در بحبوحه انقلاب و جو هیجانی حاکم بر کشور ، جبهه ملی به دو شاخه
تقسیم شد . دکتر شاپور بختیار به جهت حراست از
قانون اساسی مشروطه که از دیدگاه وی ۲۵ سال زیر پا گذاشته شده بود ، و مهندس
بازرگان به منظور حمایت از آرمانهای انقلاب و اسلام و آیت ا...خمینی به توفان
انقلاب پیوست . در آن دوران آکنده از تب و تاب ، شور و هیجان انقلابی ، بسیار
معدود انسانهایی بودند که فریب دورنمای خیالی و شعارهای بر آمده از آن را نخوردند
، و شعور و درایت خود را بر شانه های توده ها تشييع نکردند . کسانی بودند که
قبل از ورود آقای خمینی به ایران این آینده نکبت بار را برای ایران پیش بینی کرده
بودند آنها ماهیت آخوند را خوب می شناختند ، می دانستند که در طول تاریخ روحانیت
هیچوقت به دنبال حاکمیت ملی و جمهوریت برخاسته از آراء ملت نبوده است . و
فقط خیالش بسط قوانین شرعى و اسلامی در جامعه بوده است .
یکی از آنان دکتر شاپور
بختیار بود ،از همان زمانی که
اعلام کرد ای ملت از زیر دیکتاتوری چکمه داری میری زیر دیکتاتوری نعلین !
او در دوران ۳۷ روزه نخست وزیریش در مصاحبه ای با روزنامه فرانسوی
لومند درباره آیت ا...خمینی و انقلابش اینگونه گفت که : "خمینی نه تعداد
گروهای سیاسی را می پذیرد و نه دموکراسی میخواهد ، او میخواهد روحانیت قوانین الهی
را اجرا کند همه چیز از اینجا شروع و به همان جا ختم می شود ، هیچکس نمی داند
جمهوری اسلامی خمینی چیست . اگر کسی برای فهمیدن این موضوع به کتابها و متون گذشته
مراجعه کند ، پشتش به لرزه در میآید" !
در خرداد ۱۳۵۶ سه تن از سران جبهه ملی یعنی کریم سنجابی، داریوش
فروهر و شاپور بختیار نامهای به شاه نوشته و از او خواستند که برای نجات کشور به
حکومت استبدادی پایان داده، به اصول مشروطیت تمکین کند.
اما بختیار تنها فردی نبود که این خطر را پیش بینی می کرد ، جایی
مطلبی از دکتر صدیقی می خواندم که روزی در کلاس درس یکی از شاگردانش می پرسد که
استاد ، امروز در ایران انقلابی آغاز شده چرا شما هم مانند دکتر شریعتی از انقلاب
حمایت نمی کنید ؟ صدیقی در جواب می گوید که می توانید بگویید که شریعتی چه می گوید
و انقلاب شما چه می خواهد ؟ شاگرد جواب م یدهد که آزادی و عدالت ، مردم و روحانیون
همه همین را می خواهند . دکتر در جواب می گوید ، آزادی و عدالت الزاما از دل هر
انقلابی بیرون نمی آید ، به خصوص اگر سر رشته دار این انقلاب روحانیون و پاسدارانش
مردم مسلمان ایران باشند آنگاه است که بدترین انقلاب جهان روی خواهد داد . اگر
روحانیون به قدرت برسند ، آنچه را که اعراب و مغولها ، جدا جدا کردند ، اینها یکجا
خواهند کرد . حتی همین آقای شریعتی را که من توصیه کردم به دلیل ضعف علمی به جای
دانشگاه تهران ، در مشهد استخدامش کنند را هم از زیر تیغ خواهند گذراند !
دریغ و
درد که گوش شنوایی نبود . همه ما دیدیم که آنچه را بختیارها و صدیقی ها گفتند ، مو
به مو اتفاق افتاد تا اینکه بالاخره آقای بزرگان بعد از حرام اعلام کردن جبهه ملی
از سوی آقای خمینی اینگونه اعتراف میکند که : دوستان و من غافل از این بودیم
که بعد ها چه معامله خواهند کرد و مرا بطور موقت برای جلب اعتماد مردم ایران و
خارج و اعتبار انقلاب به عنوان نردبان قدرت در آنجا میگذارند و راه و برنامه های
خودشان را گام به گام دنبال خواهند کرد.
آیهالله طالقانی توصیه کرده بود نپذیرم و فرموده بود این آقایان وفا
و صفا نخواهند داشت ولی دوستان و خود من در چنان اوضاع و احوال اجتماعی وظیفه شرعی
خودمان میدانستیم شانه از زیر مسئولیت خالی نکنیم. بالاخره با خواندن در جمع و
استماع و تصویب امام متن فرمان( نخست وزیری) به شرحی كه شنیده یا دیدهاید صادر
شد. من سرم را به زیر انداخته صادقانه و صمیمانه دنبال اجرای این فرمان راه افتادم
و آقایان متولیان شورای انقلاب هم به دنبال نقشه و كارهای انقلاب آن طور كه فكر
خودشان بود رفتند .
افسوس که ما هیچگاه از تاریخ درس نگرفتیم ، همواره دلسوزان و
پویندگان حقیقت را تکفیر کردیم ، پشت سر عمله های ظلم ایستادیم . براستی
اگر شاپور بختیار زنده بود ، جوابمان به این مرد چه بود ؟ آیا حاضر بودیم به مانند ۳۳ سال پیش شعار دهیم که : بختیار
وافورتو نگه دار ؟ بختیار نوکر بی اختیار ؟
درست مثل مرحوم منتظری که گربه نره می خواندندش،در حالیکه به دلیل
انتقادات فراوان به حاکمیت و به جرم جلوگیری از کشتار سال ۶۷ منفور و مطرود و گوشه نشین شد،یعنی دقیقا
به خاطر همان مردمی که برایش جوک می ساختند!
در مورد آقای منتظری "گربه نره" خواندن ایشان بعد از اینکه از جانشینی معزول شد قطع شد
پاسخحذف