها مانند اعضای خاندانهای نمازی و غیره، در بنادر هنگکنگ
و شانگهای چین تأسیس شد و امروزه چنان اقتداری یافته که بانک وستمینستر انگلیس تنها
یکی از شاخههای کوچک آن است.
این مجملی است از وضع همان کانونی که آقای حسینیان تلاش من
برای شناختن و شناسانیدن آن را «توهّم توطئه» میداند. این بحث به تاریخ سده
نوزدهم اروپا تعلق ندارد؛ به ایران پس از انقلاب اسلامی و به عرصه «تاریخنگاری
روز» ما تعلق دارد که ناگزیر با تحولات سیاسی جاری پیوند میخورد و در نتیجه به
فیلتر شدن وبگاه عبدالله شهبازی میانجامد.
برای افزایش دانش آقای حسینیان به عرض میرسانم که کمپانیهای
پژو و سیتروئن (که هماکنون بخش عمده بازار انحصاری اتومبیل در ایران را به دست
خود گرفتهاند) و کمپانیهای شل و توتال و بانک HSBC و کمپانی ریوتینتو، که اخیراً قرارداد استخراج معادن
طلای ایران در کردستان را منعقد کرد و بهرغم اعتراض من فعالیت خود را آغاز نمود،
به کانونی تعلق دارد که خاندان روچیلد در رأس آن است. و نیز به استحضار میرساند
که تونل ۵۰ کیلومتری دریای مانش، که از سال ۱۹۹۴ کشورهای بریتانیا و فرانسه را از
طریق جاده زیر دریایی بهم وصل میکند، با مشارکت دو خانواده روچیلد فرانسه و
انگلیس احداث شد و نام خاندان روچیلد به عنوان بانی و مالک این پروژه در اخبار
تلویزیون ایران نیز انعکاس یافت. ایشان، که با مطبوعات غرب آشنایی روزمره و ژرف
دارند و آخرین شمارههای نشریات معتبر دنیا را هر روز مطالعه میکنند، به یقین میدانند
که در سالهای اخیر سِر اولین دو روچیلد و لرد یعقوب روچیلد، دو گرداننده اصلی
شاخه روچیلدهای انگلیس، صمیمیترین دوستان پرنس چارلز و تونی بلر بودهاند و بارون
اریک دو روچیلد، رئیس کنونی روچیلدهای فرانسه، از نفوذ فراوان در دولتهای فرانسه،
بهویژه در دولت سارکوزی، برخوردار است؛ و به یقین از پیوندهای عمیق سیلویو
برلوسکونی، رئیس شبکه مخفی ناتو در ایتالیا در سالهای «جنگ سرد» و نخستوزیر کنونی
این کشور، با خاندان روچیلد مطلعاند.
سِر اولين دو روچيلد
بارون اريک دو روچيلد، مالک بزرگ کمپانيهاي پژو و سيتروئن و توتال، و ژاک شيراک، رئيسجمهور فرانسه، در مراسم بزرگداشت هولوکاست
شيراک با خضوع در کنار بارون روچيلد ايستاده است
از راست: لرد يعقوب روچيلد (پسر لرد ويکتور روچيلد دوست صميمي محمدرضا شاه پهلوي و سِر شاپور ريپورتر)،
آرنولد شوارزنگر (فرماندار کاليفرنيا، هنرپيشه هاليوود و عضو برجسته حزب جمهوريخواه)، وارن بافت (ميلياردر يهودي آمريکايي)
در ملک خصوصي روچيلدها در اسکاتلند
در رابطه با آقای حسینیان چند نکته را میافزایم و به این بحث
خاتمه میدهم. در محاجه اخیر روشن شد که ایشان ادلهای برای گفتن ندارند و من نیز
گرفتارتر از آنم که اوقاتم را صرف پاسخگویی به شعارهای بی محتوا و سخنان سخیف و
گاه توهینآمیز وی کنم. در وضع کنونی، مسئله مبرم و نیاز اصلی روز را ارائه تحقیقاتم در
زمینه کانونهای مافیایی تکوین یافته در دو دهه اخیر میدانم؛ تلاشی که با رساله
«زمین و انباشت ثروت: تکوین الیگارشی جدید در ایران امروز» آغاز کردم؛ هر چند این
دو بحث جدا از هم نیست و با پیگیری هر یک از دو موضوع در نهایت به یک سرچشمه
خواهیم رسید.
نکته اوّل: این نام «روحالله حسینیان» برای برخی از فعالین
سیاسی سئوالبرانگیز بوده است. نامی است کاملاً «آنکادره» و منطبق با ایستارهای
نهضت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی. آقای حسینیان متولد سال ۱۳۳۴ است و گویا در
پنج سالگی به همراه خانواده به روستای صغاد مهاجرت کرد. آقای حسینیان متولد کجاست؟
علت مهاجرت این خانواده به روستای صغاد، که در آن سالها، در کنار روستاهایی چون
ادریس آباد و همت آباد و خرمی و غیره، از مراکز مهم بهائینشین در فارس بهشمار میرفت،
چه بود؟ چه انگیزهای میتوانست خانوادهای را به مهاجرت به چنین روستایی ترغیب
کند؟ نام این خانواده در آغاز چه بود؟ برخی به طنز ایشان را «خسرو خوبان» مینامند.
این نام چنان شیوع یافته که برای من نیز، که این شیوه تخریب دیگران مطلوبم نیست،
ابهامهایی برانگیخته. پرس و جوهایی کردم. برخی افراد مطلع، نام اوّلیه ایشان را
«خسرو خوشخو» ذکر کردهاند. از این خانواده «ستار خوشخو» را میشناسیم که در سال
۱۳۶۰ ناپدید شد و منابع بهائی مدعیاند در زندان عادلآباد شیراز، به دلیل تعلق به فرقه بهائی، به قتل رسید. نمیدانم
این ادعا تا چه حد صحت دارد ولی برایم روشن شده که نام اوّلیه آقای حسینیان «روحالله
حسینیان» نبوده است. «روحالله» هر چند نامی مرسوم در میان مسلمانان است، ولی رواج
آن در میان مردم، بهویژه در روستاها، از نیمه دهه ۱۳۴۰ است و اسطوره شدن حماسه
امام خمینی (ره). این نام نمیتوانست در سال ۱۳۳۴، که امام خمینی را جز خواص کسی
نمیشناخت، کاربرد گسترده داشته باشد. آقای حسینیان در سال ۱۳۴۹، در ۱۵ سالگی، به
قم رفت و اندکی بعد در مدرسه حقانی به تحصیل پرداخت. در این مدرسه نام «روحالله
حسینیان» راهگشا بود و میتوانست علاقمندان به امام خمینی را به ایشان جلب کند یا
در آنها ایجاد اعتماد نماید. کسانی را میشناسم که در مناصب مهماند و پس از
انقلاب نام کوچک یا نام خانوادگی خود را در شناسنامه تعویض کردهاند. اینگونه
پنهان کردن هوّیت و گذشته هماره برای من پرسشبرانگیز بوده است. در تابستان این
سال (۱۳۴۹)، در۱۵سالگی، من برای نخستین بار به دلیل پخش اعلامیه مرجعیت امام خمینی
در مجلس ختم آیتالله سید محسن حکیم در مسجد نو شیراز دستگیر و زندانی شدم و ساواک
مرا به عنوان فعالترین جوان مبلغ آیتالله خمینی در شیراز میشناخت. در این سال و
پس از آن از فعالیت سیاسی و دستگیری آقای حسینیان اطلاعی نداریم. تنها گویا در
زمان شروع انقلاب چند روزی ساواک وی را دستگیر کرد. راست و دروغ به عهده راوی.
مفید است آقای حسینیان سند این دستگیری یا اوراق پرونده خود در ساواک منحله را
منتشر کنند.
نکته دوّم: ایشان مکرر از «برادر شهید» خود یاد میکنند.
پدر من نیز شهید است و نحوه شهادت و اسم و رسم و مشخصات خاندان من، طبق اسناد
مکتوب، تا دوره فتحعلی شاه قاجار روشن است. دین و آئین و تعلقات سیاسی آنها نیز
مشخص است. تمامی ادوار زندگی من نیز بهطور مستند روشن است و بخش مهمی از آن در
منابع گوناگون منتشر شده. مفید است آقای حسینیان نیز تصویر و مشخصات کامل برادر
شهید خود (از جمله نام و نام خانوادگی، تاریخ اعزام به جبهه، یگان اعزام کننده
و...) در عملیات بستان را در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی اعلام کنند. من در
حیرتم که چرا ایشان هماره به اجمال از این مسئله مهم میگذرند.
نکته سوّم: آقای حسینیان و کارمند ایشان [7] ابتدا منکر وجود
بهائیان، حتی یک بهائی، در روستای صغاد، پیش و پس از انقلاب، شدند. پس
از یادداشت دوّم من، ایشان پذیرفتند که در سال 1334، یعنی همان سالی که ایشان
متولد شدند، دو خانواده بهائی در صغاد بودند. [8] زیرا من در یادداشت فوق
فقط به نام دو خانواده اشاره کردهام. مفید است ایشان به این توصیف یکی از اهالی
شهر سیوند، واقع در خطه شمالی فارس، توجه کنند. این نقلقول را بدان دلیل ذکر
میکنم که تلقی عمومی مردم خطه شمالی فارس از موطن «روحالله حسینیان» و
«سعید امامی» را نشان میدهد. در جلدهای بعدی زرسالاران درباره
تراکم بهائیان در مناطق مختلف ایران، از جمله در خطه شمالی فارس و سایر مناطق تحت
سیطره خاندان قوامالملک شیرازی مانند سروستان و نیریز، مشروحتر سخن خواهم گفت.
«یکی از ویژگی های تاریخی سیوند عدم وجود بهایی درسیوند برخلاف
منطقه بوده است چنانچه اسدالله فاضل مازندرانی مورخ برجسته بهایی در کتاب تاریخ
ظهور الحق می نویسد: در ناحیه بین دو مرکز مهم بهایی در ایران یعنی
شیراز و یزد تمامی شهرها وروستاها یا تماماً یا دارای عدهای بهایی بودهاند به
جز سیوند که حتی صحبت کردن با بهاییان را هم حرام می شمارند. درسیوند کلیمیان
آزادانه دادوستد میکنند و ارامنه و فرنگیان به راحتی مراسم دینی خود را به جای میآورند
اما سیوندیان حتی حاضر به معاشرت با مسلمانان روستاها وآبادی های مجاوربه علت
سازش وسکوت در مقابل بهاییان نیستند. هم چنین عزیزالله سلیمانی اردکانی در
کتاب مصابیح هدایت چنین می نویسد: از طرف یزد که به سمت
شیراز حرکت میکنی در همه جا مناطق متراکم نشین بهایی وجود دارد در بعضی مانند
آباده نیمی بهایی و نیمی مسلمان (هرندیها عموماً بهایی شدهاند اما کرچهایها
مسلمان ماندهاند) وروستاهای اطراف آن مانند همتآباد، ادریسآباد، صغاد، درغوک،عباسآباد و وزیرآباد دربعضی
نقاط مانند روستای خرمی (بلوک قونقری بخش بوانات) که ملک خاندان
افنان بوده همگی یا عموماً بهایی بودهاند. علاوه بر شیراز، نیریز، ارسنجان،
زرقان، ابرقو، مروست، سروستان، کارزین و روستاهای اطراف آنها از مراکز متراکم
بهایی میباشندکه از این میان تنها سیوند از این حیث مبرا بوده و حاجی های متعصب
سیوندی مردم را از معاشرت با مسلمانان منطقه به علت همزیستی با بهاییون نهی میکنند
درصورتی که کلیمیان در کاروانسرای کلیمیان وارامنه در قلعه فرنگی ها زندگی می کنند.» [9]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر